دو انسان با دو سرنوشت متفاوت از یک طایفه سیستانی!

یک مثال بزنم تا بدانید چگونه از یک طایفه دو انسان متفاوت ظهور می کند. در مقطعی که دبیرستان دانشگاه را ایجاد کردم کسی به فکر درس نبود. در این دبیرستان شام و ناهار و همه امکانات رایگان بود بهترین استادان در آن آموزش می دادند. در این دبیرستان دختری به نام سارا ریگی بود. سارا ریگی دختری بود که از منطقه دور دست به دبیرستان دانشگاه آمد که نظیرش صدها و هزاران سارا ریگی در استان سیستان و بلوچستان وجود دارد. این دختر سال چهارم بود و من یک خوابگاه دربست مانند استادان برای او اجاره کردم. این دختر با هزینه هایی که برایش انجام شد پزشکی قبول شد. در آن دبیرستان هزینه فراوانی کردم. آقای دکتر صالحی که هم اکنون رییس سازمان انرژی اتمی است پسر اولش را از تهران به زاهدان فرستاد و در دبیرستان دانشگاه تحصیل کرد. یعنی فرزندش را سوییس و سوئد نفرستاد بلکه به زاهدان فرستاد تا مقطع دبیرستان را در آنجا بخواند. سارا ریگی نیز اکنون یک پزشک است که از او اطلاعی ندارم و چند بار هم از او درخواست کردم که با من ارتباط بگیرد تا پیدایش کنم اما بی‌معرفتی کرده و هنوز بعد از سال‌ها جویای احوالش هستم و از او بی خبرم. او هم اکنون زندگی خوبی دارد و انرژی اش را برای درمان مردم ایران مصرف می کند و علیه ملت اقدام نمی‌کند. سوال من این است که مسئولان انتخاب با خودشان است! سارا ریگی متخصص می خواهند یا مالک ریگی شرور؟! به نظر من این را تیتر کنید. اگر امروز دهمرده در اینجا نشسته و با شما مصاحبه می‌کند و زمانی رییس دانشگاه بوده و استانداری کرده و حالا نیز نماینده مجلس است، در داخل و خارج کشور تحصیل کرده و در آکسفورد درس خوانده است.
اگر این شرایط تحصیلی برای من فراهم نمی شد، بدانید معروف‌ترین قاچاقچی ایران می شدم. این را نیز می توانید تیتر کنید. انرژی، قدرت و هوشش را دارم. من در کرمان که استانی سیاست زده است از چه کسی ترسیدم؟ چه کسی مرد شد تا مقابل تصمیم های من بایستد؟ هرکجا در شهر کرمان احساس می کردم باید راه بازکنم انجام می شد. دانشگاه، ساختمان‌های ارتش، سپاه، ذغال‌سنگ، زندان، اداره کل راه و هر آنچه فکر می‌کنی تخریب کردم تا راه باز شود و مردم بتوانند راحت‌تر تردد کنند. این یعنی از چیزی نمی ترسیدم. پس بدانید اگر شرایط تحصیل برای من فراهم نمی شد بزرگ‌ترین قاچاقچی ایران می شدم اما مسیر تحصیل برای من فراهم شد و امروز هزاران نفر را از قاچاقچی شدن نجات دادم.

راوی: حبیب الله دهمرده

منبع: روزنامه قانون، شماره 1015، سه شنبه 1396/6/14

تاریخ درج مطلب: پنجشنبه، ۱۶ شهریور، ۱۳۹۶ ۲:۳۵ ب.ظ

دسته بندی: خاطرات اجتماعی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *