خاطره شنیدنی رضا نیازمند از رفتار شاه در جلسات شورای اقتصاد

رضا نیازمند (1300-1396) از کارگزاران حکومت پهلوی در دولت شریف امامی و امیرعباس هویدا بود. نیازمند یک مدیر توانمند اقتصادی بود که صنایع مهمی چون ذوب آهن، آلومینیوم سازی، ماشین سازی و تراکتورسازی در زمان او به ایران آمد. نیازمند خاطرات دوران مدیریت خود را در کتاب تکنوکراسی و سیاستگذاری اقتصادی در ایران روایت کرده است. در بخشی از این کتاب به خاطرات مراوداتش با شاه اشاره می کند و از ویژگی های اخلاقی شاه در جلسات شورای اقتصادی می گوید. روایت نیازمند از این جلسات شنیدنی است:

حضور در جلسات شورای اقتصاد برای من بسیار جالب بود تا ببینم که امور مهم مملکت چگونه فرم می گیرد و تصویب می شود. مخصوصا نظریات ارائه شده از خود شاه برایم بسیار جالب بود تا بفهمم شاه مملکت چقدر به مطالب وارد ست و مشکلات را چگونه می بیند و چگونه بیان می کند و دستور اجرا می دهد.

آنچه که در این جلسات متوجه شدم اول این بود که شاه دارای حافظه ای فوق العاده بود. در ابتدا من تصور می کردم که حافظه قوی صفت خوبی است، ولی به تدریج متوجه شدم که این حافظه قوی موجب می شود که استعداد تحقیقی و استدلالی را از شاه بگیرد و شاه را به جای اینکه فردی استلالی بکند تا در هر موردی به قسمت استدلالی مغز خود رجوع کند، او را تبدیل به فردی کرده است که متکی به حافظه خود است. البته در مواقع معمولی این حافظه شاه را در سطحی بالاتر از وزرا و نخست وزیر قرار می داد و برتری او به روشنی آشکار می شد، ولی در مواردی که درباره مطالب مشکل و غیرمعمول بود و مشکل فقط از راه استدلال و استقلال رای باید حل شود، شاه بسیار ناتوان بود و در مقابل استدلال وزیری کاردان قدرت تحمل نداشت. در چنین مواردی تسلیم شدن برای شاه مشکل بود و اگر تسلیم استدلال وزیرش می شد از آن وزیر کینه به دل می گرفت و به زودی او را طرد می کرد. ولی در مجموع شاه از نخست وزیر و وزرا بیشتر به امور مملکت وارد بود. چون سابقه بیشتری در کار کشورداری داشت. کاملا دیده می شد که وقتی قرار بود وزیر تازه واردی برای اولین بار در شورای اقتصاد حاضر شود، شاه از افرادی که در اطراف خود داشت می خواست که گزارشی جامع در باره کار آن وزیر برایش تهیه شود. او گزارش را با یک بار خواندن در حافظه قوی خود ضبط می کرد. و در جلسه اقتصاد که نخست وزیر آن وزیر را معرفی می کرد، شاه آن موضوع را از وزیر تاره وارد می پرسید. البته آن وزیر آمادگی لازم را برای بحث در آن مورد نداشت. آنگاه شاه صحنه را برای نشان دادن اطلاعات خود مناسب می دید و با تکرار ارقام و آماری که در گزارشات خود خوانده بود، وزیر تازه وارد را در حقیقت بمباران می کرد. چنانکه تا آخر دوران وزارت آن وزیر جرات طرح مطالب جدی را از دست میداد و تبدیل به بزاخوش می شد. نمونه آن یک جوان تحصیل کرده بود که هویدا او را برای وزارت کشاورزی معرفی کرد. در اولین جلسه ای که او به شورای اقتصاد آمد شاه به او گفت که از وزارت کشاورزی برای عدم توجه به تولید گوشت و شیر کافی ناراضی است. آنگاه گفت که در ایران ما چند گاو شیرده داریم و چقدر شیر می دهند؟ که البته وزیر تازه وارد جواب را نمی دانست. سپس شاه هلند را مثال زد که هلند چند گاو دارد و هر گاو چقدر شیر می دهد و آن کشور چند گاو گوشتی دارد و تولید گوشت آنها چقدر است.

شاه که از اطلاعات خودش مغرور و از سکوت و نادانی آن تازه وزیر خوشنود بود از موقعیت استفاده کرد و 15 دقیقه با اعداد و آمار دقیق تولیدات کشاورزی در هلند، این وزیر بیچاره را بمباران کرد. من دقیقا دیدم که این جوان تحصیلکرده کوچکتر و کوچکتر شد تا به اندازه ای که مورد قبول شاه بود رسید. او در آتیه هرگز در مطلبی جدی حرف نزد و اظهار وجود نکرد. شاه اینگونه افراد را دوست داشت. اما وقتی مطلب علمی بود و درک آن دانش و تجربه قبلی لازم داشت و وزیر مربوطه می توانست با استفاده از دانش علمی و تجربه و قدرت بیان خود مطلب را ارائه دهد شاه هرگز تصمیم به مبارزه با او را نمی گرفت و در عوض دنبال ایرادگیری و بهانه سازی می رفت و اگر این خودنمائی وزیر تکرار می شد در یک موقعیت مناسب وزیر را با جمله مشهور خود که “شما از کار زیاد خسته شده اید” اخراج میکرد. و در آتیه هم کمتر او را می بخشید و به کار دعوت می کرد. نمونه آن اخراج دکتر عالیخانی و دکتر یگانه و خداداد فرمانفرماییان بود.

دکتر عالیخانی بهترین وزیر در دوران سلطنت این شاه بود. وقتی اقدامات عالیخانی موجب شد که اقتصاد کشور شکوفا شود همه دست اندر کاران فهمیدند که این شاهکار عالیخانی بود نه معاونین او (یعنی من، دکتر تهرانی و یا کیانپور) و خصوصا شاه در این باره امتیازی نمی گرفت. البته که این خوب نبود و شاه شروع کرد بهانه گیری. اول گفت به شرکت مرسدس بنز اجازه مونتاز بدهید. وزارت اقتصاد نداد. شاه پرسید آیا مرسدس اتومبیل خوبی نمی سازد؟ عالیخانی جواب داده بود مونتاژ می خواهد و ما مونتاژ نمی دهیم. دوم اینکه در خواست تاسیس کارخانه سیمان در ناحیه آبیک از طرف دفتر مخصوص شاه به وزارت اقتصاد رسید که مردود شد. چون در شعاع ۱۲۰ کیلومتری تهران بود و ما در وزارت اقتصاد برای هر کارخانه سیمان ۱۲۰ کیلومتر ناحیه امن تعیین کرده بودیم و کا در آن ناحیه اجازه تاسیس کارخانه سیمان دیگری نمی دادیم. البته شاه با زور این پروانه سیمان را گرفت ولی یک خط و نشان هم برای عالیخانی کشید. سوم اینکه یک درخواست برای تاسیس یک کارخانه سیمان در یکی دیگر از استانها رسید. متصدی مربوطه گزارش داد که قیمت خرید این کارخانه سه برابر قیمت کارخانه های مشابه است و به همین دلیل اجازه تاسیس این کارخانه داده نشد. بعد محرمانه به عالیخانی دستور دادند امضا کن و او ناچار امضا کرد (بعدها معلوم شد که اضافه قیمت این کارخانه برای جنگ ظفار مصرف می شود و کاری است محرمانه). این بهانه ها و چند بهانه دیگر جمع شد و شاه بهترین وزیر و بهترین تکنوکرات خود را اخراج کرد.

اخراج دکتر یگانه هم به دلیل دانش اقتصادی او بود که مدیریت او را در وزارت آبادانی و مسکن بهانه کردند و او را اخراج کردند.

اخراج خداداد فرمانفرمائیان هم به این دلیل بود که وقتی قیمت نفت از چند سنت در بشکه به چند دلار بالا رفت شاه به خداداد که رئیس سازمان برنامه بود دستور داد که چون پول داریم برنامه ۵ ساله را دو برابر کنید و او گفت نمی شود که یک برنامه به هم بافته شده را یک مرتبه دو برابر کنیم. برنامه ها با ظرفیت های اجرائی بهم پیوسته هستند و اگر یک مرتبه تمام برنامه را دو برابر کنیم گلوگاه های زیادی پیدا می شود. شاه او را اخراج کرد و برنامه ها دو برابر شد و مدیران اجرائی نتوانستند برنامه ها را اجرا کنند. سفارشات کالا (خصوصا کالاهای سرمایه ای به قدری شد که بنادر ایران ظرفیت ترخیص نداشتند و کشتی ها تا چند ماه در خلیج فارس در انتظار می ماندند تا نوبت آنها برسد. وقتی هم که کالا ترخیص می شد کامیون کافی نبود که کالا را به شهرستانها ببرد. کامیون خریدند، راننده بیابانی نبود. خلاصه مدیران اجرایی نتوانستند برنامه های خود را اجرا کنند. سازمان بازرسی شاهنشاهی همه را به محاکمه کشید. روزها تلویزیون محاکمه مدیران اجرائی و وزرا را نشان میداد.

استحکام سلطنت متزلزل شد تا روزی که نخست وزیر و چندین وزیر زندانی شدند و کار از کار گذشت.

منبع: [restrict] تکنوکراسی و سیاسگذاری اقتصادی در ایران به روایت رضا نیازمند، علی اصغر سعیدی، لوح فکر، چاپ بیست و ششم، صص ۱۷۶ تا ۱۷۹

[/restrict]

تاریخ درج مطلب: یکشنبه، ۹ مرداد، ۱۴۰۱ ۸:۱۰ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات تاریخ معاصر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *