خاطره شنیدنی حبیبالله نوبخت شیرازی از آیتالله العظمی سید اسماعیل صدر
نگارنده را مسیر جوانی هنوز در پیش بود که در مدارس عثمانی درس میخواندم. معلم تجوید ما مانند دمکراتها و سوسیالیستها همهی دنیا را با یک چشم مینگرید و بچههای شیطان دور از سامعهی معلمین وی را «برگوزلو» لقب داده بودند و چنان روی داد که روزی بر ما به صراحت تقریر کرد که «پیغمبر نه خواندن میدانست و نه نوشتن میتوانست». این سخن بر من گران آمد. گمان کردم که شیعه را چنین عقیدتی نیست. چیزی نگذشت که به محضر مجتهد بزرگ عصر مرحوم سید اسماعیل صدر اصفهانی رسیدم. او در آن زمان مرجع تقلید شیعه بود و نخستین بار بود که وی را میدیدم. من با همان سادگی و بساطت آغاز عمر و اوان کودکی تقریری را که از معلم عثمانی در مکتب عثمانی شنیده بودم با احتیاطی تمام باز گفتم و با حیرت بر او نگریدم. گویی از لهجهی من دریافت که فارسی هستم. تبسمی کرد و گفت: شیرازی هستی؟ گفتم آری. گفت مگر شعر حافظ را نخواندهای که میگوید: «نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت / بغمزه مسئله آموز صد مدرس شد». هفت سال پس از این گفتگوی که در حوزهی درس او به تلمذ و تحصیل سرفراز شدم، روزی این معنا را باز کردم و به یاد آوردم و گفتم که در آن زمان به پاسخ تصریحی نکردید و به شعری اکتفا فرمودید. حال بفرمایید آیا پیغمبر براستی نمیتوانست بنویسد و بخواند؟ مرحوم صدر فرمود درست است که پیغمبر اُمّی بود. اما معنایش این است که خواندن و نوشتن و هیچ علمی و فنی از بشر نیاموخته بود و آنچه میدانست با سه طریق از جانب خدا به او تعلیم میشد: طریقی بیواسطه، دو دگر باواسطه. به این معنی که معارف و معلومات او هرگاه از جانب کردگار مستقیماً به او میرسید، نامش «وحی» بود. اگر جبرئیل امین نازل میکرد، نامش «تنزیل» بود و اگر به وسیلهی عقل کامل یا عقل کل میآموخت، نامش «الهام» بود. نگارنده این تقریر را از زبان آن مرحوم شنیدم و در ضمن چهل و چند سال تحقیق و مطالعه که پس از وی روی داد، چنین تعبیری در هیچ کتابی ندیدم.
منبع: دیوان دین، حبیب الله نوبخت شیرازی، وزارت اطلاعات و جهانگردی، سال 1353، 51-52