خاطرات منتشر نشده حجت الاسلام طباطبایی از ایام ارتحال امام؛ گزارش محرمانه پزشکی، ناامیدکننده بود!

موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره) طی هفته‌های آینده دو کتاب خاطرات از حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدمهدی طباطبایی ـکه اخیرا مرحوم شد و خانم فریده مصطفوی دختر حضرت امام(ره) را راهی بازار نشر خواهد کرد. بخش‌هایی از این کتاب‌ها مربوط به روایتی است که راویان از آن عزیز سفرکرده ارائه می‌دهند و بی‌ارتباط با 14 خرداد و سالروز ارتحال ایشان نیست. متن کامل این خاطرات به زودی توسط انتشارات عروج در قالب کتاب منتشر خواهد شد. بخشی از این خاطرات بدین شرح است:

ما به‌طور طبیعی بیماری امام را متوجه شدیم اما نوع ملاقات با آن بزرگوار این طور نبود که خصوصی برویم. یک بار نمایندگان را بردند و ما هم رفتیم. یک بار هم دفتر حاج احمد آقا رفتم پشت در حسینیه جماران اما راه ندادند. با این‌که من ارتباط نزدیکی با آقایان خامنه‌ای و هاشمی داشتم به خودم اجازه نمی‌دادم این سوالات را بکنم. آنها خودشان حال نامساعد امام را به ما می‌گفتند و ما این‌طور از روند بیماری ایشان مطلع می‌شدیم… گزارش محرمانه پزشک امام از وضعیت بیماری و روند درمانی ایشان به نمایندگان در صحن مجلس ناامیدکننده بود و موجب سر و صدا هم شد.
صبح یکشنبه، اضطراب شدیدی به من دست داد تا آن اطلاعیه را خواندند. اطلاعیه زیبایی بود: روح خدابه‌خدا پیوست… همان روز وصیت‌نامه حضرت امام(ره) توسط آیت‌ا… خامنه‌ای قرائت شد و همه نمایندگان هم در جلسه حضور داشتند.
ابتدا آیت‌ا… گلپایگانی به عنوان جانشین امام مطرح شدند. هیچکس از سیاسیون باور نمی‌کردند که آقای خامنه‌ای انتخاب شوند. آن موقع پیش‌بینی‌ها پیرامون مراجع دور می‌زد… در مورد رهبری آیت‌ا… خامنه‌ای رای‌گیری کردند. شاید همه رای دادند. سه یا چهار نفر رای ندادند که یکی خود آقای خامنه‌ای بود. این نکته هم خیلی جالب است که وقتی رای‌گیری تمام شد آقای هاشمی از جایگاه هیات رئیسه پایین آمد و جلوی همه گفت از الان که ما رای دادیم، شما رهبرید و اطاعت شما بر همه واجب است… از آن تاریخ آیت‌ا… خامنه‌ای دیگر رهبر بودند.

در ادامه این خاطرات آمده است:

من یک چاه عمیق در اطراف قم داشتم که قبل از انقلاب خودم حفر کرده بودم. مزرعه‌ای هم داشتم که آن را قبل از پیروزی انقلاب به خاطر این‌که نگویند فئودال است با دستپاچگی فروختم. مقداری از پولش را در مشهد خانه‌ای ساختم و یک مقدار هم آوردم تهران زمین بخرم. هیاتی در میدان هفت تیر بود که حاشیه خیابان را می‌بستند و روضه‌خوانی می‌کردند. در این هیات چند نفر بودند که می‌دانستند من از کشاورزی اطلاعاتی دارم. گفتند ملکی فلان جا نزدیک بهشت زهرا هست، برویم ببینیم. آن موقع حضرت امام(ره) هنوز ایران نیامده بودند.
می‌خواستم زمین را بخرم، قرارداد را هم بستیم. شبی خواب دیدم که می‌خواهم این زمینی را که خریدم تحویل بگریم اما راهم نمی‌دهند. شلوغ بود. مردم را بیرون می‌کردند. ترسیدم. فردایش رفتم قرارداد را فسخ کردم. روزی که امام از دنیا رفتند تلویزیون نشان داد که جنازه را همان محل می‌آوردند. همان صحنه که در خواب دیدم، تعبیر شد. آن موقع غصه‌ام شد. گفتم ای کاش من این کار را کرده بودم و افتخارم این بود که زمین را به امام تقدیم کنم.

منبع: روزنامه جام جم، یکشنبه 1397/3/13

تاریخ درج مطلب: یکشنبه، ۱۳ خرداد، ۱۳۹۷ ۲:۵۴ ب.ظ

دسته بندی: خاطرات مشاهیر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *