روایت فرزند شهید بهشتی از معماری پدر در دستگاه قضا!
محمدرضا بهشتی، فرزند ارشد شهید بهشتی، در مصاحبهای با «تابناک» درباره مقطعی که پدرش مسئولیت ریاست دیوانعالی کشور را بر عهده داشت، سخن گفته و برخی خاطرات شخصی خود را بازگو کرده است که برخی از نکات این مصاحبه را در ادامه میخوانید.
به دنبال تصویب قانون اساسی و رفراندوم و تلاش برای استقرار نهادها و ارکانی که در قانون اساسی برای کشور پیشبینی شده بود، مرحوم شهید آیتالله بهشتی بعد از پایانیافتن کار شورای انقلاب همراه با اعضای شورای انقلاب خدمت امام(ره) در بیمارستان قلب رسیدند، امام(ره) در آن ایام در آنجا بستری بودند.
در این دیدار، ضمن گزارشی که از کار شورای انقلاب ارائه دادند، پایان شورای انقلاب را آنجا اعلام کردند. مرحوم امام(ره) به دنبال پایانیافتن کار شورای انقلاب برای برخی از اعضای شورا سمتهایی را پیشنهاد کرده بودند. این را بهعنوان یک خاطره قبل از ورود به بحث عرض کنم که روز قبل و بهخصوص شب قبل من با مرحوم شهید آیتالله بهشتی مکرر صحبت داشتیم و اصرار ما بر این بود که همانطور که خود ایشان هم عزم این را داشتند، ایشان مسئولیتی رسمی در کشور را نپذیرند.
در جلسهای که در بیمارستان قلب تشکیل شد، حتی تا پشت در هم که میخواستند بروند اصرار و درخواست ما این بود که مسئولیت جدیدی را نپذیرند و البته نظر خودشان هم همین بود… وقتی اخبار ساعت دو ظهر پخش شد، ما شنیدیم که امام(ره) ایشان را به ریاست دیوانعالی کشور منصوب کردند. شب که ایشان برگشتند، من گفتم خوب بود ما این همه اصرار کردیم. ایشان نقل کردند که بعد از ارائه گزارش خدمت امام(ره)، ایشان اذعان کردند شما را برای سمت رئیس دیوانعالی کشور در نظر دارم. من همین مطالب را بیان کردم و گفتم اگر اجازه دهید من در این میدانها کار کنم و فکر میکنم مؤثر هستم.
ایشان گفت امام(ره) هم دست من را گرفتند و نگاه عمیقی به ما کردند و گفتند من هم مثل شما هستم. اگر شما همراهی نکنید چه باید کرد؟ مرحوم شهید آیتالله بهشتی گفت هم دست امام(ره) و هم نگاه ایشان و هم سابقهای که داشتم باعث شد احساس کنم اصرار من نابجاست و ایشان این را پذیرفته بود که به یک شرط بود و آنکه مرحوم موسویاردبیلی مسئولیت دادستانی را عهدهدار شوند.
تلقی مرحوم شهید آیتالله بهشتی از دستگاه قضا این بود که باید در کشور جایی را داشته باشیم که وقتی مردم باوجود تلاشهایی که کردند در میدانها دچار مشکل شدند و حقی از آنها از بین رفت، اگر هیچ جای دیگر امکان احقاق حق و بازگشت حقوق ازبینرفته را نداشته باشد، یک جا پناهگاه مردم باشد و مطمئن باشند در رجوع به این پناهگاه حق آنها احقاق و آنچه از آنها ضایع شده است، به آنها بازگردانده میشود.
ایشان پلیس قضائی را تشکیل و یک سازماندهی اولیه برای پلیس قضائی انجام دادند. یعنی ضابطین دستگاه قضا باید مستقل از نیروی آن ایام همانند کمیته و شهربانی و بعدها دستگاه انتظامی و کسانی باشد که بهنحوی بهعنوان ضابط شناخته میشدند؛ به این معنا که افرادی با حقوق آشنا باشند و در همان مواجهه اول با تخلفها و جرمهایی که انجام میشود و نیاز به کار جدی برای فراهمآوردن مدارک لازم برای حکم قضائی بعدی در همین مراحل شکل میگیرد، افرادی عهدهدار باشند که با مسائل حقوقی آشنایی خوبی داشته باشند و اینطور نباشد وقتی پروندهای بیرون از دستگاه قضائی شکل گرفته باشد، تازه در اختیار قاضی قرار گیرد و معمولا در همان شکلگرفتن پروندهها اینکه چه دیدی بر پروندهها حاکم بوده، نقش تعیینکننده دارد.
شهید بهشتی میخواست شرایط طوری نباشد که حکم قاضی تحتتأثیر قرار بگیرد. یکی از مواردی که مرحوم شهید آیتالله بهشتی تصریح میکردند و یقینا به دنبال آن بودند، این است که ایشان معتقد بود وضعیتی که در یک سال و خردهای قبل از مسئولیت ایشان در انقلاب به دلیل شرایط انقلاب ایجاد شده بود، بههیچوجه قابل ادامهدادن نیست و باید حتما سروسامانی به دستگاه قضائی داده شود. این را هم عرض کنم که حتی در دوران پیش از این مسئولیت در مواردی که ایشان مطمئن میشد که ممکن است در مسیر کار پروندهها مسیری که باید، طی نشده، تا جایی که در حد و امکان تأثیرگذاری ایشان بود به جد تلاش میکرد، حقوق افراد زیر پا گذاشته نشود.
یکی از راههایی که مرحوم شهید آیتالله بهشتی ایستادگی کرد و بهدلیل آن بهویژه از سوی نیروهای چپ و کسانی که بهعنوان مخالفان نوع حرکت ایشان در شرایط اجتماعی بعد از پیروزی انقلاب از جانب آنها بهشدت مورد سوءظن و طعن قرار گرفت و در جامعه نیز انعکاس گسترده پیدا کرد، فشاری بود که این نیروها برای انتشار فهرست اسامی کارکنان ساواک داشتند و این فشار به حدی در روزنامهها و جاهای مختلف و مجامعی که غلبه نیروهای چپ بود و کلام و نفوذ بالایی داشتند و مطبوعات بالا گرفت که شهید آیتالله بهشتی تقریبا در انظار برخی، مدافع ساواک و مسیر ساواک معرفی میشد.
یک بار از ایشان پرسیدم چه اصراری دارید این فهرست را منتشر نکنید. این میزان فشار متوجه شما شده و مورد سوءظن قرار گرفتهاید و اتهام اینکه سرّی در گذشته با ساواک دارید، دلیل این امر چیست؟ پاسخ ایشان بسیار روشن و قانعکننده بود. ایشان گفتند این فهرست حدود سه هزار نفر است و این از باغبان تا بازجو و شکنجهگر را در خود دارد. انتشار اسامی باعث میشود به هرجومرج قانونی میدان میدهیم و همه افراد به یکسان دچار جرم نشدهاند.
کمااینکه من به خاطر دارم در یکی از جلسات با آقای دکتر حریرچی که سابقا رئیس یکی از دانشکدههای دانشگاه تهران هم بود، ایشان گفت: من در فاصله نهچندان زیاد در واقعه هفت تیر، همراه یکی از دوستانی که من را دعوت کرده بود به حزب جمهوری اسلامی رفتم و دیدم در آنجا شهید آیتالله بهشتی در سالنی بود و افراد زیادی از نیروهای نظامی و جوان و انقلاب و پرشور آمده بودند و درخواست داشتند که از ردیف بالای ارتش با پیگیریهای حکم واحدی، همه برکنار شوند و نیروهای جدید جایگزین شوند و برای خود هم دلایلی داشتند که برخی از این افراد شاکله ذهنی قبل از انقلاب و افرادی نیز ارتباطات بیرونی دارند.
دکتر حریرچی نقل میکرد، مرحوم بهشتی بعد از اینکه به صحبتهای این افراد گوش داد، اذعان داشت، چنین کاری را نمیتوانیم انجام دهیم، چون ممکن است در بین کادرها و افسرانی که حضور دارند افرادی باشند به نحوی در وابستگی به شاه و دربار دچار خطا و تخلف قانونی در ارتش شده یا در خرید تسلیحات نابجا از اموال مردم منتفع شده باشند، ولی ممکن است کسانی باشند که هم قصد و هم عمل آنها دفاع از کشور و تلاش برای حفظ حریم کشور است و در جایگاههایی در ارتش قرار گرفتند که جایگاه فرماندهی و بالاتر است و قصد آنها اینچنین است و اگر به ارتش وفاداری نشان دادند، به خاطر این بوده و چهبسا ممکن است ما نهتنها نباید آنها را برکنار کنیم، بلکه باید افرادی را که خدمت کردند، تشویق و ترغیب کرد و این درخواست شما، هم خلاف عدالت و هم خلاف وحدت کشور است.
دکتر حریرچی اذعان داشت، بعد از صحبتهای شهید بهشتی با خودم گفتم بعید میدانم کسی که صاحب چنین تفکری است بتواند در جامعه ما به سلامت از حوادث بگذرد. وقتی با فاصله کمی حادثه هفت تیر رخ داد و شنیدم، گفتم معلوم نیست ظرفیت همان طرز فکر و آن نگاه در جامعه بهاندازهای باشد که همه افراد آن را تحمل کنند و پیشبینی من چنین بود.
یک بار این افراد از تعاونی دادگستری طبق معمولی که برای افراد مختلف عضو دادگستری بود، چیزهایی از جمله چند لامپ آورده بودند. من هم به گمان اینکه روال عادی است دو لامپ را در اتاقی که لامپ آنها سوخته بود، نصب کردم. مرحوم بهشتی آمد و دید لامپ روشن شده، درحالیکه گفته بودند خودم لامپ میخرم. پرسیدند چطور تهیه شده و من هم به ایشان گفتم چطور لامپ را آوردند. دیدم ایشان بسیار ناراحت شدند و بلافاصله گفتند این لامپها را باز کنید. من کارمند دادگستری نیستم و من الان کارمند آموزشوپرورش هستم و مأمور اینجا هستم، بنابراین مشمول تعاونی دادگستری نمیشوم. اگر آقایان این کار را کردهاند بدون اطلاع من بوده و شما اجازه استفاده از اینها را نداشتهاید.