خاطرات شنیدنی کیخسرو پورناظری از اجرای کنسرت در جبهه ها

تاریخ ایرانی نوشت: کمی پیش‌تر از ۳۱ شهریور سال ۱۳۵۹ بود که گروه موسیقی «شمس» تشکیل شد؛ گروهی که بیشتر اعضایش تنبورنواز بودند و به‌ همین واسطه بعدتر به «تنبور شمس» هم شهرت یافت. در سایه تحولات ناشی از انقلاب اسلامی، اجرای موسیقی به‌ صورت‌های معمول امکان‌پذیر نبود و ایده تشکیل گروهی حول ساز تنبور یکی از بهترین راه‌‌حل‌ها برای حفظ موسیقی به نظر می‌آمد؛ سازی که از احترام و قداست ویژه‌ای میان ساکنان غرب ایران و کرمانشاه ـ محل‌ شکل‌گیری گروه ـ برخوردار بوده و هست. گروه در همان سال‌های شروع جنگ تأسیس شد و اتفاقاً توانست ماندگارترین صداهای مجاز را در طول سال‌های جنگ و دهه ۶۰ خلق و ثبت کند. گروه شمس، در طول این دهه غیر از آنکه یکی از گروه‌هایی شد که به روشن ماندن چراغ موسیقی کمک کرد، با ایده سفر به جبهه‌های جنگ و اجرای موسیقی برای رزمندگان روحیه‌بخش شد. گروه شمس، طی سال‌های جنگ بارها راهی جبهه‌های غرب ایران برای برگزاری کنسرت شد و توانست با زبان و ابزار خودش، علیه دشمن متجاوز مبارزه کند.

تاریخ ایرانی در خصوص سفرهای گروه شمس به مناطق جنگی با کیخسرو پورناظری مؤسس این گروه گفت‌وگو کرده‌ که بخشهایی از آنرا میخوانید:

ایده رفتن به جبهه‌های جنگ چطور به ذهنتان رسید؟

آن زمان ما همچنان تمریناتمان را داشتیم، اما زمینه‌ای برای ارائه و اجرا وجود نداشت. از یک طرف تازه انقلاب شده بود و فضا برای اجرای موسیقی خیلی بسته بود یا بهتر بگویم تقریباً وجود نداشت. از طرف دیگر جنگ بود؛ مردم به روستاها یا شهرهای کوچکتر می‌رفتند یا در پناهگاه‌ها پنهان می‌شدند. به ‌این دلایل زمینه‌ای برای اجرای موسیقی نداشتیم. به ‌این فکر افتادیم که می‌شود در جبهه‌ها برنامه اجرای موسیقی‌ را ادامه دهیم. هم موسیقی‌مان را اجرا می‌کردیم و بچه‌های گروه دلگرم‌تر می‌شدند و هم وظیفه‌مان را انجام می‌دادیم. سرباز نبودیم، اما بالاخره دوست داشتیم نقشی در جنگ داشته باشیم. خیلی هم خوشحال بودیم که جزء روحیه‌دهندگان به رزمنده‌ها هستیم. تماس گرفتیم و پیشنهادمان را در میان گذاشتیم و در نهایت هماهنگ شد. کم‌کم شروع کردیم در پادگان‌ها و سنگرها به کنسرت دادن. این یک خاطره خوب برای همه ماست. حالا یک راحتی وجدان هم داریم که در این درگیری ناخواسته که گریبان کشورمان را گرفته بود، ما هم سهمی داشته‌ایم. فقط تماشاچی و عاطل و باطل نبودیم.

با چه کسانی هماهنگ کردید؟

ما تمریناتمان را در اداره ارشاد کرمانشاه انجام می‌دادیم. با مدیریت همان مرکز موضوع را مطرح کردیم و آن‌ها هم تماس گرفتند و با مسئولین وزارت ارشاد در تهران صحبت کردند. فکر می‌کنم در تهران مسئولان ارشاد با وزارتخانه‌های مرتبط و ارتش هماهنگ کردند. بعد به ما گفتند که مجوز آماده شده است. مینی‌بوس و راهنما در اختیارمان قرار دادند و سفرهای ‌ما شروع شد.

وقتی پیشنهادتان را با بقیه اعضای گروه مطرح کردید، نظر بقیه چه بود؟

بدون استثنا همه استقبال کردند. چون همه در یک شرایط بودیم و این کار را یک وظیفه می‌دانستیم. اگر کسی هم می‌خواست، می‌توانست نیاید، اجباری در کار نبود؛ اما همه آمدند.

اولین باری که به جبهه رفتید چه سالی بود؟

فکر کنم سال‌های ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۲ بود.

خاطرتان هست که چند بار به این سفرها رفتید و در کدام مناطق اجرا داشتید؟

نه یادم نیست چند بار رفتیم، اما در مناطق جنگی غرب اجرا داشتیم. جاهایی که یادم هست پادگان‌های قلعه‌شاهین و اسلام‌آباد غرب و سنگرهای نزدیک سومار و سرپل‌زهاب بود.

از هنرمندان دیگر، چه کسانی همراه شما بودند؟

همه اعضای گروه شمس بودند. شادروان سید خلیل عالی‌نژاد، علی‌اکبر مرادی، گل‌نظر عزیزی و عبدالرضا رهنما و خودم تنبور می‌زدیم. کیهان کلهر همزمان در گروه ما تنبور می‌زد. برادر آقای کلهر، شادروان کامران کلهر و آقای بابایی هم دف می‌زدند و سید مرتضی شریفیان هم خواننده ما بود. اتفاقاً مرحوم کلهر در دوره جنگ و وقتی موشک به منزلشان در کرمانشاه برخورد کرد، شهید شد.

عکس‌العمل رزمنده‌ها چه بود؟

اصلاً چیز عجیبی بود. انگار نه ‌انگار که در جبهه و مشغول جنگ‌ هستند. موقع اجرا همین‌طور مسحور تماشا می‌کردند. بعد از کنسرت هم حق‌شناسانه و مشتاق ما را نگاه می‌کردند و بعضی هم می‌آمدند صحبت و تشکر می‌کردند. اصلاً به‌ خواب هم نمی‌دیدند که یک گروه موسیقی بیاید و در سنگرهای زیرزمین یا در پادگان‌ها برایشان بنوازد.

در جبهه، بحث‌های مرتبط با حرمت موسیقی چطور بود؟ مخصوصاً آنکه گروه شما نه فقط سازهایی مثل دف که ساز زهی می‌زد؟ کسی در آن زمان اعتراضی به شما نمی‌کرد؟

اصلاً این‌طور نبود. اتفاقاً یک بار در پادگان اسلام‌آباد غرب، میزبانمان یک روحانی بود. خیلی از ما پذیرایی کرد و وقتی برنامه اجرا می‌کردیم، خودش هم نشست و گوش داد. در آخر هم از ما به گرمی تشکر و بدرقه‌ کرد. در آن زمان، حتی یک نفر هم به ما اعتراض نکرد. همه از مسئولان پادگان‌ها گرفته تا رزمنده‌ها، خیلی خوب برخورد می‌کردند. بعضی که جور دیگری هستند، این بهانه‌ها را می‌گیرند و می‌گویند موسیقی حرام است.

ظاهراً در آن زمان جبهه غرب از جهاتی خطرناکتر بود. نه ‌فقط از نظر مسائل جنگی که فعالیت بعضی گروه‌های جدایی‌طلب کرد. توصیه‌های خاصی در این سفرها به شما نمی‌شد؟

منطقه کرمانشاه اصلاً از این خبرها نبود، در بخش‌هایی از کردستان مثل سردشت و مهاباد آن مسائل وجود داشت. توصیه‌‌ها در زمینه مراقبت که همیشه وجود داشت. به‌ هر حال فضا عجیب و غریب و ترسناک بود. مثلاً یادم هست از سرپل که برگشتیم، همه ‌جا روی در و دیوارها و زمین پر از جای گلوله و انفجار بود. نمی‌دانم که چطور نمی‌ترسیدیم. شاید جوان بودیم (خنده) و جراتمان زیاد بود که باز هم می‌رفتیم.

منبع: تاریخ ایرانی

تاریخ درج مطلب: دوشنبه، ۷ فروردین، ۱۳۹۶ ۸:۴۱ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات فرهنگی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *