مروری بر شکل‌گیری و گسترش یک شعار / اولین ‌بار چه کسی گفت مرگ بر شاه؟

مردم ایران در جریان انقلاب 1357 با سردادن شعارهای گوناگون مواضع خود را در قبال آنچه در سرزمینشان می‌گذشت، اعلام می‌کردند اما در میان صدها شعاری که در آن روزها ابداع و بر زبان‌ها جاری شد یکی به سبب صراحتی که داشت از دیگر شعارها متمایز بود و آن شعاری نبود جز «مرگ بر شاه».

سال 56 سال مهمی درتاریخ مبارزات مردم بود. مرگ مشکوک دکتر علی شریعتی و حاج سیدمصطفی خمینی در کنار بازداشت هرروزه مبارزان طیف‌های گوناگون، از مهمترین وقایع این سال بود که مشروعیت رژیم شاهنشاهی را به سرعت به پرتگاه می‌برد. امام خمینی در تبعید بود اما با این‌حال مردم که تشنه تغییر بودند، به هر سختی بود اعلامیه‌های امام را به دست می‌آوردند و به سرعت تکثیر می‌کردند. گسترش افکار انقلابی روز افزون بود و تکثیر اندیشه‌های بنیانگذار جمهوری اسلامی هم به کاغذ و اعلامیه متوقف نمی‌ماند و به ورود نوارهای سخنرانی‌های امام به کشور منجر شد. موضوعی که خشم شاه را برانگیخت و او را به تصمیمی مهم واداشت. تصمیمی که بسیاری آن را جرقه انقلاب و اشتباهی بزرگ قلمداد می‌کنند.

اعتراضات تبریز در قم کلید خورد

فریدون هویدا، نماینده ایران دوره پهلوی در سازمان ملل در کتاب «سقوط شاه» می‌نویسد: «موقعی که خبر ورود و پخش قاچاقی نوارهای خمینی به گوش شاه رسید، او را به شدت نسبت به سستی پلیس امنیتی خود خشمگین کرد، و برای آنکه ضمن عمل مقابله به مثل، دست به انتقامجویی هم زده باشد، بدون مشورت با کسی دستور داد مقاله‌ای سراپا بدگویی و ناسزا برای صدمه زدن و تخریب (امام) خمینی انتشار یابد و وزیر اطلاعات آن زمان را مأمور این کار کرد و نیز یکی از روزنامه‌های مهم تهران را وادار ساخت تا این مقاله را به چاپ برساند، ولی انتشار این مقاله همچون جرقه‌ای بود که با بشکه باروت تماس پیدا کرده باشد. بروز عکس‌العمل نسبت به مقاله مذکور دیری نپایید و روز بعد از چاپ آن در شهر قم شورشی به پا شد که طی آن مردم شهر با برپایی تظاهرات در اطراف مسجد، علیه انتشار مقاله توهین‌آمیز در مورد رهبر مذهبی خود اعتراض کردند و بر اثر تیراندازی قوای ارتش و پلیس به سوی آنها عده‌ای کشته شدند.»

مقاله‌ای که هویدا از آن سخن می‌گوید همان مقاله مشهور و توهین‌آمیز «ارتجاع سرخ و سیاه» به قلم احمد رشیدی ‌مطلق است. مقاله‌ای که درباره نویسنده آن حرف‌های فراوانی به میان آمده است. برخی محافل مطبوعاتی و سیاسی از جمله فریدون هویدا، این مقاله را به داریوش همایون، وزیر اطلاعات وقت نسبت می‌دهند. با این‌حال داریوش همایون طی دوران حیاتش همواره این مساله را رد می‌کرد. وی در خاطرات خود می‌گوید: «مقاله از وزارت دربار سرچشمه می‌گرفت. این مطلب که شاه روایت اولیه مقاله را نپسندید و گفت باید تندتر بشود، درست است.»

اولین اعتراضات به این مقاله فردای انتشار آن از سوی روحانیون و طلاب قم صورت گرفت. آن‌ها با تعطیلی کلاس‌های حوزه اعتراض خود را نشان دادند، سپس بازاریان به آن‌ها پیوستند و مراجع نیز یکی پس از دیگری با انتشار اعلامیه و شرکت در اجتماع روحانیون و طلاب حوزه با این اعتراضات همراه شدند. راهپیمایی آرام مردم در روز 19 دی آغاز شد اما ماموران حکومتی همین راهپیمایی در سکوت را هم تحمل نکردند و طبق یک برنامه از پیش تعیین‌شده بعد از شکستن شیشه مغازه‌ها و بانک‌ها به مردم حمله کردند. درگیری میان مردم بالا گرفت، تعداد زیادی کشته و زخمی شدند. خبر قیام مردم قم در زمان کوتاهی به شهرهای دیگر رسید. خشم مردم از حکومت شاه فضایی را ایجاد کرد که قیام مردم تبریز در چهلم شهدای قم مهمترین آن بود.

… و ناگهان «مرگ بر شاه»

قیام مردم قم که به کشته و مجروح شدن شماری از آنان انجامید، موجی بزرگ را علیه رژیم شاه در سراسر کشور به وجود آورد. از جمله شهرهایی که در اعتراض به کشتار مردم قم علیه رژیم بپاخاست تبریز بود. جایی که برای اولین بار شعار «مرگ بر شاه» سر داده شد. سردار حسین علایی از فرماندهان جبهه و جنگ که در قیام 29 بهمن سال 56 تبریز حضور فعال داشت، درباره چگونگی شکل‌گیری این قیام می‌گوید: «برای برگزاری مراسمی در چهلم شهدای طلاب و مردم قم، آیت‌الله قاضی طباطبایی اطلاعیه‌ای صادر کرد و از مردم تبریز خواست در مراسم چهلم شهدای قم در مسجد میرزا یوسف آقا (قزللی) تبریز شرکت کنند. شعار مرگ بر شاه برای اولین بار در جریان همین مراسم توسط مردم تبریز سرداده شد.»

به دنبال اطلاعیه آیت‌الله قاضی، اقشار مختلف مردم تبریز از اولین ساعات صبح در مقابل مسجد میرزایوسف آقا اجتماع کردند. دانشجویان، دانشگاه را به کلی تعطیل کردند و به طور انفرادی روانه مسجد ‌شدند. تمام مغازه‌ها و بازار تعطیل بودند. هر چه به ساعت زمان آغاز ختم نزدیکتر می‌شد بر جمعیت متراکم عزاداران افزوده می‌شد. به طوری که طبق اسناد تاریخی شمار مردم به بیش از 20 هزار نفر ‌رسید.

راس ساعتی که برای برگزاری مراسم ختم اعلام شده بود، اجتماع مردم با درهای بسته مسجد و نیروهای انتظامی که مسجد را در محاصره داشتند، مواجه شد. قره‌باغی از سران ارتش شاه در این مورد می‌گوید: «…البته خب، بیشتر اونطوری که احساس شد، ناشی از دستور استاندار بود که گفته بود در مساجد رو ببندند، بسته بودند، راه نداده بودند.» رئیس کلانتری 6 تبریز، سروان حق‌شناس، مسوول اجرای این تصمیم اسکندر آزموده استاندار آذربایجان شرقی بود.

با افزایش جمعیت و آغاز ساعت ختم زمزمه مردم در اعتراض به بسته بودن درب مسجد بلند شد. در این زمان بود که رئیس کلانتری 6 با لحنی خشن ضمن فحاشی به مردم و اهانت به امام خمینی گفت: «در طویله بسته است و دنبال کارتان بروید.» این سخنان توهین‌آمیز با اعتراض یکی از دانشجویان تبریزی مواجه شد. افسر کلانتری مسلح به طرف او حمله برد. جوان سینه‌اش را باز کرد و گفت: «بزن» رئیس کلانتری 6 با اسلحه‌ای که در دست داشت قلب جوان را هدف گرفته و شلیک کرد.

حسین علایی درباره این واقعه می‌گوید: «یکی از دانشجویان به نام محمد تجلی به اهانت رئیس کلانتری اعتراض کرد که با ضرب گلوله رئیس کلانتری به شهادت رسید، در این هنگام مردم جنازه شهید را بر دوش گرفته و شعارهای مرگ بر شاه، درود بر خمینی و یا حسین سر دادند. مردم در مسیر حرکت خود به مراکز فساد مانند شراب فروشی‌ها، بعضی بانک‌های متعلق به بهائیان و مراکز وابسته به رژیم شاه حمله کردند.»

ذکر این نکته که شعار «مرگ بر شاه» برای اولین‌بار در قیام مردم تبریز شنیده شد تنها به خاطرات حسین علایی محدود نمی‌شود. فریدون هویدا هم در کتاب «سقوط شاه» می‌نویسد: «هنوز مدتی از واقعه قم نگذشته بود که در 18 فوریه 1978 [29 بهمن 1356] چندین‌هزار تن از مردم تبریز به عنوان بزرگداشت چهلم کشته‌شدگان حادثه قم دست به تظاهرات زدند و به دنبال آن نیز شورشی پدید آمد که بنا به گفته شاهدان عینی، در خلال آن برای اولین بار شعار “مرگ بر شاه” شنیده شد.»

مرگ بر شاه؛ در تاسوعا نه، در عاشورا آری!

آنچه در تبریز باعث شد مردم شعار مرگ بر شاه بدهند خشونت عریانی بود که عمال حکومتی علیه مردم بی‌دفاع روا داشتند اما شعار «مرگ بر شاه» شعار ساده‌ای نبود. شعاری استراتژیک بود که بعدها به عنوان نمادی از حرکت مردم علیه اساس سلطنت در سال 1357 مورد استفاده قرار می‌گرفت.

اکبر هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود به اختلاف میان مبارزان درباره استفاده یا عدم استفاده از این شعار اشاره می‌کند. وی می‌نویسد: « وقتی من از [زندان] آمدم با دو جریان کاملاً روشن مواجه شدم. جریان‌های غیراسلامی که آماده پیروزی انقلاب نبودند. آنها فکر می‌کردند بهتر است رژیم حفظ شود و شاه به صورت عروسکی باشد و سلطنت کند و حکومت نکند و آزادی مطبوعات و احزاب و این جور مسائل شود و می‌گفتند آمادگی اداره کشور را ندارند. شورای سلطنتی و غیره را قبول داشتند، مذاکرات زیادی در این مقطع داشتیم با افرادی که الان نمی‌خواهم اسم ببرم. مکرر در منزل سران آن‌ها جلسه داشتیم. یک‌بار هم در حسینیه ارشاد و در منزل آقای مطهری جلسه داشتیم. آن‌ها از ما می‌خواستند که خدمت امام برویم و بگوییم روی سقوط شاه اصرار نکنند. در سفری که آیت‌الله منتظری به پاریس داشتند. آن‌ها اصرار می‌کردند این پیام را به امام بدهیم که سقوط شاه فعلاً ممکن نیست. حتی برای راهپیمایی‌ها که باید شعار تعیین می‌کردیم، همیشه این بحث را داشتیم که آن‌ها می‌گفتند شعار “مرگ بر شاه” ندهیم.»

همانطور که از سخنان هاشمی مشخص است اختلاف بر سر استفاده از شعار «مرگ بر شاه» در میان جریان‌های مختلف مبارزه اختلافی مبنایی درباره معنای غایی این شعار بوده است. معنایی که هرچند در ابتدای شکل‌گیری این شعار (در قیام تبریز) به نظر می‌رسد در میان احساسات مردم خشمگین چندان مورد توجه نبود، اما در ادامه یکی از مباحث مهم در میان مبارزین بوده است. نکته جالب و حائز اهمیت آن است که این شعار حتی از سوی رژیم هم به صورت خاص مورد توجه بوده است.

هاشمی درباره این حساسیت می‌گوید: «از اوایل محرم که درگیری‌ها زیاد شد و مردم بر پشت‌بام‌ها رفتند و حوادث سرچشمه پیش آمد و امام آن بیانیه “خون بر شمشیر پیروز است” را دادند، موج جدیدی در مردم ایجاد شده بود و ساواک ما را تهدید جدی می‌کرد که ما شعار “مرگ بر شاه” را تحمل نمی‌کنیم و در این مورد مرگ هر تعداد آدم را قبول داریم.»

در آستانه برگزاری مراسم تاسوعا و عاشورای سال 1357، حامیان امام که حذف شعار «مرگ بر شاه» را بر ضد ایدئولوژی انقلابی خود می‌دیدند با وجود تهدیدات ساواک و مخالفت‌های جریان معتقد به اصلاح، به ترفند جالبی دست زدند. این ترفند به روایت هاشمی چنین بود: «یکی از بحران‌های ما همین دوران عاشورا و تاسوعا بود. از طرفی تهدید به کشتار بود و ما نگران مردم بودیم. از طرفی حذف شعار “مرگ بر شاه” درست برخلاف سیاست امام بود و هم تمایلی بود به سیاست کسانی که مخالف حذف شاه بودند. یک راه حل جالبی پیدا شد که کلاه خوبی سر رژیم رفت. ما پذیرفتیم روز تاسوعا شعار “مرگ بر شاه” نباشد. رژیم مطمئن شد که موفق شده که این شعار را حذف کند. البته ما پذیرفته بودیم که هم عاشورا و هم تاسوعا این شعار نباشد. اما تصمیم اصلی ما این نبود. روز تاسوعا شعار مرگ بر شاه یا گفته نشد یا خیلی کم گفته شد که هم رژیم مطمئن شد، هم رفقای آن تیپی ما، که خط دارد درست می‌شود. ولی روز عاشورا جبران شد. البته یک مقدار فشار از بیرون آمد چون اگر آن فشار نبود آن‌ها نمی‌گذاشتند ما کارمان را انجام دهیم. از پاریس تلفن شد و به شدت فشار آمد که چرا این شعار حذف شده؟ ما برنامه را به آن‌ها نگفتیم ولی تلفن‌ها به همه منعکس شد و عاشورا شعارها اوج گرفت و تا رژیم تصمیم بگیرد برنامه ما تمام شد.»

شعار مرگ بر شاه در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب یکی از مهمترین شعارهای تظاهرکنندگان بود. خشم مردم از جنایات رژیم پهلوی و مطالبه آن‌ها برای برچیدن بساط سلطنت از جمله مواردی بود که این شعار را در چشم ناظران داخلی و خارجی به شعاری مهم و استراتژیک تبدیل می‌کرد. حتی اهمیت این شعار آنچنان بود که هر گاه که این شعار در راهپیمایی‌ها کمرنگ می‌شد مردم با سر دادن شعاری دیگر یعنی «بگو مرگ بر شاه» به خاطر یکدیگر می‌آوردند که پایان نظام سلطنت هدف غایی است و راهی جز رفتن محمدرضا پهلوی وجود ندارد. این شعار در دوران انقلاب بارها و بارها شنیده شد. چه آن‌هنگام که پس از فرار شاه، مردم در خیابان‌ها به شادمانی می‌پرداختند و چه زمانی که در بهشت‌زهرا بر مزار شهدای انقلاب می‌رفتند. “مرگ بر شاه” از جایی به بعد تابلوی مکتبی بود که با رفتن شاه به هدف می‌رسید. نهضتی که در 22 بهمن 57 سرانجام به پیروزی رسید.

منابع:
1- سقوط شاه، فریدون هویدا، ترجمه ح.ا.مهران، انتشارات اطلاعات، تهران، 1370
2- گفت‌وگوی روزنامه رسالت با سردار حسین علایی، 85.11.29
3- خاطراتی از انقلاب اسلامی، وب‌سایت شخصی اکبر هاشمی رفسنجانی

نویسنده: سید نیما حسینی

منبع: تاریخ ایرانی

تاریخ درج مطلب: یکشنبه، ۲۹ بهمن، ۱۳۹۶ ۶:۰۱ ب.ظ

دسته بندی: خاطرات تاریخ معاصر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *