خاطرات پولاد کیمیایی از خسرو شکیبایی!

ابتدا مایلم به انسانیت خسرو شکیبایی بپردازم: او با پدر من دوست بود و رفاقتی چندین و چند ساله داشتند. قبل از شروع یکی از همکاری‌هایش با پدرم در یکی از فیلم‌های سینمایی مشترک‌شان که پدرم به خاطر دیسک کمر درد شدیدی را تحمل می‌کرد؛ ایشان پس از باخبر شدن از این ماجرا، مدام به خانه ما می‌آمدند و پدر را برای معاینه پیش یکی از پزشکان شناخته شده در شهر کرج می‌بردند. این اتفاق هر روز تکرار می‌شد و خسرو شکیبایی روزانه این کار را انجام می‌دادند و پس از آن پدر را به خانه باز می‌گرداندند. رفتاری که فقط از اعضای خانواده سر می‌زند. منظورم جنس رفاقتی است که دیگر وجود ندارد. پدر من دستیاران جوان زیادی داشت که به واسطه همکاری با او وارد سینما شده بودند و هرگز چنین کاری را انجام نمی‌دادند.
منظورم فقط مسعود کیمیایی نیست و آن‌ها مقابل هیچ یک از بزرگان چنین احساس مسئولیتی ندارند و این دلسوزی و ابراز نگرانی دیگر از میان ما رخت بسته است.
حالا از این بعد که بگذریم و به شخصیت هنری خسرو شکیبایی نگاه کنیم: از او زیاد آموختم. چگونه به یک جوان کم تجربه کمک می‌کرد و به عنوان عنصری با تجربه به جوان‌ها بال و پر می‌داد و کمک می‌کرد. یادم می‌آید در اوج فیلمبرداری، هنگام اجرا و بیان دیالوگ‌ها چنان با تسلط کارش را انجام می‌داد و تکنیک‌ها را از بر بود که انگار جزوی از خودش هستند.
خسرو شکیبایی روح و شخصیت بزرگی داشت و میان بازیگران یگی از پاک‌ترین‌شان بود. در حالی که امروز دیگر بازیگران شناخته شده حتی درست سر تمرین‌ها نمی‌آیند و حتی جوان‌ترها درمورد جای دوربین هم نظر می‌دهند و دیالوگ‌ها را حتی تغییر می‌دهند، او به سختی تمرین می‌کرد.

منبع: روزنامه ابتکار، چهارشنبه 1396/4/28 

تاریخ درج مطلب: جمعه، ۳۰ تیر، ۱۳۹۶ ۹:۲۱ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات فرهنگی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *