ناگفته های فیروزآبادی از دولت هاشمی، رابطه رهبری با هاشمی، جناح چپ و جریان دوم خرداد.
آنچه میخوانید بخشی از گفتگوی حسن فیروزآبادی با خبرگزاری فارس است:
دقیقا چه افراد شاخصی در این روند [مخالفت با رهبری] دخیل بودند؟ چون این صحبت بیشتر از همه نام آقای هاشمی را به ذهن متبادر میکند.
این مسائل موضوعات پیچیدهای نیست. همه چپیها با هم بودند و همه کسانی که در دولت حضرت آقا، با مهندس موسوی مرتبط بودند و از طرف ایشان حمایت میشدند، خطی را مغایر با خط آقا پیش میبردند که بعضی وقتها میگویند تئوریسین آنها موسوی خوئینیهاست، بعضی وقتها میگویند هاشمی است و یا دیگران که نمیتوانم از آنها اسم ببرم. البته افرادی مثل آقای کروبی، مهندس موسوی، بهزاد نبوی، عبدالله نوری، مرحوم نوربخش و دیگران هم بودند.
وقتی آقای هاشمی دولت را تشکیل داد، معلوم شد که این دولت همان دولت مهندس موسوی است و همان خط را ادامه میدهد. فقط یک فرق وجود داشت، اینکه مهندس موسوی چپ سوسیالیست بود که ریشه در جنبش مسلمانان مبارز داشت، اما آقای هاشمی راست آزاداندیش بود. من خیلی نمیخواهم کلمه لیبرال را به کار ببرم، ولی ایشان راست لیبرال بود و همان ترکیبی که با موسوی، چپ عمل میکرد، همان افراد با هاشمی، راست و لیبرال عمل کردند، بنابراین میبینیم که این خط و خطوطی که مطرح میشود خیلی واقعیت ندارد.
البته ممکن است افرادی بگویند که این به خاطر نفوذ شخص آقای هاشمی بود. بله، آقای هاشمی فرد بانفوذ و باسوادی بودند اما این افراد هم آدمهای کمی نبودند، حرفهایشان و شعارهایشان را عوض کردند.
یادم هست ما در آن اوایل، اساسنامه وزارت دفاع را نوشتیم و به نظر آقای هاشمی هم که فرمانده جنگ بود رساندیم و ایشان هم موافقت کرد، اما وقتی برای دفاع از این طرح به مجلس رفتیم، آقای هاشمی که رئیس مجلس بود و خیلی دلش میخواست بعد از آن رئیسجمهور شود، در جلسه علنی مجلس با مصوبهای که خودش با آن اعلام موافقت کرده بود، مخالفت میکرد و نهایتاً تغییراتی در آن دادند ازجمله آنکه بودجه را از دست فرمانده کل قوا در بیاورند.
من معتقدم ریشه مخالفت با اصل امام و خط امام و تداوم راه امام همین بود. اصلاً هر وقت به مخالفان ولایتفقیه و نهضت امام دقیق نگاه کنیم، به حذف امام، خط امام و راه امام میرسیم. اینکه آمریکا به دنبال تغییر ما از درون است، یعنی همین. این فضا در دولت آقای هاشمی ایجاد شد. یعنی کاملاً مشهود بود که فرمان برای دور زدن گرفته شده است.
الآن دیگر راحت میشود کُد داد. آقای مهاجرانی که در دولت آقای هاشمی مسئولیت داشت، الآن کجاست؟ نماینده شاه عربستان در جمعیت مسلمانان بهعنوان نماینده شیعیان است و در انگلیس زندگی میکند.
رمز انحراف در همان مقطع بود یعنی وقتی آقای هاشمی مرکز تحقیقات استراتژیک را درست کرد و آقای موسوی خوئینیها به عنوان رئیس آن منصوب شد.
برای این مرکز یک ساختار با معاونتهای سیاسی، اقتصادی، دفاعی-امنیتی و… نوشته شد و این ساختار را خدمت رهبری بردند. آقا هم گفته بودند یا معاونت دفاعی نداشته باشد یا اگر داشت، آقای فیروزآبادی مسئول آن باشد که با آن موافقت شد.
چه برنامههایی در دستور کار این مرکز بود که شما آن را یکی از نقاط انحراف میدانید؟
جلسات، هفتهای یک روز برگزار میشد و همان اوایل که هنوز کار خیلی پیش نرفته بود و اعضاء هنوز در حال یاد گرفتن کامپیوتر بودند، گفتند یک پروژه در دستورکار قرار گرفته است. این پروژه، پروژه انقلاب اسلامی یا همان دوم خرداد بود و مجری آن هم بهزاد نبوی و سعید حجاریان بودند.
وقتی این موضوع در جلسه مطرح و مورد بحث قرار گرفت، من بر روی برخی نقاط اصلی آن انگشت گذاشتم و گفتم انقلاب در خط امام در حال حرکت است. این حرفهای عجیب چیست که شما میزنید و با استدلال آن را رد کردم.
موسوی خوئینیها که درمانده شده بود، گفت ایشان راست میگوید و جلسه تعطیل شد، اما دو روز بعد فهمیدم جلسهای بدون حضور من تشکیل دادند و آن را تصویب کردند.
چه سالی بود؟
سال 70 یا 71 و 20 میلیون تومان پول نقد به بهزاد نبوی و سعید حجاریان دادند تا بروند و این پروژه را آماده کنند و هرگز هم راجع به آن گزارشی ارائه نشد و وقتی که اجرا شد ما متوجه آن شدیم. یعنی دوم خرداد.
پس نباید چالشهای دهه 70 را از زمان آقای خاتمی شروع کنیم، همه چیز از زمان انتخاب رهبری و در دولت آقای هاشمی شروع شد و آنها در دولت اول هاشمی هرچه خواستند کردند و بعد از آنکه حضرت آقا به آنها ایراد گرفتند، حزب کارگزاران درست شد و در حقیقت دولت تبدیل به یک حزب شد و در دور دوم، همانها آمدند و در دولت کار کردند؛ یعنی خطی غیر از خط امام و رهبری شکل گرفت.
مصادیق بسیار صریحی هم داشت. مثلاً جلسات متعددی برگزار میشد که در آن میگفتند باید با آمریکا مذاکره کنیم و با آنها رابطه داشته باشیم، البته من با مخالفت کردم و استدلالم این بود که مگر سعودی بهترین روابط را با آمریکا ندارد؟ ولی سفیر آمریکا در عربستان قصد کودتا داشت، بنابراین این ایده فقط نفوذ آمریکا را قویتر میکند.
وقتی هم که موضوع را خدمت رهبری بردند و گفتند همه موافقند، رهبری فرمود خیر! آقای فیروزآبادی مخالف است و حق هم با اوست. این مسائل را بیپرده مطرح میکردند.
توجه داشته باشید که در سیر تاریخی بعد از انقلاب، نباید بهراحتی از این مرحله گذشت. این مقطع یک مقطع حساس است.
برخورد رهبری با اینها چگونه بود؟ بالاخره ایشان در جریان این مسائل قرار میگرفتند.
یک خاطره در خصوص نجابت حضرت آقا در برخورد با اینها بگویم. من در برخی از جلسات که خدمت ایشان میرفتم، بهعنوان یک مسئول میخواستم موضوعاتی راجع به دولت مطرح کنم. هروقت شروع میکردم و تا اسم آقای هاشمی را میآوردم، آقا میفرمودند کافیست. من با آقای هاشمی دوست 40 ساله هستم و با یکدیگر همدلیم و از دل هم خبر داریم و بارها این موضوع را تکرار کردند.
یک بار خدمت آقا گفتم اجازه بدهید ما هم یک جمله عرض کنیم. وقتی شما حرفی میزنید، آقای هاشمی در جلسه دولت میگوید این حرفها، حرفهای عوامی است، بنابراین بدانید که اگر حرف شما تخریب میشود، از بالاترین نقطه است. اما برخورد رهبری همان بود تا اینکه بالاخره چند سال بعد، فکر میکنم در سال 79، یعنی وقتی که دولت آقای هاشمی به پایان رسید و 3 سال هم از دولت آقای خاتمی میگذشت، من دیگر طاقتم تمام شد. در خانه نشستم و در یک دفتر، 16 صفحه شعر طنز با موضوعات متعدد نوشتم و در آن مواضع آقای هاشمی و مواضع رهبری را بدون اینکه اسم بیاورم، با کد مطرح کردم که شامل حدود 200 موضع میشد. اسم آن را هم گذاشتم «افسانه دو گنبدان»، چون آنها میخواستند دو دیدگاه را در حکومت مطرح کنند، بعد آن را خدمت آقا بردم و گفتم من این شعر را برای شما گفتم.
واکنش ایشان چه بود؟
از آن به بعد اجازه دادند که اگر مسئلهای هست، مطرح شود.
از گذشته، لیبرالها، چپیها، مخالفان، کجاندیشان، آمریکادوستان و انگلیسدوستان در یک طرف قرار دارند و حزباللهیهای مخلص و فدایی انقلاب هم در یک طرف و آنها وقتی حمله میکردند رها نمیکردند. هیچ وقت هم ساکن نبودند و این ماییم که گاهی خوشباور هستیم.
من معتقدم آقای هاشمی در روی کار آمدن آقای خاتمی نقش داشت. این حرفها را باید بیتعارف گفت. در این پروسه، بهزاد نبوی، سعید حجاریان و موسوی خوئینیها تئوریسین و آقای هاشمی مجری بود که آقای خاتمی را به ریاست جمهوری رساندند و افکار عمومی را هم در دست داشتند.
این افکار عمومی آنقدر مهم است که میتواند رئیسجمهور، نماینده مجلس و رهبری تعیین کند. میتواند بر خطوط سیاسی و استراتژیها اثر بگذارد و این افکار عمومی الآن در دست رسانههاست که باید آن را پرورش داد و در مردم این توانمندی را ایجاد کرد که قدرت انتخاب صحیح را داشته باشند.
یک خاطره بگویم. وقتی آقای خاتمی رئیسجمهور شد، یکی از بزرگان سپاه که بسیار هم عزیز است و من دوستش دارم، پیش من آمد و یک موضوعی را مطرح کرد. گفت یک زمانی یک رانندهای با ماشین از جاده به درون دره پرت شد. وقتی علت را پرسید، به او گفتند جاده پیچید ولی تو نپیچیدی. بعد به من گفت آقای دکتر! جاده پیچیده، اما شما نپیچیدهاید. اینقدر بر روی افکار عمومی اثر گذاشت.
در آن مقطع برخی از دوستان خود ما میآمدند و میگفتند ببینید روزنامههای دوم خرداد چقدر مقالات خوبی مینویسند اما این طرف در روزنامههای ما خبری نیست، این افراد الآن هم هستند و اتفاقاً تسبیحشان هم از بقیه درازتر است.
بههرحال آنها کار کردند و آن 20 میلیونی که قبلاً گفتم، در همین مسیر خرج شد.
شما نگاه کنید در زمان وزارت ارشاد همین آقای مهاجرانی چه اتفاقاتی افتاد؟ بحث رابطه با آمریکا مطرح شد و دست همه را در روزنامهها، سینما، تئاتر، کتاب و… باز گذاشتند و لجنترین آدمها را انتخاب و از آنها حمایت کرد.
یک کتابفروشی معروف در آن مقطع بنام «مرغ آمین» بود که من اصلاً از آن خوشم نمیآمد، یکبار با بچهها به آنجا رفته بودم و داشتم کتابها را نگاه میکردم. یک آقایی که من را نمیشناخت، آمد و یک کتابی را با موضوع آمریکا به من پیشنهاد داد، اما گفتم من این کتاب را خواندهام. بعدها این کتابفروشی را آتش زدند و آقای مهاجرانی برای آن عزاداری به راه انداخت.
در حوزه مطبوعات هم مهاجرانی حتی به افراد در روستاها پیشنهاد میکرد که بیایند و پروانه روزنامه بگیرند و وقتی آنها میگفتند ده ما چه نیازی به روزنامه دارد، میگفت فردا به درد خواهد خورد. هزار و 200 مجوز روزنامه دادند. بعد که شروع کردند به نوشتن علیه نظام و دادستانی یکی یکی آنها را تعطیل میکرد، هر روزنامه که تعطیل میشد، یکی دیگر را بالا میکشیدند و این تا هزار و 200 روزنامه جا داشت.
اگر نیروهایی که در این روزنامهها کار میکردند را نگاه کنیم، اکثریت افراد [محسن] سازگارا بودند که الآن در آمریکاست و خودش آدم بهزاد نبوی بود.
اینها خیلی عمیق کار کردند و بدترین حرفها را زدند و حتی گفتند که به حکومت دینی اعتقاد ندارند و نظریات امام را هم رد کردند. دوم خرداد انتظار داشت قدرت را بعد از خودش به یکی از خودشان تحویل دهد، اما بههرحال اتفاقات عجیب و غریبی افتاد و گرایش مردم به سمت حمایت از احمدینژاد رفت.
منبع: خبرگزاری فارس