نگاهی نو به درون خانه آیت الله خامنه ای

جعفر شیرعلی نیا، محقق و نویسنده تاریخ معاصر، این مطلب را به مناسبت سالروز درگذشت آیت‌الله سیدجواد خامنه‌ای، پدر رهبر انقلاب به سفارش روزنامه ای نوشت اما منتشر نشد. شیرعلی نیا از لابلای خاطرات فرزندان و نزدیکان آیت الله خامنه ای نگاهی نزدیک به لایه‌های درونی زندگی او دارد؛ از زندگی فقیرانه تا ماجرای برق و تلفن و سیگار تا امور تربیتی فرزندان.
به گزارش خاطره نگاری شیرعلی در توضیح نوع نگاه خود در این یادداشت می نویسد: خانواده جامعه‌ای کوچک است که پدر و مادر آن را برای عزیزترین افرادشان ساخته‌اند و یک نمونه‌ی عملی از تلاش عالمان دین برای ساختن یک جامعه مطابق با تعالیم دینی است. بررسی این زندگی می‌تواند بازتاب‌دهنده‌ی بخش مهمی از ایده‌های آن‌ها برای ساختن جامعه باشد که در بررسی زندگی بزرگان دین چندان مورد توجه قرار نگرفته است.
در ادامه متن کامل یادداشت جعفرشیرعلی نیا را می خوانیم:

برق، تلفن و سیگار

آیت الله خامنه ای مخالف برقکشی به خانه اش بود و خانه اش در مشهد برق و آب شهری نداشت. سیدمحمد، پسرش، با تلاش زیاد و با وجود مخالفت پدر، برای خانه پروانه برق گرفت. برای راضی کردن پدر از یکی از همسایه ها کمک گرفته بود و همسایه روحانیشان برای آیت الله از فواید برق گفته بود و قانعش کرده بود که برق چیز خوبی است. سیدمحمد امور اداری را پیگیر شد و برق را به خانه آورد و اولین سیمکشی را در داخل اتاق آیت الله انجام داد. شب که آیت الله به خانه بازگشت و به اتاقش رفت، سیدمحمد لامپ را ناگهان روشن کرد؛ «ایشان هول شد و شروع کرد به عکس العمل و اعتراض از نصب آن چراغ و طبق معمول با ما دعوا کردن، ولی بعد از نشستن و شروع به کار و مطالعه، راضی و خوشحال آمد و گفت که برق هم خوب چیزی بوده است» (خاطرات سیدمحمد خامنه ای، ص 50 و 51 )
پسر دیگر آیت الله خامنه ای، سیدهادی، نیز روایت مشابهی درباره گرفتن تلفن برای خانه شان دارد. او نیز در خاطراتش تعریف کرده است که پدر به خرید تلفن که گذشت و «تمایل نداشت و او خودش برای خانه تلفن گرفت و پدر پس از مدتی توانستند با دوستانشان یا برخی اقوام از راه دور صحبت کنند، خیلی خوششان آمد و پول تلفن را به من دادند» (یادستان دوران، خاطرات سیدهادی خامنه ای، ص 29 و 30 )
در خاطرات فرزندان دلایل مخالفت آیت الله خامنه ای با برق و تلفن به خوبی تشریح نشده است اما در هر دو مورد وقتی آیت الله فواید این تکنولوژیها را به خوبی لمس میکند، راضی و خوشنود میشود. از سوی دیگر در آن روزگار قلیان و
سیگار مضر شناخته نمیشد و آیت الله خامنه ای و همسرش سیگار میکشیدند. سیدهادی خامنه ای نوشته است که در گعده های دوستانه پدر و در بحثهای هفتگیشان، «مرحوم پدر و دوستانش قلیان میکشیدند» و البته نوشته است که پدر از حدود سال 1341 قلیان را ترک کرد ولی سیگار میکشید و مادرشان نیز تا آخرین روزها حتی با وجود منع پزشکان سیگار را ترک نکرد. سیدهادی در خاطراتش نوشته است که مادر پس از سکته قلبی همچنان سیگار میکشید و وقتی سیدهادی به او گفت «خانم جان! سیگارکشیدن برای شما حرام است « مادر گفت: «نه! نه! نگو! ترکش حرام است» (یادستان دوران، ص 55 و 56)
آیت الله سیدجواد خامنه ای عالمی مطرح در مشهد بود که درس خوانده نجف هم بود. در شایستگیهای علمی اش مطالب فراوان روایت شده و میشود. وقتی دوستان روزنامه از من خواستند در ویژه نامه ای که به مناسبت درگذشت ایشان منتشر میشود مطلبی بنویسم، به ذهنم رسید از زاویه ای به زندگی آیت الله بپردازم که در بررسی زندگی عالمان دین کمتر به آن توجه شده است. در این یادداشت چند روایت نزدیک از درون زندگی خانوادگی آیت الله سید جواد خامنه ای بر اساس خاطرات فرزندان ایشان آورده ام.

زندگی فقیرانه

در خاطرات هر سه پسر آیت الله، زندگی فقیرانه سیدجواد نمود زیادی دارد. هرچند هر سه آن را به عنوان نمادی از ساده زیستی و بی اعتنایی پدر به مسائل دنیوی و وارستگی او ستوده اند اما از لابه لای روایتها میتوان نشانه های دیگری از این زندگی را جستجو کرد.
سیدمحمد میگوید که مادرش فرزند یک روحانی بود و وضع زندگی روحانیون را میدانست اما «میگفت زندگیمان از همه روحانیون مشهد عقبتر است. قضاوت مادرم درست بود، خانه ما برق و آب لوله کشی شهری و رفاه و راحت داخلی هم نداشت» دو پسر دیگر آیت الله نیز از این نداری روایتهای فراوانی در خاطراتشان گفته اند.
آیا پدر هر آنچه در توانش برای رهایی از این فقر بود را انجام داده بود؟ مثالهایی که درباره برق و تلفن در ابتدای نوشته آوردم نشان میدهد که آیت الله می توانست در همین زندگی فقیرانه رفاه بیشتری برای خانواده اش فراهم کند. سید هادی خامنه ای در خاطراتش مفصل به این زندگی فقیرانه پرداخته است و ریشه اش را اعتقاد آیت الله «به گسترده نکردن زندگی» معرفی میکند و میگوید پدر با اعتقادش زندگی میکرد. او میگوید در کنار خانه کوچکشان «قطعه زمین کوچکی بود که اگر ایشان میخریدند، خیلی خوب میشد. کوچک بود اما ایشان اینکار را نکردند» سیدهادی میگوید بسیاری به آنها و پدر میگفتند «این زمین را بخرند و خودشان هم به پدر اصرار میکردند» اما ایشان انگیزه ای برای توسعه منزل نداشتند» (یادستان دوران، ص 30)
آیت الله گاه بر همسرش در خریدهای خانه نیز سخت میگرفت و سیدهادی به یاد دارد که مادرش «روزی در بازار دو گردسوز خرید و به خانه آورد، اما پدر ما خیلی ایشان را مؤاخذه کرد که چرا اسراف کردی! البته بعدا روشن کردیم و دیدند که نور بیشتر و بهتری دارد، قانع شدند که استفاده کنیم وگرنه مخالف بودند» (یادستان دوران، ص 29 )
نحوه تقسیم امکانات این زندگی فقیرانه نیز جالب است. سیدعلی خامنه ای می گوید: «محیط خانه محیط خوبی بود. البته محیط شلوغی بود؛ منزل ما هم منزل کوچکی بود. شرایط زندگی، شرایط باز و راحتی نبود و طبعا اینها در وضع کار ما اثر میگذاشت» سیدعلی خامنه ای: « ما هشت خواهر و برادر از دو مادر بودیم؛ یعنی پدرم از خانمی، سه فرزند داشت که هر سه هم دختر بودند. بعد، آن
خانم فوت کرده بودند و پدرم با خانم دیگرى که مادر ما باشند ازدواج کرده بودند. ما بچه هاى این خانم دوم، پنج نفر بودیم؛ چهار برادر و یک خواهر، و در این پنج نفر، من دومی بودم… خواهرهاى بزرگ ما از خانم اوّل بودند؛ آنها از ما خیلی بزرگتر بودند» (گفت وشنود صمیمانه رهبر معظم انقلاب اسلامی با گروهی از جوانان و نوجوانان، 14 / 11 / 1376)
سیدمحمد خامنه ای در خاطراتش آورده است که از سه اتاق خانه، یک اتاق مخصوص پدر بود؛ مکان مطالعه و دیدارها و محل عبادتش بود. یک اتاق حالت بیرونی داشت و مخصوص میهمانان مرد بود و بقیه خانواده در اتاق سوم زندگی میکردند. (خاطرات آیت الله سیدمحمد خامنه ای، ص 49)
آیت الله برای مهمانان مرد و همچنین کارهای فردی اش اتاقی مجزا داشت و می توانست پذیرای جلسات دوستانه بحث و گفتگو باشد و سیدهادی خامنه ای نوشته است که در گعده های دوستانه «مرحوم پدر و دوستانش قلیان میکشیدند بحثهای علمی و گاه سیاسی یا اجتماعی میکردند» (یادستان دوران، ص 33)
سیدهادی خامنه ای خاطره دیگری دارد که نشان میدهد در پرمصرفترین غذای خانواده نیز سلیقه پدر مسلط است؛ «آبگوشت غذای معمول و هر روز ما بود با کمی مخلفات اما بدون گوجه فرنگی! چون پدر ما گوجه فرنگی دوست نداشت، آبگوشتی بیرنگ و بو که میشد با افزودن مقداری آب به آن غذای هشت، ده نفر را تأمین کرد» (یادستان دوران، ص 31)

درس و تحصیل فرزندان

آیت الله سیدجواد خامنه ای از همسر اول خود سه دختر داشت و پس از درگذشت او با دختری ازدواج کرد که این سه پسر فرزند همسر دومش هستند. سیدمحمد خامنه ای اولین پسر آیت الله بود که در خاطراتش نوشته است، پدر پس از گذراندن نیمی از عمر خود صاحب فرزند پسری شده بود که سعی داشت «تمام آرزوها و چشم اندازهای یک فرزند آرمانی مورد نظر خود را» در او جستجو میکرد «و هرچه را خودش فراگرفته بود به من هم یاد بدهد و فکر نمیکرد که آن سن و سال اقتضای چنین آموزشهای فشرده و تحمیلی نیست» سیدمحمد توضیح داده است، در همان سالهایی که درسهای دبستان را می آموخت، پدر آموزش ادبیات عرب را
برای او آغاز کرد و برخی آموزشها از متون بسیار سخت و پیچیده بود. پدر عدم فراگیری فرزند را تحمل نمیکرد و از تنبیه در این مورد هم غافل نبود. سیدعلی خامنه ای نیز خاطرات تنبیه های پدر در جلسه درس را به یاد دارد. او نیز از همان کودکی گاهی به جلسه درس پدر و سیدمحمد اضافه میشد و به یاد دارد جلسات درس تنبیه هم داشت؛ هرچند بیشتر سیدمحمد را تنبیه میکرد اما او اغلب سیدعلی را جلوتر مینشاند و وقتی دست پدر فرود می آمد او را هم بی نصیب نمیگذاشت؛ «دست به قصد او بلند میشد اما غالبا روی سر بنده فرود می آمد» )شرح اسم، زندگینامه آیت الله سیدعلی خامنه ای، ص 52)
سید علی پس از سالها هنوز روایتی اعتراضی از فرستادنش به مکتبخانه در سنین خیلی پایین دارد و میگوید: «تجربه اى که از آن زمان میتوانم به یاد بیاورم این است که بچه را در سنین 4 – 5 سالگی اصلا نباید به مدرسه و مکتب و غیر آن گذاشت؛ براى اینکه هیچ فایدهاى ندارد. من به نظرم میرسد که از آن دوره مکتبِ قبل از مدرسه، هیچ استفاده علمی و درسی نکردم.» (گفت و شنود صمیمانه رهبر معظم انقلاب اسلامی با گروهی از جوانان و نوجوانان 14 / 11/1376 )
سیدعلی ضعفی در چشمانش داشت که تا چند سال ابتدایی تحصیل، پدر و مادر به این ضعف پی نبردند. پس از دبستان که سیدعلی از ضعف چشمانش به پدر گفته بود، پدر گمان کرده بود برای تزیین عینک میخواهد و مخالفت کرده بود و پس از یک سال موافقت کرد، پیش پزشک رفتند و عینکدار شد» ؛ «تا آن وقت هیچگاه دنیا را به این روشنی ندیده بودم» (شرح اسم، ص 63)
گاهی فرزندان امور تحصیلیشان را پنهان از پدر پی میگرفتند. سیدعلی خامنه ای دبستان را به انتها نرسانده به درس طلبگی رفته بود اما خودش شبانه هم ثبتنام کرد تا در مدرسه آموزشی جدید، دوره متوسطه را هم بگذراند. پدر مخالف بود اما خبر نداشت.

محبتهای پدر

در کنار این سختگیریها و زندگی فقیرانه، فرزندان روایتهایی از مهربانی و دلسوزی پدر هم دارند. سیدعلی روایتی از مهربانی و محبت پدر هم دارد؛ «کمتر پدری را دیده ام که اینقدر نسبت به فرزندانش محبت داشته باشد… من 14 – 15 سالم بود. من و برادرم محمد آقا… از پدرم اجازه میگرفتیم و میرفتیم ییلاق [برای] گردش و تفریح. با دوستان طلبه میرفتیم وکیل آباد… یک روز از صبح تا عصر نبودیم. شب که برمیگشتیم، خسته و کوفته میخوابیدیم. پدرم که از نماز برمیگشت، ماها را توی خواب میبوسید… طاقت نمی آورد. از صبح ما را ندیده بود. این قدر دلش تنگ شده بود» (هدآیت الله بهبودی، شرح اسم، ص 53)
سیدهادی خامنه ای از شادابی پدر در امور معنوی و زیارت گفته است و اینکه اهل علم و مطالعه بودن پدر آنها را با کتاب و مطالعه مانوس کرده است و میگوید پدر «خیلی حرفه ای کتاب میخواندند. گاهی ساعتها از شب گذشته بود که صدای قلیان می آمد و ما میفهمیدیم ایشان همچنان بیدار هستند و مطالعه میکنند» (یادستان دوران، ص 27) سیدهادی نظم پدر و زهد و ساده زیستی اش را الگویی برای فرزندانش معرفی میکند. سیدمحمد خامنه ای اصرار پدر برای فراگیری قرائت صحیح قرآن را از خدمات مهم پدر برای فرزندانش میداند و می گوید پدر آنها را به چند نفر استاد در این زمینه سپرد و بر خلاف بسیاری قرائت صحیح نماز و قرآن را مدیون پدر هستند. (خاطرات آیت الله سیدمحمد خامنه ای، ص 58 و 59 )
نکته پایانی اینکه در خاطرات هر سه برادر، مادر نقشی اساسی و کلیدی در این زندگی دارد و به نظر میرسد که اگر چنین همسری نبود، خانواده پرجمعیت سیدجواد روزگار سختتری پیدا میکرد. سیدهادی میگوید حتی گاهی که پدر از مسئولیت زندگی به سختی می افتاد و ناراحت میشد و گاه بدخلقی نیز میکرد، باز مادر بود که اجازه نمی داد کنترل زندگی از دستانش خارج شود. سیدهادی خامنه ای میگوید: «هر وقت در منزل ما غذا کم می آمد، مادر از غذای خودش میگذشت تا ما احساس کمبود و گرسنگی نکنیم.» (یادستان دوران، ص 48)
برای تهیه این روایتها از منابع منتشر شده استفاده کردم و از خاطرات نزدیکترین افراد به آیت الله سیدجواد خامنه ای که همچنان پدر را ستایش می کنند. فرزندانی که یکی هم اکنون رهبر جمهوری اسلامی است و دو برادر دیگر روزگاری از چهره های مطرح دو جناح سیاسی کشور بوده اند. این یادداشت مدعی یک روایت کامل و بی نقص از تمام ابعاد زندگی خانوادگی آیت الله سیدجواد خامنه ای نیست اما شاید دریچه ای جدید باشد برای نگاهی نو به زندگی عالمان دین. خانواده جامعه ای کوچک است که پدر و مادر آن را برای عزیزترین افرادشان ساخته اند و یک نمونه عملی از تلاش عالمان دین برای ساختن یک جامعه مطابق با تعالیم دینی است. بررسی زندگی ساخته شده توسط علمای دین میتواند بازتابدهندهی بخش مهمی از ایده های آنها برای ساختن جامعه باشد که در بررسی زندگی بزرگان دین چندان مورد توجه قرار نگرفته است.

تاریخ درج مطلب: یکشنبه، ۱۰ مرداد، ۱۴۰۰ ۱:۲۵ ب.ظ

دسته بندی: خاطرات مشاهیر

One thought on “نگاهی نو به درون خانه آیت الله خامنه ای

  • مرداد ۲۵, ۱۴۰۰ در t ۱۱:۴۶ ق.ظ
    Permalink

    اگه انصاف داری با همین موشکافی و عیبجویی زندگی بسیاری مشاهیر انتلکتوِئل را هم ببین
    پر از خودخواهی و پارادوکس و دور زدن عزیزان…
    البته اگر…

    پاسخ دادن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *