روایت سردار دهقان از چندین جلسه گفتو با میرحسین موسوی در جریان انتخابات سال 88
سردار حسین دهقان، وزیر سابق دفاع و رئیس اسبق بنیاد شهید در گفتگو با سالنامه نشریه مثلث می گوید:
شما در سال ۸۸ خیلی تلاش کردید سطح کنشها و حساسیتها را کم کنید. یک روایت است که شما حتی آقای موسوی را راضی کردید از موضعشان عقبنشینی کنند. حتی گویا قرار بود ایشان کارهایی بکند، نامهای منتشر کند. یکدفعه اما همهچیز خراب شد. ممکن است در این مورد توضیح دهید؟
ما از اول پیروزی انقلاب به یک نوعی با همه این دوستان که در مسند اداره کشور بودند، رفاقت و همکاری داشتیم. کار میکردیم و همدیگر را هم میشناختیم. خود من شخصا هیچگاه بهعنوان عضوی از هیچکدام از گروههای سیاسی این جامعه نه مطرح بودم، نه هستم و نه خواهم بود. بیشتر سعی کردم با تشخیصی که از خواسته و حرکت امام یا رهبری دارم، در جامعه حرکت کنم. بنابراین ممکن است این مطرح شود که معاون آقای خاتمی هستم، بعد معاون آقای احمدینژاد هم هستم. خب سوال است دیگر. من نه جزو آدمهای آقای احمدینژاد بودم و نه جزو آدمهای آقای خاتمی. ما طلبکار نظام که نیستیم. آدم وقتی خدمتکار باشد، راحت است و نمیخواهد همه تصمیم را بگیرد. اینطور نیست که تصمیمگیر نیست. ما رفاقت طولانی با آقای موسوی داشتیم، حتی در زمانی که من بنیاد شهید بودم، بخشی از کار معماری گلزارهای شهدا را ایشان انجام میداد. یک تیم که در شهرداری تهران بود، بخشهای مختلف دانشگاه علم و صنعت بودند و جریانهای معماری بیرونی هم بودند. بهعنوان مشاور و تاییدکننده نهایی کار همه ایشان را پذیرفته بودند. خودشان برای ما کار میکردند، هیچوقت هم وجهی از ما نگرفت. پس این ارتباط بهطور طبیعی وجود داشت. وقتی که آقای موسوی کاندیدا شدند، من به ایشان پیام دادم که هیچ دلیلی برای آمدن وجود ندارد. الان وضع مملکت معلوم است، آقای احمدینژاد انتخاب خواهد شد، احمدینژاد اداره خواهد کرد و مخالفتی هم با این موضوع وجود ندارد؛ حالا شما میخواهید بیایید چهکار؟ اگر یادتان باشد بحث اینکه آقای خاتمی بیاید یا ایشان بیاید وجود داشت. تا اسفندماه هم ماجرا پیچیده شد و نهایتا اسفندماه ایشان آمد و آقای خاتمی گفت من نمیآیم. در دوره مبارزات انتخاباتی از اسفند هم من بهطور مطلق هیچ ارتباطی با ایشان نداشتم، با دیگران هم نداشتم. در دولت کار میکردیم؛ وقتی انتخابات انجام و نتیجه انتخابات اعلام شد و آقایان موسوی و کروبی به نتیجه اعتراض داشتند و با کشاندن افراد به خیابآنها تخریب، آشوب و اغتشاشها صورت گرفت. من فکر کردم شاید بتوانم روی آقای موسوی تاثیر بگذارم تا به ختم غائله ایجاد شده کمک کنم. آن موقع با آقای حجازی و آقای اژهای که وزیر اطلاعات بودند صحبت کردم که اگر نظر بر این باشد که با ایشان صحبت کنیم، میتوانم با ایشان صحبت کنم؛ شاید بتوانم تاثیر بگذارم. تصمیم هم بر این بود که بتوانیم هرچه سریعتر این غائله را جمع کنیم تا فتنه نشود و در تاریخ نظام و انقلاب وضعیت نامطلوبی را فراهم نکند. من قبل از آن خطبه معروف حضرت آقا با آقای موسوی دو یا سه جلسه داشتیم. بحث مفصلی با ایشان کردم. گفتم شما با آن پیچیدگی سیاسیای که ما انتظار داشتیم و آن فهمی که از مسائل امنیت ملی و امنیت داخلی داشتیم، با آن انتظاری که داشتیم که شما همواره دنبال این بودی که بخواهی خدمتگزار باشی، انتظار نداشتیم که بخواهی بیایی. حالا آمدی، ماجرا به اینجا کشیده، اگر حتی بهفرض حق با شماست، حتی اگر بگوییم بهفرض حق مطلق با شماست، اما نظام آمده این وضعیت را اعلام کرده است. شما میخواهی در درون همین نظام کار کنی، فارغ از حدود قوانین که نمیشود. گفتم که شورای نگهبان میآید صلاحیت تعیین میکند، انتخابات برگزار میشود، شورای نگهبان سلامت انتخابات را تایید میکند، شخص برگزیده را هم اعلام میکند. خب همه اینها پشت سر گذاشته شده و دیگر صحبتی نیست. مگر اینکه ما این نظام را نخواهیم بپذیریم. اگر شما این نظام را نپذیرفتی، برای چه آمدهای؟ اگر پذیرفتی، اعتراض برای چه میکنی؟ شما بیا چند نکته و چند محور را محکم بگو. یک؛ نسبت به این جریان بیرونی ضدانقلاببرانداز و حتی کسانی که در داخل دنبالهروی آنها هستند، مرزت را شفاف اعلام کن. دو؛ شما پایبندیات به قانون اساسی و رهبری را شفاف اعلام کن. سه؛ شما الان یک سرمایه اجتماعی برای خودت درست کردی و ۱۴ میلیون نفر به شما رای دادند. شما بیا اینها را به قول معروف لب تیغ نده، اینها را حفظش کن. شما وقتی الان بیایی بدون هر نوع دغدغهای تمکین کنی و به خواسته مردم احترام بگذاری و به رسمیت بشناسی آن مجموعههای اجرایی که انتخابات را برگزار کردند، اینها را به رسمیت بشناسی، شما در این قالب میتوانی همواره مبارزه سیاسی کنی و میتوانی دوباره در صحنه باشی. این کار را نکنی که خود به خود از صحنه حذف میشوی. گفتم بیا اعلام کن من آنچه که اعلام شده و مراجع رسمی و قانونی عمل کردند، اینها را من میپذیرم. ولی ممکن است شما بگویی اجحافی در حق من شده، خب اینها را مسائلش را روشن کن و به رهبری بنویس و بگو. بگو این موارد یک، دو، سه را قبول دارم، اما نکته چهارم این است که من احساس میکنم حقوق من تضییع شده و من از شما اجازه میخواهم که مکلف کنید دستگاه قضایی که این موارد که من دارم را رسیدگی کند. این را بگو و جریان را خاتمه بده. ایشان در آن جلسه قانع شد و گفت من این کار را میکنم. ایشان گفت من آقای خامنهای را بهعنوان رهبر کشور قبول دارم و حتی اگر درست به خاطر داشته باشم، گفتند من مقلد ایشان هستم.
فکر میکنم اگر ایشان براساس پیشنهادی که من داشتم عمل میکردند، نهتنها همه مسائل تمام میشد، بلکه شخصیت ایشان نیز حفظ میشد و میتوانستند در خدمت نظام باشند.