خاطرات هاشمی رفسنجانی از مرگ سیداحمد خمینی

روزنوشتهای آیت الله هاشمی رفسنجانی، سال 1373

• یکشنبه 21 اسفند

جلسه تنظیم بازار داشتم، تصمیماتی گرفتیم، در اثنای جلسه خبر رسید که حاج احمد آقا بیهوش شده و در بیمارستان است، جلسه را زودتر تمام کردم وبه جماران، بیمارستان بقیه الله، مجاور منزلمان رفتم. دکترها گفتند، مغز به کلی از کار افتاده و امید علاج کمتر از یک درصد است.

با همسرشان فاطمه خانم صحبت کردم. گفت دیشب تا ساعت دو و نیم بامداد حالشان طبیعی بوده و بعد خوابیده است. ظهر از ساعت دوازده تا دو و نیم در منزل جواد –اخ الزوجه– بوده و ساعت شش بامداد، مطابق معمول خواب بوده … و ساعت هشت که به سراغشان رفتیم، … از هوش رفته بودند، دکتر خبر کردیم و به بیمارستان منتقل شدند. دکترها با شوک و تنفس مصنوعی، قلب را بکار انداختند و فشار خون به شش رسیده بود. با درخواست خانواده و موافقت آیت الله خامنه ای، دکتر از لندن احضار شده است…

شام میهمان آیت الله خامنه ای بودم، درباره حادثه احمدآقا و احتمالات آینده و سفرم به پاکستان صحبت کردیم، ایشان نگران وضع امنیت سفرند، ساعت نه و نیم شب به خانه آمدم، عفت از پیش خانواده امام آمده بود، وضع پریشان آنها را گفت. گفتم از سفر پاکستان منصرف شود. به بیمارستان رفتم وضع مثل گذشته است، فشار خون با دارو دو درجه بالا رفته است.

• دوشنبه 22 اسفند

ساعت هفت برای عیادت احمدآقا به بیمارستان رفتم، کمی امیدوار شده اند. دکتر بیهوشی از لندن آمده و گفته مواردی هست که بعد از چند روز هم مغز به فعالیت برگشته است. فشار خون هم به ده رسیده بود. ولی عوارض منفی جسمی بروز کرده است.

• سه شنبه 23 اسفند

از تهران خبر دادند وضع احمد آقا فرقی نکرده است… شب تلفنی با عفت صحبت کردم، گفت وضع احمدآقا بد است.

• چهارشنبه 24 اسفند

خبرآمد که وضع حال احمدآقا رو به وخامت می رود و اگر فوت کند، فردا تشییع جنازه است.

• پنجشنبه 25 اسفند

دیشب پس از ورود به تهران به بیمارستان بقیه الله برای عیادت حاج احمدآقا رفتیم، حالشان خوب نیست در اثر تزریق مایعات خیلی ورم کرده، به خانه رفتم و حدود ساعت یک بعد از نیمه شب خوابیدم، عفت هم تازگی از منزل امام برگشته بود و گفت خانواده امام خیلی ناراحتند.
ساعت هشت صبح باز به بیمارستان رفتم وضع مثل سابق است، دکترها با دیالیز در صدد کم کردن ورم اند و امیدی ندارند. فقط بحث چند ساعت مطرح است.

• جمعه 26 اسفند
رادیوی ماشین در ساعت حدود چهارونیم خبر فوت احمدآقا را داد و همه را غمگین کرد… ساعت یک بامداد به خانه رسیدم، عفت هم از منزل امام آمده بود.

• شنبه 27 اسفند

اول وقت، برای تسلیت به خانواده امام به منزل امام با عفت و فائزه رفتیم، همسر امام، مادر احمدآقا گریه کرد و اظهار افسردگی شدید نمود، همشیره ها و همسرش گریه کردند، من هم بی اختیار گریه کردم، سپس تسلیتشان دادم و توصیه به بردباری کردم، حسن فرزند احمدآقا را توصیه به تحصیل و توجه به امور خانواده نمودم، جمعی از اعضای بیت امام هم آمده بودند.

از آنجا برای تشییع جنازه به دانشگاه تهران رفتم، آیت الله خامنه ای هم آمدند، به امامت ایشان نماز میت را خواندیم … مراسم تشییع احمدآقا را از تلویزیون دیدم، فوق العاده باشکوه است، اجتماع مردم خیلی بیش از حد انتظار است.

• یکشنبه 28 اسفند

برای جلسه فاتحه احمدآقا به مرقد امام رفتم، آقای فلسفی منبر رفت… شب به خانه آمدم محسن و حمید اینجا بودند، درباره شایعات مربوط به مرگ حاج احمدآقا صحبت بود، خیلی شایعات نادرست به خاطر مرگ نابهنگام وجود دارد و به نظر می رسد ضدانقلاب در پشت شایعات نادرست باشد و رادیو اسراییل هم شیطنت می نماید.

• دوشنبه 29 اسفند

عفت پیش از ظهر به مراسم عزاداری بیت امام رفت.

تاریخ درج مطلب: سه شنبه، ۱۹ بهمن، ۱۴۰۰ ۲:۲۲ ب.ظ

دسته بندی: خاطرات مشاهیر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *