روایت آیت الله طالقانی از جلال آل احمد؛ دلیل روی آوردن جلال به مکاتب دیگر!

حمید قزوینی نوشت: هجدهم و نوزدهم شهریور به ترتیب مصادف با سالروز درگذشت جلال آل احمد و آیت‌الله سید محمود طالقانی است. مرحوم طالقانی درباره جلال و مقاطعی از زندگی او روایتی کوتاه اما در نوع خود ممتاز دارد. این روایت که در تاریخ 6/14/ 1358 در روزنامه کیهان منتشر شده، با گرامیداشت یاد آنان باز نشر می‌کنم.
«اولاً باید بدانید که «جلال» پسرعموی من بوده است و از بچه‌های «طالقان» بود. پدر ایشان از پیشنمازان خوش بیان و متعبد بود، و تعبدش خشک بود. آدمی اهل دعا بود و در محله‌های جنوبی تهران- طرف‌های پاچنار- می‌نشستند. «جلال» از بچگی با هوش بود. و با هم معاشرت خانوادگی داشتیم. در سال 22، 23، در خیابان شاهپور «انجمن تبلیغات اسلامی» تشکیل داده بودند، و ایشان از همان ابتدا عضو فعال آنجا بود. ولی وقتی مکتب کمونیست‌ها به وسیله «توده‌ای‌ها» گسترش پیدا کرد، جلال عضو فعال و از نویسنده‌های حزب شد که مسائلش را به صورت رمانتیک می‌نوشت. و در این اواخر، بعد از اضمحلال «توده‌ای‌ها» مطالعاتش که عمیق شد، تقریباً به ملت و آداب و سنن خودمان برگشت و به مذهب، گرایش پیدا کرد.
بهترین کتاب‌هایش به نظر من دو کتاب «غربزدگی» و «خسی در میقات» اوست که خسی در میقات را در سفر حج خود نوشته است که هم جنبه سیاسی دارد و هم فلسفه حج را در بعضی جاها خوب بیان کرده است.
آن وقت‌هایی که در شمیران جلسات تفسیر قرآن داشتم به آنجا می‌آمد. یک روز به جلال گفتم: این وضعی که برای تو پیش آمده، که بر اثر آن به مکاتب دیگر روی آوردی، نتیجه فشاری است که خانواده بر شما وارد می‌کرد… مثلاً اجباراً او را به «شاه عبدالعظیم» می‌بردند تا دعای‌ «کمیل» بخواند!
در این اواخر جلال خیلی خوب شده بود و به سنت اسلام علاقمند. دو هفته قبل از فوتش با هم از شمیران می‌آمدیم. به من اصرار کرد که به کلبه او در «اسالم» یکی از نقاط جنگلی شمال برویم. می‌گفت: «برویم تا درد دل کنم.» و من انتظار داشتم به آنجا برویم، که خبر فوتش را آوردند.»

تاریخ درج مطلب: دوشنبه، ۲۰ شهریور، ۱۳۹۶ ۹:۱۹ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات مشاهیر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *