خاطره به یاد ماندنی اولین دیدار با شهید بهشتی؛ با یک بار آمدن و رفتن ما کار تمام شد.
حدود شش ماه اول انقلاب را در نظرآباد بودم. یک حسینیه ای به نام غدریه [غدیریه] داشت بعنوان امامت و غیره ما را بردند آنجا. اتفاقا با خانواده بودیم و ساکن شدیم. ولی همین دوستان ورامینی باز نگذاشتند. آمدند از نظر آباد ما را بردند ورامین. در نظرآباد مسائل کارگری خیلی زیاد بود و مشکلات زیادی و دو سه تا کارخانه خیلی بزرگ مثل سیمان آبیک و بافندگی و …کنارش بود. به دلیل اختلافات کارگری برخی اوقات به من مراجعه می کردند که چکار کنیم؟ من گفتم اجازه بدهید مسائل تا بفرمائید من میروم تهران و آقای بهشتی را می بینیم و می گویم یه نگاهی به این طرف بکنند. خیلی اوائل انقلاب مسائل عجیبی بود. آمدم حزب و این را که الان نقل می کنم اولین ملاقات من با آقای بهشتی بود. من تا به آنروز ندیده بودمشان. هیچ شناختی هم ایشان از من نداشتند. خیلی زیبا فرمودند شما کجا هستید؟ گفتم من نظرآباد هستم. برای چه؟ گفتم برای کاری که الان عرض می کنم. تا آخر ساکت و آرام حرفهای من را گوش کردند و هیچ صحبتی نکرد آن موقع تصدی آن کارها با آقای سحابی بود. گفت فلان روز ایشان را می بینم و چشم مسئله حل می شود. همین مقدار. ما هم بلند شدیم و رفتیم و به آنها گفتیم که من آقای بهشتی را دیدم و پیام شما را دادم و همان دیدن آقای سحابی باعث شد رفاه که برای کارگران ایجاد شود و مسئله تمام شد. با یک بار آمدن و رفتن ما کار تمام شد.
راوی: حجت الاسلام جواد رضایی محلاتی
منبع: در گفتگو با پایگاه بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید بهشتی