خاطراتی ناب از حاج آقا ابوترابی؛ اخلاق در اردوگاه دشمن

اختصاصی خاطره نگاری: یافتن افرادی که اخلاق و قدرت جاذبه شان به گستره غیر هم دینان باشد سخت و دشوار است. خوش خلقی و جذب افراد متدین و هم مسلک تا حدودی شاید از عهده خیلی ها برآید؛ ولی مشکل از آنجاست که باید بین اصول و خطوط قرمز دینی و خوش خلقی و اصل جاذبه حداکثری جمع کرد. هنر افراد هم آنجا خودش را نشان می دهد. حاج آقا ابو ترابی اسرا،، به همین ویژگی اخلاقی شهره بود. خاطراتی که از مرحوم علی اکبر ابوترابی در دوران اسارت نقل شده، بیانگر ارتباط خوب او با همه افراد از ایرانی و عراقی و خارجی های صلیب سرخ است. فردی که میشل مسیحی، رئیس هیئت صلیب سرخ جهانی در عراق، درباره شخصیتش اینگونه گفته است: “اگر دنیا بر محور وجودی ابوترابی بچرخد، عالم گلستان می-شود.”

ابوترابی و شکنجه گران
از یک طرف جنگ و دشمنی و از طرف دیگر اسیر بودن در دست عراقیها، برخورد نیکو و بدور از کینه با آنها را بسیار سخت می کرد. حجت الاسلام فیروز عباسی، خاطره ای از رفتار حاج آقا ابوترابی در ایام اسارت با سرباز دشمن زیر شکنجه نقل می کند که تامل برانگیز است: “سربازهای عراقی دو طرف راهرو ایستاده بودند و بچه ¬ها که می خواستند از جلوی آنها رد بشوند با کابل می زدند. حاج آقا هم در بین بچه ها بود. … لحظه ای، زیر شکنجه تا کابل یکی از سربازها از دستش افتاد حاج آقا ایستاد، خم شد، کابل را از زمین برداشت و به دست او داد. سرباز عراقی چند لحظه خیره خیره به حاج آقا نگاه کرد. بعد کابل را به زمین انداخت و رفت. آن سرباز بعد از آن، هیچ وقت با کابل به جمع اسرا نیامد.”
مشعل، یکی دیگر از نیروهای عراقی است که گرچه شیعه بود ولی خیلی اهل کینه و اذیت نسبت به نیروهای ایرانی بود. برای او هم اتفاقی مشابه آن سرباز عراقی افتاد؛ اما در اثر برخوردی که ابوترابی با او می کند زندگی اش کم کم متحول می شود. محمد علی امین زاده، به نقل از خود حاج آقا، خاطره اش را بازگو کرده است: “یک روز که مشعل داشت یکی از اسرای بیمار را اذیت می کرد، رفتم به او گفتم گناه دارد این برادر را نزن. اما او ناگهان شلاق را بلند کرد و مرا با آن زد و همچنان به اذیت و آزار آن اسیر بیمار ادامه داد.
پس از چند روز با خشم به من گفت: پس تو از اسرا دفاع می کنی و شروع کرد به شلاق زدن من. در حین شلاق زدن، که ناگهان شلاق از دست او افتاد من خم شدم و شلاق را از زمین برداشتم و به دست او دادم. مشعل تا این رفتار را از من دید نگاهی به شلاق و من کرد و با شرمندگی رفت. پس از این بود که کم کم اخلاقش بهتر شد و نماز را به او یاد دادم و به کلی متحول شد و تا جایی با من صمیمی شد که مسئله اختلاف خانوادگی اش را با من درمیان گذاشت و من هم او را راهنمایی میکردم.”
اینگونه رفتارهای ویژه علی اکبر ابوترابی با عراقی ها، تنها به حساب شخص خودش گذاشته نمی شد. چراکه حاج آقا آخوندی بود با سوابق سیاسی که به چشم نماینده جمهوری اسلامی به او نگاه می کردند. درواقع علاوه بر اینکه به نیروهای ایرانی درس امید و استقامت می داد در نگاه منفی عراقی ها هم ایجاد تردید می کرد. سید ابراهیم ظهوری، یکی دیگر از اسرای جنگ، درباره تاثیر رفتارهای او در نگاه عراقی ها اینگونه می گوید: “زمانی که عراقی ها ایشان را می زدند، به آنان می گفت: خسته نباشید. بالاخره شما مامورید و معذور. عراقی ها وقتی این برخورد را می دیدند می گفتند: اگر این یکی از یاران و طرفداران امام است، پس خود امام کیست؟”

حاج آقا در نگاه صلیبی ها
گاهی اوقات گذر نیروهای صلیب سرخ به اردوگاههای نگهداری اسرا می افتاد. حاج آقا با نیروهای مسیحی صلیب سرخ هم بگونه ای رفتار کرده بود که از او تمجید می کردند. البته معتقد بود رفتارها باید بگونه ای باشد که موجب تسلط کفار حتی بر عراقی های مسلمانی که با ما می جنگند، نشود.
حشمت الله برچلو، مترجم نیروهای صلیب سرخ در اردوگاه موصل، خاطره ای از گفت و گویش با پی یر، رئیس صلیب سرخ که فردی کارکشته و باسواد بود، که پس از ملاقات یک ساعت و نیمه با حاج آقا ابوترابی انجام شده، بیان می کند: “ایشان حدود یک ساعت و نیم با حاج آقا صحبت کرد، وقتی حرفهایش تمام شد از او پرسیدم: بزرگ ما را چطور دیدید؟ گفت: اگر ما در دنیا فقط 5 نفر سیاستمدار مثل ایشان داشتیم، دنیا اصلاح می شد. ایشان واقعا مرد بزرگی هستند و من نظیرشان را در هیچ اردوگاهی ندیده ام.”
نماینده دیگر صلیب سرخ نیز پس از دیداری دو ساعته با جملاتی احساسی عقیده اش را درباره فرمانده اسرا اینگونه بیان می کند: “اگر ده نفر مانند ابوترابی در اروپا وجود داشت، ما امروز شاهد این همه مشکلات اخلاقی و اجتماعی نبودیم.”

ای کاش ابوترابی نرفته بود
راز ماندگاری ابوترابی تنها به دلیل استقامت های ویژه اش در دوران اسارت نیست. اخلاقی که او در برخورد با دشمنان و مخالفینش، عراقی و صلیبی و … داشت باعث شد نامش در ذهن آنها نیز ماندگار شود. بیان نام او شاید برای برخی از آنها تداعی کننده نام “خمینی” باشد. خاطراتی که از رفتار حاج آقا ابوترابی نقل می شود جای خالی او را در بین ما بیشتر به رخ می کشد. چرا که یکی از اسرای ایرانی که افکار مارکسیستی داشت با دیدن رفتارهای او با عراقی ها و دیگران به ابوترابی اینگونه گفته بود: “اگر امام خمینی هم مثل شما باشد، من با او بیعت می کنم و یکی از مخلص ترین نیروهای او خواهم شد.”[1] [1] فیروز عباسی

نویسنده: محمد علی زمانیان

منبع: برگرفته از کتاب سیره ابوترابی، غلامعلی رجائی، نشر پیام آزادگان

تاریخ درج مطلب: شنبه، ۵ تیر، ۱۳۹۵ ۱۲:۲۲ ب.ظ

دسته بندی: خاطرات شهدا و دفاع مقدس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *