ماجرای اولین انتخابات پس از انقلاب؛ اصرار امام خمینی به برگزاری هرچه زودتر انتخابات!

اصرار امام بر برگزاری رفراندوم تعیین نوع نظام

امام پس از تعیین دولت موقت، برگزاری همه‌پرسی نوع نظام کشور، انتخاب مجلس موسسان برای تصویب پیش‌نویس قانون اساسی را وعده داده بودند که بعد از آن رفراندوم قانون اساسی و بر اساس آن انتخابات ریاست‌جمهوری و سپس انتخابات مجلس باید برگزار می‌شد. دو سه هفته از تعیین دولت موقت نگذشته بود که امام تماس گرفتند و گفتند که مرحله بعد همین رفراندوم نوع نظام کشور را برگزار کنید. من اصلا گفتم زود است. با وزیر کشور تماس گرفتم و آقای حاج سیدجوادی گفت که پاسبان‌های ما هنوز با همان لباس قدیمی نظام گذشته هستند و جرات نمی‌کنند سر خیابان بروند و امکانات نداریم و استانداری‌ها هم هنوز مستقر نشده‌اند. من این پیغام را به قم نزد امام رساندم؛ اما حاج احمدآقا تماس گرفت گفت که امام اصرار دارند که برگزار شود. من گفتم چگونه؟ احمدآقا گفت که من نمی‌توانم دیگر با امام صحبت کنم خودت با آقا حرف بزن.
[در قم] گفتم به امام که اصلا رفراندوم می‌خواهید چه کار؟ زدیم زیر کل ماجرا (با خنده). گفتم که دنیا انقلاب اسلامی را قبول کرده و مردم هم پذیرفته‌اند و در خیابان یک‌صدا فریاد «جمهوری اسلامی» می‌دهند، هرچه شما بگویید و بخواهید همان می‌شود؛ بنابراین چرا رفراندوم برگزار کنیم؟ امام گفتند که شما نمی‌فهمید، ۳۰ سال بعد می‌گویند که در آن فضای احساسی بر شعور مردم سوار شدند و نظر خود را به مردم بر اساس عواطف دیکته کردند. بعدا دیدیم که حرف امام چقدر درست بود. بعد ما گفتیم که پس حداقل ۶ ماه فرصت بدهید تا دولت مستقر شود. امام گفتند که نه. همین تعطیلات عید که در پیش است برگزار کنید. گفتم نمی‌شود. گفتند که چرا می‌شود، شما خودت انجمن‌چی هستی و کار تشکیلاتی کرده‌ای. برو در وزارت کشور به سبک انجمن‌های اسلامی کارها را انجام بده.

هاشمی گفت این‌قدر اصرار نکنید

باید مجلس موسسان در گام بعدی برگزار می‌شد، حال آنکه شرایط کشور بسیار ناآرام بود. امام اصرار داشتند که هر چه زودتر روال امور بر اساس قانون شکل بگیرد. ما به نظرمان رسید که به امام بگوییم از مجلس موسسان چشم‌پوشی کنند و همان پیش‌نویس را به رفراندوم بگذارند و سال‌های بعد اگر لازم بود بر اساس تجربیات متممی برای آن قانون اساسی نوشته شود؛ امام در دل پذیرفته بودند اما معذوریتی هم داشتند و آن این بود که در پاریس قول مجلس موسسان را داده بودند و نمی‌خواستند میان قول و فعل ایشان تناقضی پیدا شود. آقای بنی‌صدر هم گفت که نباید چنین تناقضی به وجود بیاید و باید مجلس موسسان شکل بگیرد. پیش‌بینی ما این بود که اگر مجلس موسسان شکل بگیرد بررسی بند بند آن پیش‌نویس، بسیار طولانی خواهد شد و چند سال طول می‌کشد. آقای بازرگان هم معتقد بود که نباید آن شبهه تناقض قول و فعل پیش بیاید. این کشمکش وجود داشت تا اینکه مرحوم طالقانی گفتند باید این وضع پایان یابد و نزد امام برویم و همان‌جا تکلیف را روشن کنیم. رفتیم قم.

یادم هست که دم منزل امام، آقای هاشمی رفسنجانی به بنی‌صدر گفتند که این‌قدر اصرار بر تشکیل مجلس موسسان نکنید چون آخوند بعدا دمار از روزگار شما درمی‌آورد در چنان مجلسی که بعدا پشیمان می‌شوید. این حرف را آقای مهندس سحابی هم یک بار از آقای هاشمی نقل کرده است. در آن جلسه نزد امام دو نظر مطرح شد و یک سکوت بر جلسه حاکم شد. احساس من در آن جلسه این بود که امام آماده بودند بگویند بروید و رفراندوم را برگزار کنید؛ اما همین که امام آمدند صحبت کنند آقای طالقانی گفتند که من یک راه‌حل میانه دارم و آن این است که یک مجلس مینی‌موسسان با حضور تعدادی از متخصصان را شکل بدهیم که آن‌ها سریعا این پیش‌نویس را بررسی کنند و بعد به رفراندوم گذاشته شود. همه پذیرفتند؛ اما در آن مجلس خبرگان قانون اساسی، از جلسه سوم و چهارم به بعد کلا آن پیش‌نویس را کنار گذاشتند … تعدادی از اعضای هیات‌ دولت حتی معترض شدند که ما از مردم وکالت داشتیم که همان پیش‌نویس پاریس را بررسی کنیم اما چرا دوباره دارند قانون جدید می‌نویسند اما این بحث تبدیل به یک دعوای سیاسی شد و صدایی به نتیجه نرسید.

راوی: صادق طباطبایی

منبع: تاریخ ایرانی

تاریخ درج مطلب: دوشنبه، ۲۵ اردیبهشت، ۱۳۹۶ ۱۱:۴۹ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات سیاسی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *