برای نماز شب رفیقش آب از رودخانه آورده بود!

آقای منتظری نقل می کرد: شهید مطهری به نماز شب خیلی مقید بود و به من هم نسبت به انجام آن اصرار می کرد و من علاوه بر اینکه کمی مشکلم بود، در اثر درد چشم دکترها مرا از وضو با آبهای شور و گثیف حوضها منع کرده بودند و بنابراین لازم بود از آب جاری رودحانه برای وضو استفاده کنم و من شب جرات نمی کردم لب رودخانه بروم چون بسیاری از اوقات سگهای ولگرد وجود داشتند، تا اینکه شبی خواب دیدم که در خوابم و کسی در اتاق را زد، گفتم: کی هستی؟ گفت: من عثمان بن حنیف می باشم، حضرت امیرالمومنین (ع) مرا فرستاده اند و فرمودند پاشو نماز شب بخوان و یک نامه خیلی کوچک چهار گوش از طرف آن جضرت به من دادند که در وسط آن به خط نسخ سبز روشن نوشته شده بود: «هذه برائه لک من النار» من در فکر بودم که عثمان بن حنیف از اصحاب امیرالمومنین (ع) و در عصر آن حضرت بودند، چگونه ممکن است سراغ من آمده باشند و ضمنا از مشاهده نامه خیلی مشعوف بودم که ناگاه کسی در زد و من از خواب اول خود بیدار شدم، دیدم مرحوم شهید مطهری است با یک آفتابه آب و گفت: چون از وضو گرفتن از حوض مدرسه ابا داشتی آفتابه را از رودخانه آب کرده ام، پاشو نماز شب بخوان ودیگر بهانه ای نداری؛ گفتم بنشین تا جریان خوابم را برایت بگویم، خیلی خوشحال شد و گفت: پس من عثمان بن حنیف می باشم گفتم: پس نامه کو؟! و بالاخره پا شدم نماز شب را به جا آوردم.

منبع: ماهنامه مهر نامه، شماره 22، خرداد 1391، ص 39- 38

تاریخ درج مطلب: سه شنبه، ۱۲ اردیبهشت، ۱۳۹۶ ۷:۰۴ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات مذهبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *