روایت علی جنتی از دیدار با قذافی جهت استقرار امام خمینی در لیبی

در سال‌های ۱۹۷۵ میلادی تا پیروزی انقلاب، مسائلی برایمان تقدس داشت که یکی از آن‌ها مسئلۀ فلسطین بود؛ مردمی که آواره شده‌اند و با اسرائیل می‌جنگند و فعالیت چریکی هم منحصر در آن‌ها بود. از جمله کشورهایی که به‌طور علنی از فلسطین حمایت می‌کرد، لیبی بود. به همین دلیل، قذافی وجهۀ خوبی در دنیای عرب و دنیای اسلام پیدا کرده بود، تا زمانی که امام موسی صدر به لیبی رفت و آن مسئله اتفاق افتاد و وجهۀ قذافی در بین کل شیعیان از بین رفت.
وقتی جریان امام موسی صدر را شنیدیم، شوکه شدیم. نمی‌دانستیم چه اتفاقی افتاده است. لیبیایی‌ها می‌گفتند که امام و همراهانش از لیبی خارج شده و به ایتالیا رفته‌، ولی شواهد حاکی از این بود که آن‌ها از لیبی خارج نشده‌اند. تقریباً یک‌ماه از ماجرا گذشت و تقریباً همه مطمئن شدند که لیبی اقدام به این کار کرده است. برخی می‌گفتند که امام صدر سال پیش نیز به لیبی سفر کرده و از قذافی وجهی برای مبارزه در جنوب لبنان دریافت کرده است و اختلاف امام با قذافی برای همین مبلغ است، زیرا قذافی معتقد بوده که این پول فقط صرف شیعیان شده است.
در همان زمان امام خمینی پاریس بود و چند ماهی تا پیروزی انقلاب مانده بود. هیچ‌کس پیش‌بینی نمی‌کرد که انقلاب ایران به زودی به پیروزی برسد و احتمال داده می‌شد که امام را از پاریس اخراج کنند. به همین دلیل، جمعی از دوستداران امام به فکر افتادند که جایی را تدارک ببینند تا امام دچار مشکل نشوند. آقای قطب‌زاده به دمشق رفت و من و آقای غرضی برای دیدار با قذافی به لیبی سفر کردیم. یک هفته‌ای معطل شدیم ولی موفق به دیدار با قذافی نشدیم. تصمیم گرفتیم به پاریس برویم. در فرودگاه، زمان تحویل چمدان‌هایمان، مسئول تشریفات لیبی از راه رسید و گفت که عقید (قذافی) مرا به دنبال شما فرستاده است. ما به او گفتیم که بیش از یک هفته است که در لیبی معطل هستیم و ایشان وقتی برایمان تعیین نکرد. به هر صورت سوار ماشین شدیم. ولی بسیار نگران بودیم که مبادا اتفاقی که برای امام صدر و همراهانشان افتاده، مجدداً تکرار شود.
وارد پادگان شدیم و ما را جلوی کاخ پیاده کردند. بعد از پنج شش دقیقه قذافی آمد. مترجم هم نداشتیم. من عربی صحبت کردم و مطالب آقای مهندس غرضی را هم ترجمه می‌کردم. به قذافی گفتیم: ما جزو اصحاب امام خمینی هستیم و می‌دانید که در ایران بیش از یک سال است که تظاهراتی برای سرنگونی رژیم شاه به‌راه افتاده است. از شما تقاضا داریم که اگر پاریس تصمیم به اخراج امام گرفت، شما از ایشان استقبال و پذیرایی کنید. قذافی گفت اصلاً لزومی ندارد که سه ماه تمام شود، همین الان هم ایشان می‌توانند تشریف بیاورند؛ اهلاً و سهلاً، ما استقبال می‌کنیم. بعد هم گفت برای مبارزه چه نیازهایی دارید، هر نیازی که دارید ما تأمین می‌کنیم. پول می‌خواهید می‌دهیم. به قذافی گفتیم: اتکای ما به مردم خودمان است، از خارج پول نمی‌گیریم. گفت: اگر اسلحه بخواهید، من حاضرم در آب‌های خلیج فارس به شما تحویل دهم. گفتیم: فعلاً اسلحه هم نمی‌خواهیم، تظاهرات مردمی است و با سلاح نیست. این جلسه تمام شد و روز بعد به پاریس رفتیم.
امام معمولاً ساعت نه صبح بیرون می‌آمدند. ما هم خدمتشان رفتیم و با خوشحالی داستان را تعریف کردیم. امام خمینی یک‌دفعه آب سردی روی سر ما ریخت و گفت: قذافی قابل اعتماد نیست.
منبع: پایگاه موسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر

تاریخ درج مطلب: سه شنبه، ۱۶ شهریور، ۱۳۹۵ ۴:۳۹ ب.ظ

دسته بندی: خاطرات تاریخ معاصر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *