خاطره ای از مهربانیِ شگفت شهید صدر

در کتاب «نا» نوشته مریم برادران که روایتی از زندگی شهید سیدمحمدباقر صدر است، می خوانیم:

بعدازظهر یکی از همین روزها [روزهایی که شهید صدر به همراه خانواده در حصر شدید خانگی توسط رژیم صدام حسین به سر می برد]، شیخ نعمانی که در کتابخانه خوابیده بود با صدای (لاحول و لا قوه الا بالله) او بیدار شد. محمد باقر داشت از پنجره بیرون را نگاه می کرد. با عجله پله ها را پایین رفت و به حاج عباس گفت که برای سرباز ها آب ببرد. «حسابی عرق کرده اند.» شیخ با تعجب پرسید: «برای اینها؟ اینها کودکان شما را می ترسانند و ما را زندانی کرده اند.» محمد باقر نگاهی کرد و جواب داد: «ما مسلمانیم. اینها که گناهی ندارند، درست تربیت نشده اند. شاید خدا هدایتشان کرد … دل ما باید برای اینها هم جا داشته باشد.»

منبع:

برای دسترسی به این محتوا لازم هست که اشتراک خریداری کنید یا اگر اشتراک دارید از این لینک وارد شوید.

تاریخ درج مطلب: دوشنبه، ۱۶ فروردین، ۱۴۰۰ ۸:۴۱ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات مشاهیر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *