عملیات کربلای 4 و 5 به روایت هاشمی رفسنجانی، محسن رضایی و رحیم صفوی

کربلای 4 برای بسیاری از اهالی جهاد و شهادت یادگاری‌های عظیمی داشت ولی شاید بتوان گفت که مردم عامه این عملیات را با بازگشت غواص‌های دست‌بسته به کشور شناختند. آن‌هایی که با حضورشان در ایران فضای غبارآلود دل‌های مانده در دنیا را جلا دادند. هر سال در ابتدای دی، دل‌مان برای آن‌ عزیزان شهیدی که دست بسته به دستان طاغوت کشته شدند، تنگ می‌شود و از آنجایی که زنده نگهداشتن یاد آن‌ها کمتر از شهادت نیست، برای انجام وظیفه باید از آن‌ها گفت. بزرگانی که با خیانت برخی در دام دشمن افتادند.

ماجرای یک از خودگذشتگی

عملیات کربلای 4 تلفات بسیار گسترده‌ای داشت. هزینه‌هایی که به گفته رحیم‌صفوی به علت لو رفتن عملیات توسط خائنی که بعدها پناهنده شد به ملت تحمیل کردند. صفوی در رابطه با این عملیات شرح می‌دهد که کربلای 4 در شرایط بسیار پیچیده سیاسی، نظامی داخلی و بین‌المللی، انجام شد. در سال 1365 محور تبلیغاتی در کشور بر این بود که عملیات سرنوشت سازی قرار است انجام شود، از همین رو کشور خود را برای یک عملیات بزرگ آماده می‌کرد. اما پس از چند ماه کار و برنامه‌ریزی، اجرای عملیاتی با نام کربلای4 به دلیل لو رفتن توسط فرد خبیثی که بعدها پناه شد، با شکست مواجه شد.
برای این عملیات 30 هزار پاسدار رسمی به جنوب اعزام شده بودند. عملیات کربلای 4 در همان نیم روز مجبور به توقف شد. زیرا بررسی ما در همان چند ساعت شروع عملیات نشان داد که نیروهای عراقی به تمام محورهای مورد نظر عملیاتی ما آگاهی کاملی داشتند. بعد از این مساله تصمیم به اجرای عملیات جدید در کنار شرق بصره گرفته شد. انجام این عملیات از نظر سیاسی و شرایط خاص آن زمان بسیار حیاتی و مهم بود و براین اساس تجهیزات زیادی برای آن فراهم شد. با توجه به نتایج عملیات کربلای 4 و شرایط خاص آن زمان، در 15 روز عملیات کربلای 5 طرح‌ریزی شد و در ساعت یک و 30 دقیقه بامداد 19 دی 1365 در حالی که فرماندهان عراقی در مرخصی به‌سر می‌بردند، در یک غافلگیری استرتژیکی از منطقه‌ای که به هیچ عنوان دشمن تصور حمله از آن نقطه را نداشت، این عملیات شروع شد. دشمن در آن زمان به هیچ عنوان تصور نمی‌کرد که بعد از شکست عملیات کربلای 4 در 15 روز عملیات دیگری با شرایط و ویژگی‌های خاص انجام شود. منطقه کانال پرورش ماهی، جایی بود که دشمن با کمک کارشناسان نظامی غربی مستحکم‌ترین خطوط دفاعی را در شلمچه برای حفاظت از شهر بصره ایجاد و اعلام کرده بود ایرانی‌ها به هیچ عنوان نمی‌توانند از این موانع عبور کنند. سرعت عملیات به‌نحوی بود که لشکر 27 محمد رسول ا… فقط دو ساعت بعد از آغاز عملیات توانست از این کانال عبور کند. در واقع عملیات به‌گونه‌ای انجام شد که در دو روز نخست عراقی‌ها متوجه حمله نیروهای ایرانی نشدند. سه قرارگاه کربلا، قدس و نجف با حدود 27 یگان سپاه در این عملیات شرکت داشتند. شکستن خط شلمچه برای عراق غیرقابل تصور بود. روز سوم عملیات، جانشین و وزیر دفاع صدام همراه با دو سوم ارتش عراق برای بازپس‌گیری مناطق تصرف شده توسط نیروهای ایرانی وارد منطقه شدند. عملیات با شدت ادامه داشت به‌طوری که در 15 شبانه روز جنگی بسیار سخت در منطقه به وقوع پیوست. با این حال دشمن هرچه تلاش کرد نتوانست رزمندگان ایرانی را که با شجاعت و مقاومت، حماسه عاشورایی آفریدند، از مناطق تصرف شده، بیرون کند. با وجود کمک‌های کارشناسان نظامی غربی به عراق، ضمن آنکه خطوط تلفن باسیم بصره شنود می‌شد، سخنان فرماندهان عراقی با تلفن‌های بیسیم برد بلند بین بصره و بغداد هم که رمزگذاری شده بود، به راحتی رمزگشایی و شنود می‌شد. در این عملیات، پشتیبانی نیروی هوای و سیستم پدافند هوایی و توپخانه ارتش نیز حضور بسیار فعالی داشتند، به‌طوری که حجم عملیات و آتش توپخانه دو طرف به شدت سنگین بود. در 15شبانه‌روزی که عملیات اجرا می شد فقط توپخانه نیروی زمینی سپاه و ارتش، 385هزار و 875 گلوله بر سر نیروهای عراقی ریختند. هرچند حجم آتش دشمن نیز بیش از این میزان بود. در این عملیات بیش از دو هزار و 650 عراقی اسیر شدند که صدها نفر از آنان از افسران و فرماندهان نظامی عراقی بودند. به دلیل اهمیت عملیات کربلای 5، این افسران و فرماندهان اسیر شده در همان منطقه برای بررسی شرایط عملیاتی مورد بازجویی و تخلیه اطلاعاتی قرار گرفتند. دراین عملیات هفت هزار و 651 رزمنده ایرانی به شهادت رسیدند که 400 نفر از آن‌ها از فرماندهان بودند.
همچنین 53 هزار و 299 نفر مجروح و 3 هزار و 522 نفر نیز مفقودالااثر شدند. در این عملیات، لشکر بدر نیز با 16 هزار نیروی عراقی همراه با نیروهای ایرانی جنگیدند. آمریکا و شوروی و برخی از کشورهای اروپایی نظیر فرانسه و آلمان بعد از اجرای این عملیات مات و متحیر ماندند زیرا تصور نمی‌کردند یک‌سال بعد از فتح فاو در بهمن سال 1364، عملیات بزرگ دیگری را نیروهای ایرانی انجام دهند. این عملیات سبب شد تا آمریکا که حامی اصلی عراق در جنگ هشت ساله علیه ایران بود، دچار شک و تردید شود که ادامه این روند سبب از هم پاشیده شدن عراق خواهد شد. ازاین‌رو برای پشتیبانی از این کشور در منطقه خلیج فارس وارد جنگ با ایران شد.

شرح ماجرا به گونه‌ای دیگر

اما در آستانه تشییع 175 شهید غواص عملیات کربلای 4، هاشمی رفسنجانی که از شخصیت‌های تاثیرگذار در جنگ بود، در پاسخ به ایسنا که با طرح شایعات درباره عامل لو رفتن این عملیات، خواستار توضیح وی شده، جزییاتی از آغاز و لو رفتن عملیات مذکور را شرح داد. وی در پاسخ به این سوال که: «چند وقتی است شهدایی را که پیدا شدند، به کشور برگرداندند. این‌ها مربوط به عملیات کربلای4 در سال 65 هستند؛ قرار بود با این عملیات، موفقیت‌های خوبی برای نظام به‌دست آید؛ ولی آن عملیات، طبق پیش‌بینی‌ها، جلو نرفت و برای نظام موفقیتی در پی نداشت.
گفته می‌شود علت شکست آن عملیات این بود که اطلاعات عملیات لو رفته بود. در همین رابطه، گروه‌هایی را متهم کردند که باعث لو رفتن عملیات شدند. چیزی که در رسانه‌ها خواندیم، این بود که نهضت آزادی و مجاهدین، اطلاعات را لو دادند و آمریکا هم با هواپیماهای جاسوسی از منطقه عکسبرداری کرده و آن را در اختیار صدام قرار داده بود. می‌خواستم بدانم با توجه به اینکه شما مسئولیتی در دفاع مقدس داشتید، این عملیات برای چه منظوری طرح‌ریزی شد، علت اصلی شکست عملیات چه بود و چه کسی در این شکست، مقصر بود؟» گفت: «چون من فرمانده جنگ بودم، جمع‌بندی همه اطلاعات قبل و بعد از عملیات و در حین عملیات به من می‌رسید. یعنی من دایم از این‌ها دعوت می‌کردم و مسائل را می‌پرسیدم. پس همه چیز را خوب می‌دانم. به همان سیاستی که در خیبر اعلام کرده بودیم که یک جای حساسی از عراق را بگیریم و بعد جنگ را تمام کنیم، عمل می‌کردیم. فرماندهان به ما گفتند که اگر می‌خواهید این کار را بکنید، مهلتی به ما بدهید، طرحی را تهیه می‌کنیم تا ابزار لازم آن را تهیه کنیم.آن‌ها رفتند و عملیات را طراحی کردند. در آن زمان آن طرف فاو در دست ما بود. نظر من همان موقع، این بود که از ساحل خور عبدا… به ام‌القصر برویم؛ ام‌القصر، پایگاه دریایی عراق بود و کشتی‌های جنگی و غیرجنگی‌شان که در آنجا بود از طریق کانالی به دریای خلیج‌فارس می‌رفتند. بنا بر این بود که ما به آنجا برویم. البته در گذشته رفته بودیم، اما موفق نشده بودیم؛ چون در آنجا یک کارخانه نمک بود که نتوانستیم از آن عبور کنیم. این دفعه، بنا شد عملیاتی انجام دهیم که بتوانیم عراق را از دریا جدا کنیم؛ یعنی هدف اصلی من به عنوان فرمانده جنگ این بود؛ اگر این کار انجام می‌شد، ما به هدف‌مان می‌رسیدیم و می‌گفتیم که الان قطعنامه را می‌پذیریم و شما هم بیایید حق و حقوق ما را بدهید تا آتش بس را بپذیریم».

تشویق برای جهاد

هاشمی افزود: «عملیات خیلی حساس بود. گفتند ما این تعداد نیرو لازم داریم. ما چند ماه تبلیغات کردیم، جوانان جمع شدند و آموزش دیدند، با نهایت رازداری، همه چیز را در این طرف اروند آماده کردیم. نقشه چند فلش داشت، عملیات فریب داشتیم، عملیات پشتیبانی داشتیم و همه چیز، آماده بود. حتی وقتی می‌خواستم به جبهه بروم، احتیاط کردم و به خوزستان نرفتم».

صفوی و روحانی کنار هاشمی

هاشمی رفسنجانی در ادامه سخنانش می‌گوید: «دو سه روز قبل از عملیات به بوشهر رفتم و به شکل ناشناس، غروب شبی که قرار بود عملیات شود، زمینی به طرف خوزستان آمدم و از اهواز و سه راهی آبادان خرمشهر به سوی امیدیه رفتم که آقایان رحیم صفوی و دکتر روحانی با من بودند. شب را در پایگاه امیدیه ماندم. آنجا بود که خبر لو رفتن عملیات را شنیدم. آقای سنجقی را با یکی از محافظانم به منطقه فرستادم تا خبرهای جدیدتری را براساس مشاهدات بگیرم. برای ارتش و سپاه دو محور مشخص ‌کردیم. باید دوباره از اروند عبور می‌کردیم؛ ما در فاو عبور کرده بودیم و این بار می‌خواستیم از پشت نیروهای عقب (جنوب بصره) وارد شویم. جایی را در نظر گرفته بودیم و آن نقطه حساسی بود که نزدیک‌ترین راه (یک جزیره) عبور بود. همه چیز، آماده بود. حتی وقتی می‌خواستم به جبهه بروم، احتیاط کردم و به خوزستان نرفتم. دو سه روز قبل از عملیات به بوشهر رفتم و به شکل ناشناس، غروب شبی که قرار بود عملیات شود، زمینی به طرف خوزستان آمدم و از اهواز و سه راهی آبادان خرمشهر به سوی امیدیه رفتم که آقایان رحیم صفوی و دکتر روحانی با من بودند.
شب را در پایگاه امیدیه ماندم. آنجا بود که خبر لو رفتن عملیات را شنیدم. آقای سنجقی را با یکی از محافظانم به منطقه فرستادم تا خبرهای جدیدتری را براساس مشاهدات بگیرم. ما پس از عبور از این جزیره به آن طرف می‌رفتیم. من جزییات نقشه را می‌دانم. اواخر شب (نزدیک صبح) بود که به من اطلاع دادند عملیات با مشکل برخورد کرده است. من گفتم: چه مشکلی؟ گفتند که به صورت تلفنی نمی‌توانیم بگوییم. آقا سنجقی از خطوط مقدم به گلف آمد و ماجرا را برای من توضیح داد؛ معلوم شد آن نقطه اساسی که می‌خواستیم از آن عبور کنیم، عراقی‌ها مطلع شدند. حال اینکه از کجا مطلع شدند، نمی‌دانستیم. آن موقع فرض ما بر این بود که آمریکایی‌ها از طریق ماهواره‌های‌شان و هواپیماهای آواکسی که در عربستان بود، با رادارهایشان ما را می‌بینند و اطلاعات لازم را به عراقی‌ها داده‌اند. به همین دلیل آن‌ها این نقطه را زیر نظر داشتند و به محض اینکه نیروهای ما حرکت کردند، درست همان نقطه را زیر آتش انبوه گرفتند.

محسن‌رضایی و کربلای 4

هاشمی جزییات را بیشتر تشریح می‌کند و می‌گوید:«کسانی که عبور کرده بودند، آن طرف گیر افتاده بودند و آن کسانی که می‌خواستند دوباره وارد شوند، گیر افتادند. بنابراین عملیات قفل شد. ممکن بود که از جاهای دیگر بروند، اما جاهای اصلی نبود. من هنوز جلو نرفته بودم و در امیدیه بودم. آقای رضایی به من گفتند که ما عملیات را متوقف کردیم و داریم بچه‌ها را بر می‌گردانیم و برگرداندند. همه چیز عملیات، خوب آماده شده بود؛ یعنی هم نیرو آماده بود، هم امکانات جنگ فراوان بود، هم چیزهای دیگری داشتیم و وضع‌ ما خوب بود. سرانجام از آن نقطه آسیب خوردیم و نیروها را برگرداندند. البته عملیات با اقدام بعدی، به سرعت جبران شد. من در قرارگاه عملیات مستقر شدم. همه فرماندهان تا سطح گردان جمع شدند.
فرماندهان لشکرها، فرماندهان قرارگاه‌ها و فرماندهان گردان‌ها در قرارگاه جمع شدیم و تا نزدیک صبح با آن‌ها بحث کردم. در آن جلسه، آقایان همه جزییات را گفتند و آمده بودند تا ببینیم بعد از این باید چه کار کنیم. اینجا بود که بحث شد. در آنجا، دو نظر بود؛ یک عده می‌گفتند که ما الان عملیات را متوقف و بچه‌ها را مرخص کنیم تا برای استراحت به خانه‌های‌شان برگردند، بعد وقتی که آماده شدیم، همه را دوباره با فراخوان بر می‌گردانیم. یک عده نیز بودند که با این نظر مخالف بودند و می‌گفتند نه! اگر بچه‌ها بروند و با توجه به اینکه این شکست در بوق می‌رود، روحیه بچه‌ها ضعیف می‌شود، دیگر نمی‌آیند، وضع‌مان بدتر می‌شود، با تبلیغات دشمن، روحیه همه مردم ضعیف می‌شود. چون عده زیادی شهید یا اسیر شده بودند».

نگذاشتیم نیروها برگردند

رییس فقید مجمع‌تشخیص مصلحت نظام توضیح داد:«بسیار بحث کردیم، وقتی که رای گرفتیم، دیدیم 50 – 50 است. یعنی اگر 30 نفر در آنجا بودند، 15 نفر با نظر اول و 15 نفر دیگر با نظر دوم، موافق بودند. سرانجام راهکار را در این دیدند که من و آقای رضایی، تصمیم بگیریم. آن‌ها رفتند و ما راجع به موضوعات بحث کردیم. البته آن‌هایی نیز که مخالف بودند، می‌گفتند که ما تابع فرماندهی هستیم و اگر شما فرماندهان، فرمان دهید، ما قبول می‌کنیم. بعد از بحث فراوان، به این نتیجه رسیدیم که باید عملیات را در یک فلش دیگر ادامه بدهیم. چون فلش اول، این بود که از آب عبور کنیم و به طرف ام‌القصر برویم. با این کار، بصره را دور می‌زدیم. فلش دیگر، شلمچه بود. یعنی از شلمچه تا تنومه و از آنجا هم، بصره را از دو طرف محاصره می‌کنیم. گفتیم که این شاخه شکست خورد، اما شاخه دیگر که در دست ارتش بود و قرار بر این بود که آن‌ها عمل کنند، چون آن‌ها شناسایی‌های خودشان را کرده بودند. من و آقای رضایی تصمیم گرفتیم همین الان فلش دوم را عملیاتی کنیم و نگذاریم نیروها برگردند. به همین دلیل به گونه‌ای خبر را اعلام کردیم که این یک عملیات فریب بود؛ یعنی این‌گونه آن تبلیغات را خنثی کردیم و به گونه‌ای در منطقه هور تحرک پیدا کردیم که عراق فکر کند عملیات اصلی را می‌خواهیم در آنجا، انجام دهیم».

تبلیغات برای حل کربلای 4

هاشمی ادامه می‌دهد: «همان عملیات خیبر را که نیمه‌کاره مانده بود، دوباره انجام دادیم و از آن طرف راه بصره را قطع کردیم. در اینجا، دشمن فریب خورد؛ یعنی ما این دفعه توانستیم او را فریب دهیم. دشمن خیال کرد منطقه اصلی ما در عملیات بعدی، آنجاست. بنابراین آن‌ها نیروهای‌شان را به این سمت بردند و تمام همت‌شان را بر این گذاشتند که کشف کنند ما می‌خواهیم چگونه عمل کنیم. همه بچه‌ها که آماده و پای کار بودند، یک استراحت کوتاه و یک تجدید قوا و تجدید روحیه کردند تا اینکه عملیات کربلای 5 شروع شد. این عملیات بسیار موفقیت آمیز بود؛ یعنی ما از سخت‌ترین سنگرهای دفاعی عراق که با بتون آرمه ساخته بودند و جلوی آن، سه کیلومتر آب انداخته بودند که زیرآب‌ها، همه مین بود، عبور کردیم و جلو رفتیم. در همین عملیات بود که خبر رسید مستشارهای روسیه به قراگاه‌های بصره آمدند و به عراقی‌ها کمک می‌کنند، چون وحشت کرده بودند. دشمن در اینجا، فریب خورده بود و خیال کردند ما می‌خواهیم آن طرف برویم. ما خوب جلو رفتیم و عملیات خیلی موفقی شد. موفق‌ترین عملیات دوران دفاع مقدس، عملیات کربلای 5 بود. آن‌ها در زمین ما بودند. ما آن‌ها را شکست دادیم، رفتیم در زمین آن‌ها، جلو رفتیم و تا نزدیک بصره رفته بودیم. آقای شمخانی هم عملیات را فرماندهی کرد. عملیات سختی بود، اما خوب بود. ما این دو عملیات را این‌گونه تعریف کردیم که عملیات اول، عملیات فریب بود و عملیات اصلی، این بود که رضایت‌بخش شد. شما می‌توانید به رسانه‌ها مراجعه کنید و خبرهای آن موقع را ببینید که چگونه بود. شرایط به گونه‌ای بود که آیت‌ا… خامنه‌ای (رهبرمعظم انقلاب) بعد از اینکه رهبر شدند، به همه فرماندهانی که در عملیات کربلای 5 آن‌گونه جنگیده بودند، نشان فتح و یک میلیون تومان وجه نقد دادند. به من نیز به عنوان فرمانده جنگ، نشان دادند.
بنابراین ما در عملیات اول که به نام عملیات کربلای 4 بود، ناموفق بودیم اما بلافاصله جبران کردیم و در آن طرف، دشمن را شکست دادیم. شما اگر به رسانه‌ها مراجعه کنید، می‌بینید با عملیات کربلای 5، آثار شکست کربلای 4 از بین رفت. یعنی به گونه‌ای تبلیغات کردیم که آن مساله حل شد».

روایت یک جامانده

از طرفی سید خالق سجادی که یکی از رزمندگان مازندرانی کربلای 4 است درباره این عملیات می‌گوید:«یک ماه پیش از عملیات کربلای 4 در دوره آموزشی در حال دویدن زمین خوردم و فرمانده گروهان می‌خواست تیری به نزدیک پایم شلیک کند تا بترسم و زودتر از جایم بلند شوم اما تیر به ساق پایم اصابت کرد و مجروح شدم اما به هیچ وجه از این حادثه دلگیر نشدم و زمانی که فرمانده گروهان از من عذرخواهی می‌کرد به ایشان گفتم که شما وظیفه خودتان را انجام دادید، یعنی به گونه‌ای رابطه دوستانه میان رزمندگان و فرماندهان وجود داشت که همیشه و در هر حالی مطیع امر فرمانده به عنوان مجری فرمان حضرت امام(س) بودیم. برای عملیات کربلای 4 از شهرستان بهشهر، من و سه نفر از پسر عموهایم، شهید بالویی، شهید آشکاران، شهید علی خادمیان، شهید نورعلی نقدی، شهید عباسپور، شهید اصغر عمرانی و شهید حسین مهربان داوطلب شدیم و به همراه دیگر نیروهای داوطلب،آموزش‌های خاکی بسیار سخت به مدت 45 روز در پادگان هفت تپه سپری کردیم و پس از آن در رود اروند دو ماه آموزش غواصی گذراندیم و پس از اتمام دوره آموزشی چند روز به مرخصی رفتیم و دوم دی به جبهه اعزام شدیم.شامگاه سوم دی 1365 با رمز محمد رسول‌ا… (ص) عملیات آغاز شد و نیروهایی که آموزش غواصی را سپری کرده بودند به دو گروه تقسیم شدند: یک گروه باید از داخل آب اروند غواصی می‌کردند تا کانال‌ها را پاکسازی کنند و خط شکن باشند و پس از آن گروه دوم با قایق می‌آمدند تا مستقیم به جزیره ام‌الرصاص بروند. هوای بسیار سرد دی به همراه تاریکی 12 نیمه شب و لباس‌های غواصی سنگین‌ شده،شرایط بسیار سختی را رقم زده بود. نیروهای عراقی هم لا به لای نیزارهای اروند کمین کرده بودند و به سمت ما تیراندازی می‌کردند؛ اما در تاریکی هیچ چیزی قابل رویت نبود و از طرفی امکاناتی هم برای بردن مجروحان به عقب وجود نداشت. زمانی که وارد آب شدیم و چند متری را غواصی کردیم این احساس را داشتم که عراقی‌ها فهمیده‌اند و عملیات لو رفته است و زمانی که نیمی از مسیر را شنا کردیم عراقی‌ها تیراندازی را شروع کردند و بعدها چند نفر از اسیرهایی که از عراقی‌ها در آن عملیات گرفتیم اعتراف کردند که از همان ابتدا که نیروهای ایرانی وارد آب شدند ما آن‌ها را می‌دیدیم اما تیراندازی نکردیم تا عقب‌نشینی نکنید. منتظر ماندیم تا نیمی از اروند را شنا کنید تا راه بازگشت نداشته باشید. زمانی که تیراندازی شروع شد مانند قطرات باران گلوله از انواع سلاح‌ها به سمت غواصان ایرانی در آب تیراندازی می‌شد و در واقع اروند گلوله‌باران شده بود. من به زیرآب رفتم تا گلوله‌ها به من برخورد نکنند زیرا بسیاری از گلوله‌ها در برخورد با سطح آب کمانه می‌کنند و وارد عمق آب نمی‌شوند؛حدود 12 نفر از غواصان موفق شدیم به دیواره کانال عراقی‌ها برسیم.دو نفر از پسرعموهایم داخل کانال با نارنجکی که عراقی‌ها پرتاب کردند مجروح شدند و سرانجام توانستیم کانال را پاکسازی کنیم و گروه دوم که شهید بالویی و رحمت سعیدی هم در آن بودند با قایق به جزیره‌ام الرصاص رفتند و پس از آن دیگر هیچ خبری از آن‌ها نداشتیم و نمی‌دانستیم که اسیر یا شهید شدند. گروه اول باید تا صبح صبر می‌کردیم و به عقب برمی‌گشتیم تا لباس غواصی را تعویض کرده و لباس نظامی بپوشیم و دوباره به عملیات برگردیم. صبح روز چهارم دی مشغول جمع‌آوری پیکرهای شهدا و انتقال مجروحان شدیم و ظهر همان روز که فقط هفت نفر از غواصان گروه اول زنده مانده بودیم به مقر اولیه بازگشتیم و پس از تعویض لباس غواصی،آماده بودیم که دوباره به جلو برویم اما اعلام کردند که عملیات شکست خورده است و دستور عقب‌نشینی دادند و نیروهای ایرانی جزیره را تخلیه کردند و اینگونه در عملیات کربلای 4 از شهادت جاماندم. زمانی که خبر پیدا کردن بقایای پیکر شهید بالویی و دیگر شهدای غواص را شنیدم حالم منقلب و دگرگون شد و همه خاطرات آن روز و شب عملیات کربلای 4 برایم تداعی شد و در زمان تشییع پیکر شهدای غواص در بهشهر فقط احساس شرمندگی داشتم که از فیض شهادت جامانده‌ام.

فراموش‌تان نمی‌کنیم

همان‌گونه که شاهد هستیم برای ماندن ایران و اسلام در این مرز و بوم زحمات فراوانی کشیده است.باید بدانیم آن عزیزانی که به هر دلیلی برای ماندن ما جان خود را فدا کردند برای اهدافی بزرگ وارد میدان شدند و ما نباید عکس شهدا را ببینیم و عکس آن‌ها عمل کنیم. ما آن روزها را فراموش نخواهیم کرد و تا جایی که می‌توانیم نخواهیم گذاشت که خون شهدا پایمال شود و در این روزهای نبرد برای دنیا، آرمان‌های بزرگ از یاد برود؛ باید یاد شهدا را که مدافعان حقیقی کشور بودند همواره زنده نگه‌داشت و نگذاشت تا دنیا ما را با خود ببرد.بی‌شک سخن گفتن از شهدا و به نمایش گذاشتن عزت آن‌ها نباید منحصر به یک بازه‌ زمانی اندک باشد و مسئولان باید به گونه‌ای رفتار کنند که در جامعه همواره از آن دریادلان عاشق زمزمه شنیده شود؛ باشد که رستگار شویم و شرمنده شهدا نباشیم.

نویسنده: سامان صابریان

منبع: روزنامه قانون، شماره 1101، دوشنبه 1396/10/4

تاریخ درج مطلب: دوشنبه، ۴ دی، ۱۳۹۶ ۱۰:۰۷ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات شهدا و دفاع مقدس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *