روایت پدر و مادر شهید محسن حججی از فرزندشان؛ رازهای تربیت “آقامحسن”

آنچه می خوانید بخشهای مهمی از گفتگوی پدر و مادر شهید محسن حججی با روزنامه قانون است که به مرور خاطراتی از زندگی خود و فرزند شهیدشان پرداخته اند و در ان به رازهای تربیت آقامحسن اشاره کرده اند. باهم میخوانیم:

در ابتدا از سیره زندگی فرزندتان برای ما بگویید که چگونه او در زندگی این مسیر را طی کرد.

فرزندم دریک خانواده مذهبی، انقلابی وهمچنین معتقد به ولایت فقیه به دنیا آمد. خانواده ما مانند بسیاری از خانواده‌های مذهبی کشور سطح معمولی زندگی دارند. آقامحسن از زمانی که فرق بین خوب و بد تشخیص داد، درهمان مسیری که خانواده برای او درنظر گرفته بود، حرکت کرد و در این مسیر نیز جامعه، دوستان و معلمان و همچنین استادانش نیز برای ادامه این مسیربه او کمک کردند و من به عنوان پدر این شهید خدا را شکر می کنم که راه خوبی را طی کرد. سیره زندگی شهید، برگرفته از سیره اهل بیت(ع) و انقلاب اسلامی بود. در خانواده ما انقلاب اسلامی، جزو دین‌مان محسوب می شود.

به نظر شما به عنوان پدر شهید، چه مولفه هایی باعث شد آقا محسن به سپاه پاسداران بپیوندد؟ آیا از دلیل پیوستنش به سپاه برای شما توضیحی داده بود؟

عرض کردم که خانواده ما انقلاب اسلامی را جزوی از مسیردین می داند. شهید حججی از کودکی پای روضه اهل بیت با راه و سیره زندگی امام حسین (ع) و فرهنگ شهادت آشنا شده بود. در دوران تحصیل با ورود به کانون‌های فرهنگی، راهیان نور و اردوهای جهادی دراین مسیر راه تکامل بیشتری را طی کرد. این‌هایی که مطرح کردم راه های مکمل سپاه هستند و سرانجام به سپاه ختم می شوند که ایشان نیز آن را دنبال کرد.

چه کسانی او را برای ورود به سپاه تشویق کردند؟

معرف و مشوق اصلی آقا محسن برای ورود به سپاه همسر و خانواده همسرش بودند. البته قبل از ازدواج آقامحسن در یک شرکت وابسته به سپاه کارمی کرد و علاقه مند به سپاه بود و قصد داشت در آن مسیر باشد اما به صورت جدی پیگیری نمی‌کرد تااینکه خانواده همسرش به او پیشنهاد دادند که وارد سپاه شود او نیز قبول و پیگیری کرد و به این ارگان نظامی وارد شد.

شما به عنوان پدر آقامحسن یا مادر ایشان کدام‌یک نقش پررنگ‌تری در زندگی شهید داشتید؟

با توجه به تلاش‌هایی که صورت گرفت و اگر حمل برخودستایی نباشد، من در زندگی ایشان نقش پررنگ‌تری داشتم و درانتخاب الگو و مسیر راه پذیرش بیشتری از من داشت. تا حدودی آقا محسن به بنده نزدیک تر بود و دربیشترامور با من مشورت می کرد ولی در مسائل عاطفی با مادرش سخن می‌گفت.

همراهی پدر و مادر، خانواده و به خصوص همسر شهید چه میزان کمک کرد که او بدون دغدغه و نگرانی بتواند در جبهه حضورپیدا کند و جانش را در این راه فداکند؟

در انتخاب یک مسیر و راه، انسان‌ها دو دسته می شوند. عده‌ای راه را خودشان انتخاب نمی‌کنند و با تشویق و مشوق‌های که دارند آن مسیر راطی می کنند اما عده دیگر راه را خودشان انتخاب می کند و برای مسائل حاشیه ای دنبال یک اطمینان خاطر می گردند. برای مثال وقتی می خواهید به یک مسافرت بروید دوست دارید از لحاظ امنیت و آرامش خانواده خاطرتان جمع باشید. در انتخاب این مسیر نقش همسر و خانواده همسر آقامحسن بسیار برجسته بود. ایشان با این اطمینان خاطر توانست به خوبی در این مسیر قدم بردارد. همه می دانند وقتی مردی ازدواج می کند، مسیرزندگی‌اش تا حدودی متفاوت می شود. آقا محسن از بابت خانواده خاطر جمع بود. تنها نگرانی او رضایت مادرش بود. وقتی آقا محسن برای اولین بار به سوریه رفتند مادرشان بسیار نگران بودند اما بار دوم وقتی رضایت مادر را گرفت، از همه لحاظ مطمئن شد. نمی توانم بگوییم مشوق اصلی شهید حججی کدام شخص خاصی بوده است و اعتقادم براین است که مشوق اصلی شهید، فرهنگی بود که او داشت.

هر فرزندی برای والدینش ویژگی خاصی دارد؛ شما به عنوان پدر شهید، ویژگی های خاص او را که فارغ از اقشار جامعه باشد، می‌توانید برای ما بیان کنید؟

آقا محسن پشتکار بسیارعجیبی در کارها داشتند و زمانی که کاری را شروع می کردند تا آخرادامه می دادند. مورد بعدی که درباره ویژگی‌های شهید باید بیان کنم این بود که آقا محسن در کارهایش اخلاص زیادی داشت که البته ما میزان اخلاص او را بعد از شهادتش فهمیدیم.
بنده همه جا ادعا می کنم که با آقامحسن بسیار دوست نزدیک بودم؛ او درهمه کارها را با بنده مشورت می ‌کرد ولی بعد ازشهادتش فهمیدم آقای محسن بسیاری از کارهای خیری که انجام داده بود، ما اطلاع نداشتیم.

تربیتی که شما در دستور کار داشتید تا چه حد در رسیدن شهید به این هدف تاثیر داشت؟

خانواده در تربیت فرزند و اینکه لقمه حلال سرسفره ببرد تاثیرگذاراست اما در این راه مکمل هایی هم وجود دارد و نمی‌توان تنها این مهم را مولفه کافی دانست.

برخی از سوالات را نیز باید از مادر بزرگوار شهید پرسید. سرکارخانم شما به عنوان مادر شهید حججی و باتوجه به عاطفه مادری که دارید، این روزهای جای خالی آقا محسن‌ را در خانه حس‌می‌کنید؟

این روزها دلم برایش تنگ می‌شود اما چاره ای ندارم و باید تحمل کرد.

چگونه بر این درد بزرگ مرهم می‌گذارید؟

زمانی که احساس دلم برایش تنگ می‌شود، حضورش را در کنار خودم احساس و تصور می کنم در خانه و نزدیک من‌ است.

تا کنون خواب آقا محسن را دیده‌اید؟

شاید دوبار خواب او را دیده باشم.

نکته خاصی را برای شما بازگو نکرده‌اند؟

خیر، حرفی به من نزدند فقط آن زمانی که دیدم آقامحسن اسیر داعشی ها شده از آنجایی که می‌دانستم این جماعت فرزندم را رها نمی‌کنند و او را اذیت و شکنجه می‌دهند، با حاج‌آقا صحبت کردم و قرارشد گوسفندی برای شهید شدن آقا محسن قربانی کنیم که شب قبل از شهادتش خواب دیدم با خانم و پسرش به خانه ما آمده است؛ به او گفتم شب نذری داریم امشب پیش ما بمان که در خواب خطاب به من گفت که می‌روم و شب‌برمی‌گردم.
شب دیگری هم زمانی که مراسم‌های شهادتش برگزار می‌شد یک شب در خواب دیدم از داخل بنرها و تصاویری که از وی وجود دارد به مهمانانی که برای بزرگداشت به مراسم وی آمده بودند، خوشامدگویی می کرد.

آیا قبل از شهادت آقامحسن دعای خاصی برای او کرده بودید؟

هرزمانی که تماس می گرفت می گفت دعا کن عاقبت به‌خیر و روسفید شوم و من از ته دل برای عاقبت به‌خیری و روسفید او دعا می کردم اما راضی به شهید شدنش نبودم. زمانی که اسیر شد از ته دل دعاکردم، شهید شود و در همان شب شهادتش و زمانی که ساعت یک نصف شب به گلزار شهدای نجف آباد رفتیم و متوسل به شهدای گمنام آنجا شدم، همان جا خبر شهادتش در فضای مجاز پیچید و ما متوجه شدیم آقامحسن شهید شده‌است.

زمانی که پیکر مطهر شهید قرار بود برگردد حاشیه‌های زیادی به پا شد و شما بیانیه ای صادرکردید که این بیانیه در افکار عمومی بسیار تاثیرگذار بود. می‌خواستم بدانم چه می شود پدری راضی می شود و اعلام می کند من فرزندم را برای خدا، نظام و انقلاب دادم هیچ انتظاری ندارم مانند کاری که ام وهب در صحرای کربلا کردند؟

زمانی فردی به تنهایی دنبال یک هدف می رود و ممکن است عقبه و مشکلاتش را خود برعهده بگیرد اما وقتی فردی دنبال هدفی می رود که همه او را همراهی می کنند و به عنوان نماینده آن جمع محسوب می شود ماجرا متفاوت است. درایران اسلامی هرفردی که لباس نظامی بپوشد برای من قابل احترام است امابنده به سپاه پاسداران ارادت خاصی دارم.
قبل از اینکه آقای محسن درسپاه مشغول به فعالیت شود به مادرش گفتم اگر محسن به سپاه برود، دیگر برای ما نیست باید قید این بچه را زد؛ یعنی کسی که به سپاه می رود سر سلامت به منزل نمی برد و شهید یا مجروح خواهد شد.
وقتی آقا محسن به سوریه رفت ایشان را به حضرت زینب (س)سپردیم واز طرف دیگر درخواست خود شهید بود و کمترین کاری که می توانستیم برای فرزندن‌مان انجام دهیم همین بود و خدا را شکر آقای محسن سربازی‌اش را به اثبات رساند و به اوج رسید. برای همین آن بیانیه را منتشر کردم زیرا اعتقاد داشتم که یک پیکر چه معنا داشت که نظام هزینه بخواهد بدهد. بدنی که ازخاک است و به خاک برمی گردد.
بعد از آن بحث مبادله پیش آمد گفتند چون تصویر اسارت آقامحسن را فرستادند، بی‌شک می خواهند مبادله کنند. گفتیم به هیچ عنوان راضی نیستم که بابت پیکر شهید پولی بدهید یا اسیر آزاد کنید.
آقا محسن در دلنوشته هایش نوشته بود که دوست دارد مثل حضرت زهرا(س) گمنام باشد قاید فرزندمان برای ما قابل احترام بود و گفتنی است که راهش راهی بود که زمانی آرزوی پدرش بود اما توفیق نداشتم.

برخی می‌گفتند که با توجه به مشکلاتی که در کشور وجود دارد چرا باید جوانان این مرز وبوم به کشورهای دیگر بروند و بجنگند این تفکر بر شما تاثیر‌ نداشت؟

هیچ وقت به این مسائل فکر نکردم زیرا اعتقادم براین است که اسلام مرزوبوم، کشور، قوم، قبیله ندارد درهمه جا چه عراق وسوریه وچه ایران باید درهمه تحت فرمان اسلام و ولی فقیه بود و هرکجا گفتند باید رفت. ازآن گذشته داعشی فقط درعراق و سوریه نبود. واضح است که دشمن این نیروی وحشی را برای نابودی ما پرورش داده است. واقعیت این است که اگر پیش بینی حضرت آقا (رهبرمعظم انقلاب) نبود الان داعشی ها در مرزهای ما بودند. برایم فرقی نمی کند که آقا محسن در کجا شهید شده است، مسلمان باید برای دفاع از وطن، ناموس و همنوعش هرجایی که لازم است برود.

بنیاد شهید بعداز شهادت، مقدمات اداری آقا محسن را انجام داد؟

هر ارگانی که شهید می دهد، کارهای اداری آن شهید را همان ارگان انجام می دهد. تمام کارهای اداری مربوط به شهید را خودشان انجام دادند و بنده دنبال هیچ کار اداری نرفتم؛ حتی در بعضی مواقع از بنیاد زنگ می زنند که چرا نمی آیید فلان کار را انجام دهید.

در مزار شهدای نجف آباد که حاضر شدیم، شهدای متعددی بودند که از یک خانواده به این جایگاه نایل آمده بودند. برای مثال از یک خانواده چهار نفر شهید شده بودند؛ چرا آمار شهدای نجف‌آباد بالاست؟

نجف آبادی ها به دین اسلام ارادت خاصی داشته و همچنین روی لقمه حلال نیز تاکید دارند. به یاد دارم در دوران کودکی پدربزرگم در مسجدی پیش‌نماز بود که کاسب ها پس از نماز صبح درس مکاسب در مسجد می‌خواندند و بعد مغازه ها را باز می کردند. همشهری‌های ما بسیار روی لقمه حرام و حلال تایید و اعتقاد دارند. بالطبع نسلی هم که از آن ها به وجود آمده بسیار معتقد است. در اول صحبت‌هایم اشاره کردم انقلاب اسلامی بخشی از دین ماست و برای همین در زمان جنگ، نجف آباد 100هزار نفر جمعیت داشت که ازآن جمعیت 2500 شهید تقدیم انقلاب اسلامی کرد. این تعداد شهید نسبت به جمعیت بی نظیراست و از طرف دیگر در شهرهای کوچک اکثر افراد باهم فامیل هستند به همین دلیل در کنارهم دفن شده اند.

شهر نجف آباد را شیخ بهایی طراحی کرده است؟

بله می گویند طراحی اولیه شهر نجف آباد را شیخ بهایی انجام داده است. البته تفاسیر زیادی هم وجود دارد.

آقای حججی این روزها مشغول چه کاری هستید؟

من در اوایل شغلم بنایی بود و به دلیل اینکه دستم به سیمان حساس شده بود آن را کنارگذاشتم. بعد ازآن تا قبل از شهادت آقا محسن با تاکسی کارمی‌کردم. مسافرکشی با تاکسی یک شغل عمومی محسوب می شود که با مردم بسیار سروکار دارد و وقتی مسافران در تاکسی می نشینند اگر راننده یعنی من را می شناختند شروع به تملق گویی می‌کردند و اگر نمی نشناختند جوری دیگر صحبت می کردند که سبب آزردگی من می‌شد و برای همین من نیز تحمل جنگ اعصاب نداشتم و تاکسی را فروختم و در حال حاضر نیز درخدمت خانواده هستیم.

بحثی مطرح شد که شما ازدوستداران آیت ا… منتظری بودید؟ آیا این موضوع درست است؟

اگر شما شجره نامه ما را بررسی کنید می بینید اختلاف خانواده ما با آیت ا… منتظری به قبل از انقلاب برمی گردد. اجداد بنده روحانی بودند در آن زمان آیت ا… منتظری کتابی درمورد شهید جاوید نوشتند که بسیار روی آن کتاب تایید داشتند و بین علما اختلافاتی پیش آمد. پدربزرگم جزو مخالفان آیت ا… منتظری بودند و درواقع ازآن زمان اختلافات شروع شد. بعد از انقلاب هم امام خمینی (س) درمورد آیت ا… منتظری فرمودند: «ایشان سیاستمدار خوبی نیستند اما عالم خوبی هستند و حوزه های علمیه از علم ایشان استفاده کنند». من نیز با توجه به این گفته امام (س) آقای منتظری را به عنوان یک سیاست‌مدار قبول نداشتم اما به عنوان عالم دینی ایشان مقلدانی دارد که باید به آن ها احترام گذاشت. البته بنده از مقلدان ایشان نیستم وهیچ وقت هم از ایشان حمایت نکردم اما مخالف آقای منتظری و حامیان ایشان هم نیستم. به نظر من همه در کشور حق حیات دارند و از طرفی اعتقادم براین است که همه باید پشت سر رهبری و مقلد و پیرو او باشند. زمانی که ایشان علیه شخصی موضعگیری کردند می توانیم درمورد آن شخص صحبت کنیم. نباید ازحضرت آقا جلوتر حرکت کرد که این کار از لحاظ شرعی درست نیست.

اجازه می دهید فرزند آقا محسن به سپاه برود وراه پدررا ادامه دهد؟

آقا محسن وصیت کردند که فرزندشان روحانی شوند یا درسپاه خدمت کنند. البته به نظر من اگر روحانی شود بهتر است زیرا کسی که لباس روحانیت می پوشد درواقع تبلیغ دین اسلام را می کند. اما اگر بخواهیم از جان مایه بگذاریم سپاه بهتراست. بنده به سپاه علاقه خاصی دارم البته به تمام ارگان‌های نظامی که لباس رزم می پوشند ارادت دارم اما سپاه برایم فرق می کند زیرا از ابتدا با سپاه همکارمی‌کردم.

تاریخ درج مطلب: شنبه، ۲۶ آبان، ۱۳۹۷ ۵:۰۳ ب.ظ

دسته بندی: خاطرات شهدا و دفاع مقدس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *