ناگفته های محمد دادکان از سیاست و ورزش؛ روایت آخرین دیدار با هاشمی رفسنجانی!
روزنامه شرق نوشت:
محمد دادکان همیشه حرفهای متفاوتی برای گفتن دارد. پایان کار او در معاونت ورزش دانشگاه آزاد اسلامی و عضویت او در کمیته جوانان AFC بهانهای شد تا رئیس اسبق فدراسیون فوتبال میهمان روزنامه «شرق» باشد. دادکان در زندگی و حرفه خود نکات زیادی دارد که به آن افتخار کند. او در طول دوران فوتبال خود بهعنوان مدافع راست حتی یک کارت زرد هم نگرفته است، با خود دفترچهای را آورده که در آن عکسها و مصاحبههای خود را چسبانده است. اسناد خداحافظی او در اوج جوانی بدون گرفتن حتی یک اخطار در این دفتر خاطرهانگیز موجود است و دادکان با افتخار این بریدههای روزنامهها را به ما نشان میدهد. به سراغ عکسهای دوران قبل از انقلابش میرود. عکسهایی که در همه آنها ریش دارد را نشان میدهد و تأکید میکند از اول اینگونه بوده و میخواهد بگوید بعد از انقلاب رنگ عوض نکرده است. یکی از مصاحبههای قبل از انقلاب خود را به ما نشان میدهد و میگوید: «ببینید در آن سالها چه حرفهایی میزدم. من هر زمان که احساس کنم عدالت کمرنگ شده وظیفه خودم میدانم صحبت کنم». او در این گفتوگو باز هم به گرفتن نشان لیاقت از رئیس دولت اصلاحات اشاره کرد و آن را از افتخارات خود دانست و با حوصله و صریح به سؤالات ما جواب داد.
چند هفتهای است که از معاونت ورزش دانشگاه آزاد اسلامی استعفا دادهاید. چه اتفاقی افتاد که تصمیم گرفتید با آمدن تیم مدیریتی جدید به دانشگاه آزاد اسلامی، بعد از چهار سال استعفا دهید؟
من از سال ١٣٧٩ عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی هستم. اما برای مدیریت در معاونت ورزش دانشگاه آزاد اسلامی، چهار سال پیش آقای میرزاده محبت کرد و از من دعوت کرد. ٣٠ سال دانشگاه آزاد در بخش ورزش، اداره کل بود. گفتند اگر شما بیایید، ما آن را ترفیع میدهیم و معاونت میکنیم. من هم پذیرفتم و چهار سال هم کار کردم. در جلسهای که در خدمت آقای هاشمیرفسنجانی بودیم که ایشان حقیقتا به ورزش بهویژه ورزش بانوان علاقه داشت، به من گفتند: «حالا که شما در دانشگاه آزاد معاونت شدهای و ورزش ارتقای پست پیدا کرده، من دلم میخواهد به ورزش بانوان اهمیت بیشتری دهید». در شهریور ماه ١٣٩۶ دوباره ورزش از معاونت به حالت اولیه برگشت. من هم استعفا دادم و استعفای من هم مورد پذیرش قرار گرفت و از دانشگاه آزاد رفتم. همانطور که گروه قبلی دانشگاه آزاد اسلامی دوست داشتند جایگاه ورزش ارتقا پیدا کند و به معاونت برسد، تیم مدیریتی جدید دوست نداشت جایگاه ورزش در سطح معاونت باشد. دوست داشتند دوباره اداره کل شود و بههمینخاطر هم استعفا دادم. من هم به نظر تیم قبلی احترام گذاشتم و کار را پذیرفتم و هم به نظر تیم جدید احترام گذاشتم و استعفا دادم که تیم جدید راحتتر کار کند. درحالحاضر میتوانم بگویم ثمره کاری ما در طول چهار سال، ٢٠ تیم ورزشی در بخش حرفهای بود که ١١ تیم ما قهرمان ایران شد و پنج تیم ما سهمیه آسیا گرفت. بهغیر از یک تیم، در لیگهای حرفهای ایران، همه تیمهای ما روی سکو رفتند. ۴٢٣ ورزشکار ملی، مربی و سرپرست از دانشگاه حقوق میگرفتند. اساسنامه باشگاه فرهنگی و ورزشی دانشگاه آزاد را هم نوشتیم و در هیئت امنای دانشگاه آزاد رأی آورد. همچنین این باشگاه حدود دو سال و نیم قبل در دانشگاه آزاد اسلامی افتتاح شد. مثل خیلی از دانشگاههای خارج از کشور که دارای تیمهای ورزشی هستند و باشگاهداری میکنند ما هم به همین سمت و سو آمدیم و باشگاهداری کردیم. تمام اعضا، بهویژه آقای هاشمی، آقای میرزاده و هیئترئیسه محترم از این کار ما و پیشرفت ورزش در دانشگاه آزاد خیلی خوشحال بودند. لازم میدانم، بگویم آقای دکتر میرزاده حقیقتا برای دانشگاه آزاد اسلامی زحمت کشید. خیلی به روند روبهرشد در بخش پژوهش، آموزش و ورزش بها داد. از ایشان تشکر میکنم ولی تا یار که را خواهد و میلش به که باشد.
از مرحوم آیتالله هاشمیرفسنجانی صحبت کردید. آیا قبل از فوت مرحوم هاشمی دیدار خصوصیای با ایشان داشتید؟
یک روز آقازاده ایشان، آقا محسن، به من گفت: «پدرم با شما کار دارد. در ضمن پاهای ایشان درد میکند دلشان میخواهد شما بروید حرکات درمانیای را با ایشان انجام دهید». وقتی من به منزل حضرت آیتالله رفتم، در اتاق خصوصی من را پذیرفتند و خدمت ایشان رسیدم. حتی به آقا محسن گفتند: «شما من را با آقای دادکان تنها بگذارید». یکسری حرکات در مورد استخوان ران ایشان که درد میکرد، با ایشان کار کردم. بعد هم از وضعیت دانشگاه و نحوه کار با آقای میرزاده از من پرسیدند. به مرحوم هاشمی گفتم: «خیلی به ورزش علاقه دارد و تعاملشان با من بیش از معاونان دیگر است». این اولین جایی است که برای عموم این حرف را میزنم. به من گفتند: «دوست نداری برای مجلس کاندیدا شوی؟» من هم به ایشان گفتم: «نه به این کارها علاقه ندارم». مرحوم هاشمی در ادامه گفتند: «من کسانی را دارم که نظرسنجی کردهاند و میگویند شما جزء سه نفر اول تهرانی، برای این کار بیا». مرحوم هاشمی دوباره گفتند: «الان نگو. برو فکر کن و بعد به من بگو». اما من بازهم به ایشان گفتم: «نه در این زمینهها علاقه ندارم».
درباره نحوه تعاملتان با مرحوم هاشمی گفتید. شما نزدیک پنج سال در رأس فدراسیون فوتبال بودید. در آن زمان تعاملتان با رئیس دولتها چگونه بود؟
من دنبال اصلاحطلببودن یا اصولگرابودن نیستم. من به دنبال این هستم که بگویم فردی رئیس دولت بود که جامعالشرایط بود و همه دوستش داشتند. دوستداشتن هم چیزی نیست که با این حرفها بتوان آن را کم یا زیاد کرد. وقتی شما در ذهن و زبان مردم هستی، میتوانی آن را دور کنی ولی وقتی در قلب رفتی و جایگاهی برای خود درست کردی، بیرونگذاشتن کسی از قلبها، سخت است. در آن دوره که من نایبرئیس فدراسیون فوتبال بودم، رئیسجمهور به آقای مهندس مهرعلیزاده، رئیس وقت سازمان تربیتبدنی، گفته بودند: «شرایط را برای رئیسشدن دادکان فراهم کنید». من همان موقع خدمت ایشان رسیدم و به من گفت: «کارهای شما را که در گذشته کردهاید، میدانم». من مدیر اجرائی جشنهای ازدواج دفتر مقام معظم رهبری بودم. برای جشنی که در ورزشگاه ١٢هزار نفری آزادی برگزار شد رئیسجمهور و رئیس قوه قضائیه آمده بودند. در آنجا آقای خاتمی به من گفت: «آقای دادکان چرا زدی به عروسی؟» من هم گفتم: «وقتی مهندسها به فوتبال میآیند، من هم زدم به عروسی». ایشان خندید و بعدا زمینه را مساعد کرده و گفته بود حتما دادکان باید در ورزش حضور داشته باشد. بعدها به ایشان نزدیک هم شدم و افتخار هم میکنم که از دست ایشان نشان لیاقت و مدیریت گرفتهام. . شاید تنها مدیر کشور باشم که موفق شدم نشان لیاقت و مدیریت بگیریم. یک مدیر دیگر، آقای یزدانی خرم هم نشان گرفت ولی نشان ایشان خدمت است و دیگر هیچ مدیری هم نشان نگرفت. خوشحالم که در آن عرصه به ایشان نزدیک شدم و تلمذ کردم.
رابطهتان با رئیسجمهوری بعدی چگونه بود؟
آدم در یک وجب جا میخوابد، باید بگویم رئیسجمهور بعدی هم خیلی از من استقبال کرد. حتی زمانی که میخواست برای کسی که مسئول ورزش کشور شود حکم بزند، من را صدا کرد و گفت: «به ایشان گفتم که به دادکان بچسب و از دانش و تواناییهای دادکان استفاده کن. نگفتم که آقای دادکان به او بچسب». رئیس ورزش وقت هم من را صدا کرد ولی بعد دیگر به بنبست رسیدیم.
در دوره دوم ریاستجمهوری آقای احمدینژاد، وقتی شما از فوتبال رفتید، آیا ایشان در مورد فوتبال برای شما پیغامی فرستادند؟
چون ما یکسری مشکلات در فوتبال داشتیم، ایشان یک نامهای را به آقای فرخزادی داد و برای من آوردند. در آن نامه چند نفر را اسم برده بود که یکی از آنها هم آقای کیروش بود و میخواستند درباره آنها نظر دهم و بگویم کدام گزینه را برای تیم ملی بیاورند. من هم به آقای فرخزادی گفتم: «آقای رئیسجمهور کار خیلی خوبی میکند که یک مربی خارجی را میخواهد برای تیم ملی بیاورد ولی شما اجازه دهید فدراسیون فوتبال این کار را کند و من هم روی هیچکدام از این گزینهها نظر نمیدهم».
پاییز سال گذشته بعد از اینکه محمود گودرزی از وزارت ورزش و جوانان رفت، نام شما برای این وزارتخانه مطرح شد، موجی هم ایجاد شد و یکسری از ورزشکاران هم از شما حمایت کردند. آیا آن موقع با خود شما هم صحبتی شد؟
با واسطه با من صحبت شد. من هم این احساس را داشتم که اگر پنج کاندیدا وجود دارد، یکی از آنها هم من باشم حتی اگر شانسی برای وزیرشدن، نداشته باشم. میدانستم که محال است این کار را به ما بدهند.
چرا این فکر را میکردید؟
به دلیل اینکه مشخص بود. در دوره اول ریاستجمهوری آقای روحانی ابتدا آقای سلطانیفر را معرفی کردند. قبل از معرفی آقای سلطانیفر، آقای صالحیامیری و آقای ربیعی من را صدا کردند و گفتند: «آقای رئیسجمهور روی این چهار مشخصه میخواهد وزیر ورزش و جوانان انتخاب کند. ١- خوشنام باشد. ٢- متخصص باشد. ٣- با فساد موجود مبارزه کند. ۴- در ورزش خصوصیسازی کند». من هم گفتم: «من ٣ و ۴ را دارم. با فساد موجود مبارزه کردهام. خصوصیسازی هم کردهام. بههمینخاطر میبینید وقتی من از فدراسیون فوتبال رفتم، پنج میلیارد و ٧٠٠میلیون تومان در فدراسیون گذاشتم ولی مورد ١ و ٢ را باید از مردم بپرسید که من متخصص و خوشنام هستم یا نه». همان موقع در جلسهای که در مرکز استراتژیک بود آقای ربیعی از تخصص و خوشنامی من یاد کرد و من هم تشکر کردم و آمدم. بعد دیدم که اصلا انتخاب به این چهار فاکتور نیست. انتخاب رفیق است. من یارم الان هیچجا پستی ندارد، من هم رئیسجمهور شدم کجا او را بگذارم؟ منتظر بودند مجلس عوض شود و دوباره یار خودشان را بگذارند. آقای احمدینژاد این حرفها را نمیزد که من متخصص، متعهد و خوشنام میخواهم، هرکسی رفیقش بود را میگذاشت. بعد از رفتن آقای گودرزی، آدم دولت مشخص بود. بقیه را که صدا میکردند و با آنها صحبت میکردند، میخواستند زمینه را برای ورود همان آدم مهیا کنند. من هم آرزوی موفقیت میکنم برای فردی که معرفی کردند. آقای آشنا، مشاور رئیسجمهور در تلویزیون گفت: «مردم به سه وزارتخانه ورزش و جوانان، آموزشوپرورش و فرهنگ و ارشاد اسلامی رأی دهند. برای آقای رئیسجمهور مهم است که چه کسی رأی بیشتری بیاورد». من در آن رأیگیری از مردم، رأی بالایی آوردم. رقیب من یک درصد هم رأی نیارود. حتی در سایت پویش که متعلق به طیف اصلاحات است من ٨١ درصد رأی آوردم. پس برای چه از مردم نظرسنجی کردید؟ من باشم این کارها را نمیکنم. چون در ذهن مردم منفی میشوید. آدم خودتان را بگذارید و دنبال نظرسنجی و این حرفها هم نروید.
آقای روحانی حق دارد هرکسی را میخواهد بگذارد اما برای انتخاب، فاکتور معرفی نکند. من دولتم را دوست دارم حتی اگر به آن رأی نداده باشم، به دولت احترام میگذارم و آرزوی موفقیت، هم برای دولت و هم برای همه وزرا دارم.
کمتر از چند ماه دیگر انتخابات کمیته ملی المپیک برگزار میشود. با توجه به تجربه موفقی که در دانشگاه آزاد در ارتباط با تمامی رشتههای ورزشی داشتید، آیا با وجود اینکه عضو هیچ مجمع فدراسیون المپیکی نیستید، میتوانید در انتخابات ریاست کمیته ملی المپیک شرکت کنید؟
من عضو هیچ مجمعی نیستم. عضو هیئترئیسه فدراسیون دانشجویی هستم ولی المپیکی نیست و اصلا قصدی هم برای شرکت در انتخابات کمیته ملی المپیک ندارم. باید ببینید چه کسی را میخواهند و چگونه کار را مهندسی میکنند. وقتی کار مهندسی شد، دیگر انتخاب افراد با توجه به شایستگیها، تواناییها و کاربلدبودن نیست. کار مهندسی میشود تا آقای x رئیس شود.
همه میدانند شما آدم صریحاللهجهای هستید و انتقاد هم میکنید. شاید خیلی از مدیران دوست داشته باشند از شما استفاده کنند ولی وقتی انتقادهای شما را میبینند از شما استفاده نمیکنند.
من اگر انتقاد میکنم شما بگویید در سالیان دراز در انتقادهای من یک بیاحترامی به کسی بوده؟ همین الان در جواب سؤال شما گفتم: «به همه احترام میگذارم و آرزوی موفقیت میکنم». آدم موفق کسی است که از موفقیت دیگران لذت ببرد. خدا شاهد است اگر این افراد موفق شوند خوشحال میشوم به دلیل اینکه این موفقیت برای مردم و کشور من است. دو سال بود که از فدراسیون فوتبال آمده بودم، آقای اکبر غمخوار به شارجه امارات رفته بود که امتیاز یک دفتر هواپیمایی را بگیرد. به من گفت: «در صحبتهایی که با امیر شارجه داشتم از من پرسید شما را میشناسم و بعد از اینکه گفتم: بله. گفت که دو بلیت میدهد که شما با همسرتان به شارجه سفر کنید و اینجا را ببینید و بمانید». من فردای آن روز مصاحبه کردم و گفتم: «از من خواستهاند به شارجه بروم ولی من بچه این وطنم و جایی نمیروم». جای خودم، کشورم و نظامم را دوست دارم. پیشرفت مردم برای من حس خوب ایجاد میکند ولی وقتی ببینم نه، یکجای کار میلنگد، مگر حقوقبگیرم یا ترسی از کسی دارم؟ باید حرف بزنم شاید به گوش کسی برسد و بیدار شود. اما اگر آن آدم خودش را به خواب زده باشد، هرکسی باشد، بیدار نمیشود. ولی اگر خود را به خواب نزده باشد، میگوید: این از ما انتقاد کرد، او را بیاوریم ببینیم چه میگوید. البته این را هم بگویم دفتر آقای سلطانیفر با من تماس گرفت که من بروم و با ایشان جلسهای داشته باشم و به آنها گفتم: «آرزوی موفقیت برای ایشان میکنم و امیدوار هستم در کار خود موفق شوند ولی من جلسهای با کسی نمیگذارم».
از انتقادهای شما حرف زدیم. یک نفر مثل محسن صفاییفراهانی وقتی انتقادهای شما را در تلویزیون میبیند حرف شما را گوش میکند و میگوید آقای دادکان فکر و حرفی برای گفتن دارد و میآید کنارم و به من کمک میکند اما خیلی از مدیران این دید را ندارند و میگویند او وقتی از ما انتقاد میکند شاید با ما اهل تعامل نباشد. چه نظری در این ارتباط دارید؟
حرفی که زدید طلا بود. ایشان من را صدا کرد و به من گفت: «من برای شما، نایبرئیسی فدراسیون فوتبال را در نظر گرفتهام». من اما به آقای صفایی گفتم: «من چند ماه مشاور شما باشم اگر توانستیم با هم کار کنیم در خدمت شما هستم». حدود چهار ماه مشاور ایشان بودم بعد من را به هیئترئیسه آورد و من نایبرئیس فدراسیون فوتبال و رئیس سازمان لیگ شدم. از خود آقای صفایی بپرسید. وقتی تیم ملی نوجوانان ما با حمید درخشان به دلیل صغر سنی محروم شد، به تلویزیون رفتم و از آقای صفاییفراهانی انتقاد کردم. آنجا گفتم: «اینکه AFC ما را محروم کرده، کار درستی بوده و ما خطا کردهایم». صبح که به فدراسیون رفتم، آقای صفایی من را صدا کرد و گفت: «با من هستی یا با شیر؟» من هم گفتم: «با حق» ایشان هم ناراحت نشد و حرف من را قبول کرد. با وجود اینکه نایبرئیس فدراسیون فوتبال و رئیس سازمان لیگ بودم، آقای صفاییفراهانی من را مدیر تیمهای ملی هم کرد و گفت: «تو مدیر تیمهای ملی نشوی تیم ما زمین میخورد». همه تیمهای ملی دست من آمد و ما به بازیهای آسیایی بوسان رفتیم و قهرمان شدیم. آنموقع آقای صفایی از فدراسیون رفته بود. من هم از همان بوسان به ایشان زنگ زدم و گفتم: «آقای صفایی کارهای شما ثمر داد و من هم جزئی از آن بودم». از ایشان تقدیر کردم. در تلویزیون هم که رفتم از ایشان یاد کردم.
درباره تماس وزارت ورزش با خودتان گفتید، از دوستان نزدیک شما که در هیئترئیسه فدراسیون فوتبال حضور داشتند، کسی بوده که آقای سلطانیفر از او دعوت کرده باشد و بخواهد با او کار کند؟
بله آقای ضیاءالدین شجاعیبرهان بودند که جواب نه دادهاند. از آقای شجاعیبرهان دعوت کرده بودند بیاید و برای باشگاه پرسپولیس کار کند، سمت خوبی هم در هیئتمدیره به او بدهند. اما آقای شجاعیبرهان گفته بودند: «من به دو دلیل نمیآیم. ١- مشغله کاری دارم. ٢- وقتی آقای دادکان در صحنه ورزش نیست من که ورزشی نیستم بیایم در ورزش چه کار؟» حالا که اسم آقای شجاعیبرهان را بردم، میخواهم بگویم هیئترئیسه من در فدراسیون فوتبال، بهویژه آقای محمد شریعتمداری و آقای ضیاءالدین شجاعیبرهان، خیلی به من کمک کردند.
چه ارزیابیای از آینده ورزش ایران با حضور مسعود سلطانیفر بهعنوان وزیر ورزش و جوانان و محمدرضا داورزنی بهعنوان معاون قهرمانی دارید؟
من فقط آرزوی موفقیت برای آنها میکنم. همه فکر و حساسیت من را نسبت به ورزش میدانند، ولی امیدوارم اقداماتی که انجام میدهند، سلیقهای نباشد و به نفع ورزش کشور باشد.
این روزها بحث حضور زنان و جوانان در مناصب مدیریتی مطرح است، حتی در مناظرات انتخاباتی هم شاهد این بودیم که کاندیداها یکی از وعدههایی که میدادند، بحث حضور زنان و جوانان در مدیریت کشور است. نظر شما درباره حضور جوانان و بانوان در مناصب مدیریتی چیست؟
من اعتقاد به این ندارم که تفاوتی بین زن و مرد وجود دارد. به اعتقاد من هرکسی شایستهتر است، باید سرکار باشد. حالا این شخص یا زن است یا مرد، جوان است یا مسن است. اگر جوانی مثل آقای جهرمی که برای وزارت ارتباطات معرفی کردهاند، برای بخشهای دیگر هم داریم، آن را معرفی کنند تا کار را به دست گیرد. ولی دلیل نمیشود به صرف اینکه گفتیم جوانان بیایند، آدمی معرفی شود که شایستگی نداشته باشد. ١٨ وزیر هست، هر ١٨ تا را به شرط شایستهبودن خانم یا جوان بگذارند؛ ولی به شایستگی توجه کنند. جنسیت برای انتخاب از نظر من مهم نیست. مهم این است که توانایی انجام کار را داشته باشند. حالا یا جوان باشند یا خانم باشند.
زمان ریاست شما بر فدراسیون فوتبال و در بازی مقابل بحرین در ورزشگاه آزادی از مرحله مقدماتی جام جهانی ٢٠٠۶ آلمان، بانوان توانستند به ورزشگاه بیایند. چه اتفاقی افتاد که توانستید مجوز حضور بانوان در ورزشگاه را بگیرید؟
در بازی ایران مقابل کرهشمالی تعداد کمی از بانوان حضور داشتند اما در بازی مقابل بحرین که منجر به صعود تیم ملی به جام جهانی شد، آقای خاتمی رئیسجمهور وقت به ورزشگاه آمدند. همچنین فدراسیون هم اشتیاق داشت که خانمها به ورزشگاه بیایند، من هم دیدم بانوان را راه ندادهاند، از ایشان تقاضا کردم و با رایزنیهایی که صورت گرفت، همه خانمها آمدند و آن بازی را دیدند.
شاید اگر ایران به جام جهانی نمیرفت و میباخت، مشکلاتی برای من هم ایجاد میشد. چون بردیم و شور و هیجان خاص در کشور راه افتاد، همچنین مردم تا صبح در خیابانها بودند، دیگر کسی سراغ این نرفت که چرا خانمها را راه دادهاند. بعد از آن همه دیدند زمانی که معاونت ورزش دانشگاه آزاد را برعهده داشتم، فینال بسکتبال که از تلویزیون مستقیم پخش شد، همه خانمها را راه دادم و این را هم از کارهای خوب خودم میدانم. چون خانمها جدا از جامعه نیستند. خوشحال هستم که در بین جمعیت، دو دختر خودم هم حضور داشتند.
به نظر شما برای حضور بانوان در ورزشگاهها موانعی وجود دارد؟
مشکلات داریم، ولی این مشکلات بار شرعی ندارد. اگر مسئله شرعی دارد، چرا در تئاتر و سینما زن و مرد در کنار هم مینشینند؟ من بشخصه موافق حضور بانوان در ورزشگاه هستم. حرف هم نمیزنم، فرمایش امام حسین(ع) است که میگوید: «آدم آزاده کسی است که عمل و حرفش یکی باشد». من هی بگویم دوست دارم خانمها را بگذارم به ورزشگاه بیایند، خب راه بده، عمل خود را نشان بده. من این کار را کردم. بازی ایران و بحرین ١١ سال پیش آنها را راه دادم. در فینال بسکتبال دو سال پیش هم راهشان دادم. دلیل آن هم این است که اصلا بار شرعی در این کار نمیبینم. خودم هم مسائل شرعی را رعایت میکنم و همه دیدهاند که دو دختر خودم هم بین تماشاگران فینال بسکتبال بودند.
یکی از موضوعات دیگری که بحث آن در این روزها فراتر از ورزش هم شده است. بحث بازیکردن مسعود شجاعی و احسان حاجصفی مقابل باشگاه رژیم صهیونیستی است. بعد از این بازی مسعود شجاعی، کاپیتان تیم ملی، دیگر به تیم ملی هم دعوت نشد؛ چه نظری دراینباره دارید؟
من کیروش را در این وادی نمیبینم که بهخاطر آن بازی شجاعی را دعوت نکرده باشد. این دو بازیکن باید رعایت اصولی را که کشور ما به آن پایبند است، میکردند. ولی وقتی هم این اتفاق افتاد دیگر سر اینها را نباید برید. باید حرفهای اینها را شنید و آن رأفت و محبت اسلامی را برای آنها در نظر گرفت. دین ما دین انسانیت و محبت است؛ این را در جامعه القا کنیم. با وجود اینکه خطا کردهاند، آنها را ببخشیم.
اما این اتفاق نیفتاد. تلویزیون کلا مسعود شجاعی را حذف کرده، حتی در آیتم «با لژیونرهای» برنامه ٩٠ از بازی لژیونرهای ایرانی گزارش میدهند اما از مسعود شجاعی حرفی نمیزنند.
شما ملاک را تلویزیون نبین. خیلی راحت به شما میگویم: «تلویزیون اگر میخواهد اینها را حذف کند، آن مجریهای خود را حذف کند که برخی دلال هستند و پول میگیرند. دو بار تا حالا این را گفتهام. یک مسئول تلویزیون من را صدا کند تا بگویم چه کسی هست». با حذف شجاعی چیزی درست نمیشود. اگر تلویزیون میخواهد اصولی رفتار کند، جلوی آن مجریان که آدمها را میآورند و کارشناس درست میکنند، بگیرد. خدا بیامرزد حضرت امام(ره) را که میگفت: صداوسیما دانشگاه است. حالا دانشگاه اینگونه عمل میکند، باج میگیرد و آدم راه میدهد. این کار برای نظام و دین خدا نیست. در دانشگاه آزاد آقای هادی عامری سرپرست تیم بسکتبال ما آمد و گفت: «بازی ما را مستقیم پخش میکنند و گفتند ١۵میلیون پول بدهید». گفتم: «برو ببین ١٠میلیون میگیرند؟» رفتوآمد و گفت: «گفتند به دکتر بگو ١٠میلیون بده تا این بازی را پخش کنیم».
عامری آخرش را میدانست که من چهجور آدمی هستم؛ ولی آمد در اتاق من و به او گفتم: «برو بگو ١٠میلیون نداریم. برو ببین هفت میلیون میگیرند؟». سه ساعت به بازی مانده بود. رفت و باعجله آمد در اتاق من و گفت: «آقای دادکان قبول کردند پول را بدهیم و این بازی را پخش کنند». دوباره گفتم: «بگو الان نداریم. سه میلیون چک میگیرند؟». آمد و گفت: «قبول کردند بعدا پول را بدهیم و بازی را پخش کنند». گفتم بگو: «سهزار هم به شما گردنکلفتها پول نمیدهم که بازی را پخش کنید». آنها هم بازی را پخش نکردند. تلویزیون برود این مشکلات خودش را درست کند.
در دوره شما هم گویا این حواشی وجود داشت. آیا این درست است که چند ماه قبل از جام جهانی ٢٠٠۶ آلمان، برخی افراد از خارج فدراسیون فوتبال به شما فشار آوردند تا یکی از بازیکنان بزرگ تیم ملی را به دلیل رفتن به کنسرت در خارج از کشور، به جام جهانی نبرید؟
صددرصد درست است.
اصل ماجرا از چه قرار بود و چگونه با این رفتار مقابله کردید؟
آن بازیکن به من گفت: «من به خارج از کشور میروم. به برانکو گفتهام و او به من گفته به دادکان هم بگو». من هم به او اجازه مسافرت به خارج از کشور را دادم. وقتی به ایران برگشت، پیش من آمد و گفت: «آقای دادکان من کنسرت کسی در خارج از کشور رفتهام؛ ولی قبل از اینکه خواننده بخواهد کنسرت را شروع کند، سالن را ترک کردهام. مردم آنجا من را تشویق کرده و محبت داشتند. یک توپ هم برای تماشاگران شوت کرده که آن را بردارند». به او گفتم برو و تمرینات خود را با تیم ملی جدی انجام بده؛ چون میدانستم آن بازیکن هیچ زمانی دروغ نمیگوید. چند نفر که یکی از آنها نماینده مجلس و یکی دیگر از یک نهاد دولتی بود، فیلمی آوردند و گفتند: «بازیکن تیم ملی که در کنسرت بوده، نباید به جام جهانی برود». به آنها گفتم: «شما در فیلم خود نشان بده وقتی خانم خواننده به بالای استیج آمده، بازیکن تیم ملی آنجا بوده است؛ تا آن موقع من یک فکر جدیدی بکنم». گفتند: «فیلمی موجود نیست؛ ولی بوده». من هم به آنها گفتم مدرکی ندارید که حرف خود را ثابت کنید. این بازیکن حتما به جام جهانی میرود و او را به جام جهانی بردم.
بارها درباره اتفاقات جام جهانی ٢٠٠۶ و اختلاف شما با رئیس وقت ورزش کشور صحبت شده. بحث اختلاف بر سر افتتاحیه بازیهای ایران در جام جهانی مقابل مکزیک چه بوده است؟
اختلاف از تهران بود؛ البته من دوست ندارم درباره ایشان حرف بزنم؛ چون اصلا مال ورزش نبود و اشتباهی به ورزش آمده بود. خودش هم بعدا قبول کرد. وقتی آمد، دلش میخواست با خیلیها ازجمله من سر شاخ شود. وقتی ما به آلمان رفتیم، در بازی افتتاحیه جام جهانی به گروه ما دو کارت حضور در استادیوم VVIP، چند VIP و چند بلیت معمولی دادند. VVIPها که دو تا بود، یکی اسم خود من روی صندلی آن بهعنوان رئیس فدراسیون فوتبال نوشته شده بود. صندلی کناری خودم را هم به آقای ناصر نوآموز دادم. دلیل آنهم این بود که ناصر نوآموز زمانی که من بازیکن بودم، رئیس فدراسیون فوتبال بوده است. کاپیتان تیم دارایی بوده و نسبت به من همیشه ارجحیت داشته و به او احترام گذاشتم. آقای کیومرث هاشمی آمد و گفت: «آقای علیآبادی که معاون رئیسجمهور است، کجا مینشیند؟» من گفتم: «پایین در VIP»، مگر حرف بدی زدم؟ گفتند: «یکی از این VVIPها را بدهید آقای علیآبادی». گفتم: «هیچوقت این کار را نمیکنم» و آقای علیآبادی در VIP نشست.
بهتازگی بهعنوان عضو کمیته جوانان AFC انتخاب شدهاید. چه فرایندی طی شد تا عضو کمیته جوانان شوید؟
قبل از عید، یک روز آقای تاج به همره آقای ساکت به دفتر من آمد و به من گفتند: «میخواهیم مراسمی برای رؤسای فدراسیونها بگیریم، شما هم به این مراسم بیایید و در ضمن میخواهیم شما را به AFC معرفی کنیم». به آنها گفتم: «آقای تاج من به شما و آقای ساکت احترام میگذارم؛ ولی چندین و چندبار از من سابقه گرفتید من را معرفی کنید، این کار را نکردید». آقای تاج هم گفت: من الان رئیس فدراسیون هستم، آن موقع نایبرئیس بودهام». من هم استقبال کردم. ایشان اسم من را با امضای خود فرستاد و جا دارد اینجا از او تشکر کنم. آنها هم فورا جواب دادند ما آقای دادکان را پذیرفتهایم. مراسم آبان ژ برگزار میشود. غیر از کمیته جوانان، از من خواسته شده در کمیته الیتها (نخبگان) هم شرکت کنم. من سه روز بیشتر میمانم تا در آن جلسه هم شرکت کنم. خود من و فدراسیون بر این باور هستیم که باید جایگاه کمیته اجرائی خود را دوباره به دست آوریم.
عملکرد فدراسیون فوتبال را در زمان مهدی تاج چگونه دیدهاید؟
در بحث نتیجهگیری، حقیقتا آقای تاج و همکارانشان خوب عمل کردهاند؛ ولی در بخش انضباطی و مدیریتی، عملکرد آنها ضعیف بوده است. شما اصلا تیم نفت را راه نده که در لیگ برتر باشد. من مگر نبودم که صنعت نفت را راه ندادم.
از صنعت نفت آبادان گفتید، میخواهم حرفی بزنم که شاید شما ناراحت شوید.
نه هیچ اشکالی ندارد. سؤال خود را راحت بپرسید.
شما که بر مبارزه با فساد تأکید دارید، مطمئن هستید در بحث صنعت نفت آبادان و آن رأی، هیچکس مثلا یکی از کارمندان فدراسیون فوتبال در یکی از بخشها و کمیتهها، کار خلافی انجام نداده یا رشوه نگرفته بود؟
چرا کار خلاف کرده بودند، رشوه هم گرفته بودند و با آنها برخورد شد؛ اما تخلف به رأی و بازی ارتباطی نداشت. کارت یک نفر را بهضرر صنعت نفت پاره کرده بودند که سرباز بوده. از قبل هم میدانستند که آن بازیکن سرباز بوده؛ اما نگفتند؛ اما به بازی ارتباطی نداشت و آنها در زمین مسابقه باخته بودند.
این اتفاقات به هیچ عنوان به رأیی که صادر شد ارتباطی نداشت.
داستان پولی که در آن زمان به برادرزاده خود داده بودید تا به کمیته داوران بدهد، چیست؟
به دلیل اینکه کمیته داوران را امتحان کنم به برادرزاده خودم پول دادم که به کمیته داوران بدهد تا ببینیم آنها میگیرند تا داوری که او میگوید را بگذارند یا نه. داور پول را گرفت و به طبقه بالا اتاق من آمد و گفت: «آقای دادکان میخواهی به خدمت او برسی، برس. آمده به کمیته داوران پول بدهد». به مسئول گفتم: «او برادرزاده من است. برو تو انسان باشرافتی هستی و محکم کار خود را انجام بده». یک مورد دیگر هم در مشهد داشتهایم. شنیده بودم یک مسئولی آنجا بلیت جعلی میفروشد. من دانشجویان خود را فرستادم به آنجا تا بلیت بخرند و به استادیوم بروند. آنها فردا صبح به تهران آمده و همه بلیتهایی که خریده بودند جعلی و قلابی بود. خارج از فدراسیون، مسئولان ابومسلم بلیت چاپ کرده بودند. همه را گرفتیم. برای مبارزه با فساد با هیچکس تعارف نداشتیم.
در آن زمان آیا از طریق تماس تلفنی تهدید هم شدید؟
اصلا هیچ تهدیدی در آن زمان نشدم. تهدید و تلفن زمان آقای احمدینژاد و آقای علیآبادی بود. من که استعفا نمیدادم از این کارها برای من کردند. من هم گفتم: «این کارها را بروید برای بچهها بکنید، من از این چیزها نمیترسم».
به سراغ چند موضوع فوتبالی برویم در این روزها داستان علی کریمی و باشگاه نفت طلاییه خبرساز شد. شما موافق مربیشدن علی کریمی در این تیم بودید و چه برداشتی از حضور افراد ظاهرا شهرتطلب که برای مطرحشدن به فوتبال میآیند، دارید؟
آدمهایی که میآیند و در ورزش سرمایهگذاری میکنند، نشان داده شده دوام ندارد. بعد از یکی، دو سال هم میروند. در سالهای گذشته هم اینگونه افراد را دیدهایم. همه میدانند که من علی کریمی را به خاطر خصوصیات خیلی خوبی که دارد، دوست دارم اما موافق رفتن او نبودم. اگر با من مشورت میکرد به او میگفتم: «به این تیم هیچ زمانی نرود. میخواهند از اسم و شهرت تو استفاده کنند، هر موقع هم که بخواهند کنارت میگذارند».
در مورد نحوه استعفای علیرضا منصوریان و اتفاقاتی که در باشگاه استقلال تهران افتاد، چه نظری دارید؟
آقای منصوریان وقتی میخواست به باشگاه استقلال برود، پیش من آمد. او در مورد یک مسئله شخصی و همین بحث حضور در استقلال با من صحبت کرد. مثل حرفی که به علی دایی زمانی که میخواست به تیم ملی بیاید زدم، به او هم گفتم. یادم هست علی دایی بعد از برکناری از تیم ملی در برنامه ٩٠ گفت: «من یک عذرخواهی به آقای دادکان بدهکار هستم که به من گفت به تیم ملی نرو». من به آقای منصوریان هم گفتم: «استقلال در آینده برای تو است. دو سال در یکی دیگر از تیمها مربیگری کن بعد به استقلال برو». منصوریان مربیای بود که میتوانست موفق شود ولی چون جوان بود حاشیه برای او زیاد به وجود آوردند و مجبور شد برود. علیرضا منصوریان با یک تعمق و یک مشاوره خوب میتوانست امروز که با تجربهتر شده بود به استقلال بیاید. همچنین وقتی یک نفر جایی مربیگری میکند و اعضای هیئتمدیره علیه او حرف میزنند با موجهایی که ضد منصوریان به وجود میآید چه کار کند؟ منصوریان اشتباه کرد و زود به استقلال رفت.
حدود دو سال پیش شما در برنامهای تلویزیونی گفتید: «درحالحاضر مربیان ایرانی در سطح سرمربیگری تیم ملی نیستند». در بین مربیان امروز ما کدام یک این پتانسیل را دارند که در آینده سرمربی تیم ملی شوند؟
الان هم همین حرف را میزنم. خیلی شفاف میگویم برای تیم ملی به سرمربی ایرانی درحالحاضر اعتقاد ندارم. اما جوانانی مثل علی دایی، یحیی گلمحمدی، علیرضا منصوریان و امیر قلعهنویی هستند که میتوانم بگویم در آینده راه رشد دارند. اگر بحث الان را بکنیم یا خودم کارهای در فدراسیون فوتبال باشم، محال است تیم را به مربی ایرانی بدهم. برای بازیهای بینالمللی باید امثال یحیی گلمحمدی کنار یک بزرگ مثل کیروش بنشینند تا تجربه به دست آورده و بعد به جای او بیایند.
در باشگاه پرسپولیس بدهیهای میلیاردی غوغا میکند. در یک دوره مدیریتی به دلیل بدهی به مانوئل ژوزه و دستیارانش و علی دایی یک بدهی حدودا ٢٠میلیاردی ایجاد شده، فکر میکنید دلیل این اتفاقات در این باشگاه چیست؟
اشتباه در این است که ما چرا این مدیر را انتخاب میکنیم و میآوریم. دومین اشتباه هم سیمای جمهوری اسلامی است که قویتر از اولی است. تلویزیون است که این آدمها را هر هفته میآورد و تبلیغ آن مدیر را میکرد. مدیر آن پولی که آنجا خرج میکرد، بخشی از آن را اینجا خرج میکند. بارها گفتهام من را ببرند تا بگویم چه کسانی هستند. مدیر اولین کاری که میکند این است که میگوید کجا میتواند به من قوام و تداوم دهد؟ جوابش تلویزیون است. اگر میبینید موضوعی را پیگیری نکرده به دلیل این است که سر آن به ١٠ نفر دیگر میرسد. فساد در این مملکت فراگیر است. وقتی بخواهی یکی را بگیری میبینی باید همه را بگیری.
با بحرانهای مدیریتیای که دو باشگاه پرطرفدار پایتخت پرسپولیس و استقلال در ماههای گذشته داشتهاند، فکر میکنید برای موفقیت در این دو باشگاه باید از چه جنس افرادی در هیئتمدیره آنها استفاده کرد؟
آقای مهرعلیزاده زمانی که من رئیس فدراسیون بودم و رئیس سازمان تربیتبدنی بود با من مشورت میکرد و انتخابهای درستی داشت.
شما هیئترئیسه فدراسیون فوتبال در زمان من را نگاه کنید که از چه نفراتی تشکیل شده بود. آن هیئترئیسه میتواند الگوی مناسبی برای انتخاب اعضای هیئتمدیره این دو باشگاه باشد. برای شما میگویم که افرادی که در هیئترئیسه بودند چه کمکهایی به ما میکردند. آقای محمد شریعتمداری بهدلیل اینکه در آن زمان وزیر بود، علاوه بر اینکه کمک فکری به من میداد، منابع مالی خوبی هم داشت و چکهای ما را زودتر نقد میکرد و کمک خوبی برای من در فدراسیون بود. آقای سازگارنژاد و آقای تاجرنیا دو نماینده مجلس بودند که همه کارهای ما را در مجلس بهخوبی انجام میدادند. آقای شجاعی برهان، معاون وزیر، کمک زیادی به من میکرد. آقای جعفرکاشانی از نظر فنی کمک من بود. آقای آصفی، سخنگوی وزارت امور خارجه بود که هرجای دنیا که تیم ملی میرفت، نماینده سفارت ایران پای پلکان هواپیما بود و کارهای ما را ردیف میکرد. آقای یعقوبی بهعنوان قائممقام نیروی انتظامی حضور داشت که تمام کارهای ما در نیروی انتظامی را حل میکرد. این افراد آمدند عضو هیئترئیسه شدند تا باری از روی دوش من بردارند و موفق هم شدیم. برای دو باشگاه هم باید از این جنس افراد استفاده شود.
بهعنوان حرف آخر، نکتهای مانده که بخواهید به مخاطبان بگویید؟
چند مطلب را میخواهم در پایان بگویم؛ اول اینکه از شما میخواهم با هرکدام از مقامات، مسئولان و وزرا که خواستید در روزنامه «شرق» گفتوگو کنید، این سه سؤال را از او بپرسید. ١- بچههای شما در آمریکا، انگلیس و فرانسه هستند یا نیستند؟ ٢- آیا از فرزندان شما شهید یا جانباز هستند یا نه؟ ٣- روزی که وزیر شدی کجای تهران خانه داشتی و الان کجا خانه داری؟ اگر این سه سؤال را جواب بدهند، خیلی از مشکلات ما حل میشود.
دوم اینکه دوست دارم بگویم ١۶ آذر ١٣٩۵ روز دانشجو از من دعوت شده بود به دانشگاه آزاد واحد غرب بروم؛ کلی دانشجو هم در سالن بود، دانشجویان همدیگر را زده بودند. وقتی من این جوانان را دیدم و نوبتم شد برای آنها صحبت کنم، گفتم: «جوانان عزیز من امروز که با شما حرف میزنم ٣٩ سال است کارشناس و معلم بودهام و حالا هیئت علمی هستم. گول چپ و راست را نخورید که شما را به جان هم بیندازند. اینها این کارها را میکنند که من و تو به جان هم بیفتیم، همدیگر را بزنیم و با خیال راحت پولها را بخورند. بین دو طرف سالم پیدا کردید به من هم نشان دهید». همه سالن شروع کردند به دستزدن. خدا به من همه چی داده، هیچ نیازی ندارم که بگویم کاری کنم تا پول دربیاورم. پدرم پول داشته خودم هم دارم. به من میگویند: «خدا داده، پس چرا حرف میزنی؟»، به آنها میگویم: «نباید برای همنوع خودم دلم بسوزد؟» روحشان شاد مدافعین حرم و در رأس آنها شهید محسن حججی، همه هم با انبیا و اولیا محشور شوند، ولی میخواهم این سؤال را بپرسم؛ آنها بروند شهید شوند، بچههای برخی مسئولان در این مملکت رانتها و پولها را بگیرند؟ کدام مسئول پسر ندارد؟ پسر کدام مسئول رفت و مدافع حرم شد؟ فقط باید امثال حججیها بروند؟ جامعهای این را قبول میکند که ببیند فلان مسئول هم پسرش خط اول جبهه است، نه ببیند پسرش در خط اول رانت است. ضمن اینکه همه ما وطن، دین و نظام را دوست داریم، ولی همه نباید مردم باشند، مسئولان هم پسرهای خود را بفرستند. یک موقع است شخصی پسر دارد، او را به جبهه نمیفرستد، رانت هم به او نمیدهد، این اشکال ندارد؛ اما امروزه خیلی از فرزندان مسئولان به جبهه نمیروند و از رانت هم استفاده میکنند که این اشکال دارد. چرا هدف عالی امثال حججیها همیشه در عوام است و در مسئولان نیست؟ اگر مسئولان از رئیسجمهور گرفته تا وزرا و مسئولان ردهپایینتر فرزندان خود را فرستادند، میفهمیم که نظام ما یکنواخت است، میفهمیم که حججیها تنها نیستند. کنار آنها پسر فلان رئیس، وزیر و مدیر هم هست. بیایند من را ببرند دادگاه تا بگویم چه کسانی گرفتند. سیگارفروش را میگیریم، اما کسی را که تریلی تریلی پول میبرد نمیگیریم.
در آخر هم میخواهم از حجتالاسلام آقای عالی که در شب عاشورا و مقابل مقام معظم رهبری از پدر من نام بردند، تشکر کنم. یک جا هم گفت: نمیخواهم اسم پدر ایشان را ببرم، چون پسر او در کشور صاحب منصب بوده است». به ایشان میگویم: «اسم پدر من را هرجا که خواستی ببر. خانواده ما همه به مصطفی دادکان افتخار میکنند و سرهای ما بالاست».
منبع: روزنامه شرق، شماره 2982، سه شنبه 1396/7/18