دیدار صمیمی راوی کتاب “وقتی مهتاب گم شد” با رهبر انقلاب
آیین رونمایی از تقریظ حضرت آیتالله خامنهای، رهبر معظم انقلاب اسلامی بر کتابهای «دختر شینا»، «وقتی مهتاب گم شد»، «گلستان یازدهم» و «آب هرگز نمیمیرد» که صبح چهارشنبه 20 بهمن ماه در مراسم ششمین پاسداشت ادبیّات جهاد و مقاومت در حسینیه امام خمینی در شهر همدان رونمایی شد، بهانه خوبی بود تا با بازنشر گفتوگوی انجام شده با یکی از راویان این سه کتاب، خاطرات دیدار ایشان با رهبر معظم انقلاب را مروری دوباره کنیم.
علی خوش لفظ درگفتوگویی با سپهر غرب از لحظههای دیدار خود با رهبری میگوید و با هیجان وصف ناشدنی دیدارش را این گونه توصیف میکند: چند روز قبل از دفتر رهبری با منزل تماس گرفته و اعلام شد که رهبری خواستار ملاقات با شما هستند و شنیدن این موضوع آتشی به جانم انداخت که هنوز هم شعلههایش از درونم زبانه میکشد. پنج شنبه خودم را به هر طریقی بود به بیت رهبری رساندم. در این جمع صمیمی حدود 12 نفر از فعالان عرصه دفاع مقدس از سراسر کشور حضور داشتند. از قم، همدان، تهران و یزد …
وقتی حضرت آقا وارد شدند، همه را اضطرابی خوشایند در بر گرفته بود و از آنجایی که من در جلوی صف بودم به محض ورود آقا، ایشان با لبخندی بر لب به من اشاره کردند که «خوش لفظ» شمایی؟ در حالی که قند در دلم آب میشد رو به آقا گفتم آقا شما ما را از کجا به جا آوردید؟ و برای لحظه بعد از این کلام خودم را در آغوش رهبرم احساس میکردم؛ چه لحظه شیرینی! جای همه دوستان خالی!
برای لحظهای از خود بیخود شده بودم و آقا بسیار مرا مورد تفقد خود قرار دادند. بعد ازدقایقی آقا چفیه خود را از گردن باز کردند و آن را به گردنم انداختند. ورود حضرت آقا تا وقت نماز حدود 20 دقیقهای مانده بود و تا احوالپرسی بین افراد آغاز و پایان یافت لحظه دیدار با معبود آغاز شد. نمیدانم آقا در آن لحظه چگونه و از کجا متوجه مشکلات جسمی من شده بودند که به اطرافیان اشاره فرمودند برای من یک صندلی بیاورند تا بهتر بتوانم نمازم را به جا آورم و من هرچه اصرار کردم که روی زمین نماز میخوانم انگار فایدهای نداشت و این شد که نماز را به اتفاق یار خواندیم، عجب نمازی بود! جای همگی خالی!
حدودا ساعت 6 بود که جلسه به طور رسمی شروع شد و قبل از اینکه رهبری سخنان خود را آغاز کند من یک جمله و احساسات درونیام را به ایشان اعلام کردم و گفتم: آقا من نگرانم که شما نگرانید (منظورم همین وضعیت اختلاسها بود) و موجبات نگرانی شما را فراهم کردهاست آقا نکته ظریفی فرمودند: شما نگران نباشید این طبیعی است و اگر غیر از این باشد غیر متداول است موانعی هست و ادامه دادند، «من آرام هستم، شما هم آرام باشید» و خیلی مفصل به این موضوعات پرداختیم.
از طنزهای شیرینی که رهبری با من بیان میکردند پیدا بود که کتاب را دقیق مطالعه کرده اند. برایم جالب آمد که حضرت آقا به آقای امیری که در جمع ما حضور داشتند تاکید کردند شما این کتاب را بخوانید حتما چندین غزل و قصیده خواهید سرود و ایشان هم تا 3 بار به نشانه تایید به رهبری گفتند «چشم آقا» و بعد ایشان به حالت احترام بلند شدند و دست مرا در بین جمع بوسیدند.
در این بین خانم ضرابی زاده نویسنده کتاب «دختر شینا» در بین ما حضور داشت که از بین ما برخواست و نزدیک رهبری شد و کتاب خود را با احترام تقدیم به رهبری کرد.
بعد آقا خاطره خود را درخصوص اینکه چگونه کتاب «وقتی متهاب گم شد» مطالعه کردند را برای همه ما تعریف کردند، آقا فرمودند: من هر بار که از سمت کتابخانه شخصیام عبور میکنم به دلیل مشغلههای زیادی که دارم گذرا از آن قسمت عبور میکنم یک شب به طور اتفاقی از سمت قفسههای کتابخانه عبور کردم و به طور ناخودآگاه دستم به کتاب آقای خوشلفظ برخورد کرد و مصمم شدم که کتاب را بخوانم علی رغم تمام مشغلههایی که داشتم مشغول خواندن کتاب شدم. در این کتاب بود که با شخصیت محبوبی همچون شهید علی چیت ساز آشنا شدم. «شهیدی که قبلا آن را نمیشناختم و شخصیت ایشان برایم جالب بود».
منبع: پایگاه خبری حوزه هنری