از نخست وزیری مانع شدند و به جبهه راهشان نمیدادند چون لات بودند و بی نماز…

چند روز بیشتر از جنگ نگذشته بود که فردی به نام «علی عباس» یکی از سران عملیات سازمان امل به جبهه جنوب آمد. ایشان بعدها به شهادت رسید و الان در بهشت زهرا (س) دفن است. 19 نفر دیگر همراه ایشان آمد ه بودند که اغلبشان رشید و ورزیده بودند و در استفاده از سلاح آرپی جی مهارت داشتند. چمران از دیدن ایشان خیلی خوشحال شد و یکی یکی آنان را بغل کرد و رو به من گفت: علی عباس و همرزمانش از لبنان آمده‌اند تا در کنار ما بجنگند. بعد دو روز علی عباس به شهید چمران می‌گوید؛ نفرات من آرپی جی زن هستند ولی چون اقلیم اینجا با جنوب لبنان فرق دارد و فاقد پستی و بلندی بوده و زمین آن صاف ودشت است نفرات ما در معرض دید و آسیب هستند. برای جبران این نقطه ضعف نیاز به موتور سوار‌های نترس و مسلط داریم تا بچه‌های ما را برای شکار تانک جلو ببرد و بموقع هم به عقب برگرداند. شهید چمران موضوع را با من در میان گذاشت. من آمدم تهران چهل نفر موتور سوار که بیشترشان خال کوبی کرده و داش مشدی بودند را جمع کردم و به منطقه بردم. تعدادی از این افراد در قید حیاتند. قبل از اعزام در محل نخست‌وزیری یکی از مسئولان به من اعتراض کرد و گفت اینها را از کجا پیدا کردی؟ همه لات وخال کوبی کرده‌اند! من نمی‌گذارم اینها را به منطقه ببری من زنگ زدم به دکتر چمران و ایشان را در جریان گذاشتم. دکتر گفت؛ تو کاری نداشته باش. خودش هماهنگ کرد و ما اینها را به منطقه بردیم. تعدادی از اینها به‌دلیل اینکه با فرهنگ نماز آشنا نبودند هنگام نماز جماعت با کفش به نماز می‌ایستادند. اما همین افراد در شکار تانک‌های دشمن بسیار مؤثر واقع شدند و 17 نفر از همین‌ها به شهادت رسیدند. برخورد شهید چمران با تک تک آنها به‌گونه‌ای بود که همگی تحت تأثیر فضای حاکم بر جبهه‌ها جذب فرهنگ ایثار و شهادت شدند. خود این عده با آموزش لبنانی‌ها آرپی‌جی زن‌های قهاری شدند و بعدها در ترکیب گردان شهدا منشأ آثار بسیاری شدند. این‌ها همه به‌دلیل برخورد مناسب شهید چمران با آنان بود. چرا که چمران نه به آنان گفت چکاره‌اید! کی هستید، کی نیستید! از کجا می‌آیید! چه گذشته‌ای دارید! جایگاهتان چیست و چه مسئولیتی دارید؟ شهید چمران این برایش مهم بود که این عده چه کارآیی در روزهای غربت جنگ دارند.

راوی: سید الوالفضل کاظمی

منبع: در گفتگو با روزنامه ایران، شماره 6525، 1396/3/31

تاریخ درج مطلب: چهارشنبه، ۳۱ خرداد، ۱۳۹۶ ۴:۳۰ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات شهدا و دفاع مقدس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *