روایت شنیدنی علی دوانی از موسسات و مکانهایی که امام موسی صدر برای جذب جوانان تاسیس کرده بود.
بخشی از گفتگوی مرحوم حجت الاسلام علی دوانی را میخوانید که در آن به ماجرای سفر به لبنان در زمان حیات امام موسی صدر و آشنایی با فعالیتهای امام در آنجا اشاره کرده است:
از اقدامات امام صدر در لبنان چه اطلاعاتی دارید؟
استاد: اتفاقا در سال ۱۳۴۷ ش من سفری به لبنان کردم. به اتفاق یکی از دوستانم که بعدها مرحوم شد، پسر آیتالله بهبهانی، آقای مجتهدزاده، بودیم. به دوستم گفتم که گذشته از زیارت حضرت زینب (س) در سوریه، از آنجا که من شرح حال علما را مینویسم، باید به لبنان بروم تا علاوه بر دیدن امام موسی صدر، از قبور بسیاری از علمای شیعه در لبنان، از قبیل صاحب معالم، صاحب مدارک، شهید اول و شهید ثانی بازدید نمایم و اینها هم باید با راهنمایی آقای صدر باشد. اول به بیروت رفتیم. سراغ امام موسی صدر را گرفتیم. گفتند که ایشان رفتهاند صور. روز جمعهای بود و تازه قرار بود مجلس اعلای شیعه تاسیس شود. به صور و به خانه ایشان رفتیم. ساختمانی چهار طبقه بود که ایشان یک طبقهایش را اجاره کرده بودند. از امام صدر پرسیدیم، کسی که ظاهرا پیشخدمت ایشان بود گفت: آقا در مسجد هستند؛ موقع نماز است. نمیدانم نماز جمعه میخواندند یا نماز ظهر روز جمعه. مسجد ایشان، همان مسجد شهید ثانی بود؛ همان مسجدی که شهید ثانی در آن نماز میخواند. به آن، مسجد شیخ زید میگفتند؛ البته اگر تا به حال در اثر بمباران اسرائیل خراب نشده باشد! رفتیم و دیدیم که ایشان پشتش به طرف ماست و رو به محراب نشسته است. همه رفته بودند و تنها یک نفر پیش ایشان نشسته بود. آهسته رفتم و از پشت سر دستم را روی شانهاش گذاشتم و گفتم: خیال کردید که اگر از مکتب اسلام رفتید، آقای آقاموسی، ما شما را رها میکنیم! ایشان چرخیدند و گفتند: به، آقای دوانی. بلند شدند و گفتند: آقا ما گرگ باران دیده هستیم و از میهمان نمیترسیم. بعد از روبوسی رو کردند به رفیقشان و گفتند: الشیخ علی دوانی من زملائی فی مجله مکتب اسلام! با او خداحافظی کرد و دست ما را گرفت و آمدیم به سمت خانه. دیدم سخنرانی کرده و نوارش هم در دستش است. دو روز پیش ایشان بودیم. تعریف میکرد که بر اثر حملات اخیر اسرائیل، بهای زمینهای اینجا کاهش یافته است. اسرائیلیها در کلاسهای آموزشی خود بر روی جنوب لبنان مطالعه میکنند که اگر روزی لبنان را گرفتند، از آبهای لیتانی چگونه استفاده کنند. گفتند که میخواهیم مجلس اعلاء را درست کنیم. گفت وقتی من آمدم به اینجا، پستترین کارها متعلق به شیعهها بود: واکس زدن کفشها، رفتگری، پیشخدمتی رستورانها، رختشویی و…. علت هم این است که حکومت عثمانی اکثرا به دیگران میدان میداد [و نه به شیعیان]؛ و وقتی که فرانسه در پایان جنگ جهانی اول قیم سوریه لبنان شد، مسیحیها را انداختند جلو. سنیها در درجه دوم واقع شدند و شیعهها نادیده گرفته شدند. الان هم که لبنان مستقل شده، باز هم ممالک عربی روی بقیه حساب میکنند. قانون اساسی هم قانونی است که فرانسه گذارده است. فرانسه در زمان قیمومیت خود قانون را چنین وضع کرد که رئیس جمهور، وزیر خارجه، وزیر دفاع و رئیس بانک مرکزی مسیحی، نخستوزیر سنی و رئیس مجلس و یکی دو تا وزارتخانه از شیعهها باشد! این در حالی بود که شیعیان اکثریت داشتند. با ماشین که میرفتیم، کنیسهها و دیرهای فراوانی در دامنه کوه، بالای کوه و کنار جاده دیدیم. گفتیم: آقاموسی شیعهها و سنیها باهم درگیر نمیشوند؟ گفت: تا حالا که اینطور نشده و ما سعی میکنیم با اینها کنار بیاییم و بسازیم. گفت: امشب باهم میرویم بیت شباب المسلم، یعنی خانه جوانان مسلمان. ایشان قرار بود که بعدازظهر بروند بیت بنات مسلمه یعنی خانه دوشیزگان مسلمان و آنجا سخنرانی کنند. گفت به قدری این سخنرانیها در بین جوانها اثر کرده که دخترها و خانمهای مسیحی میآیند و میگویند این معنویتی که شما از اسلام میگویید، ما در کلیساها از کشیشها نمیشنویم. خانمهای سنی هم میآیند که تا به حال نمیآمدند و اگر میشد، میگفتم که شما چون نویسنده هستید بیایید؛ ولی چون معمول نیست کسی را ببرم، معذورهستم. قرار شد آقا کاظم برادرزاده ایشان و پسر حاج آقا رضا صدر که الان دکتر است و آن زمان در دانشگاه بیروت تحصیل میکرد، در این فاصله ما را به دیدن آثار قدیمی و تاریخی اطراف شهر ببرد. در راه که میرفتیم، در نزدیکی بیت فتات، میدیدیم که خانمهای لبنان به صورت خیلی امروزی میآیند، با کت و دامن و همه هم بیحجاب. ماشین آقای صدر را که میدیدند، میگفتند سید آمد و همه حالت احترام به خود میگرفتند. در آنجا دیدم که یک روحانی شیعه آمده و اینها را به سوی خود جلب کرده است؛ این خیلی فتح بزرگی بود. اولا ایشان غیر عرب و ایرانی بود؛ ثانیا شیعه بود. حس کردم که در میان مردم خوب جا باز کرده است و همان موقع احساس خطر کردم که با وجود این همه کشیش و امکانات و با این همه نفوذ سنیها، آقاموسی آمده و رکورد همه اینها را شکسته است! و این میتواند روزی کار دستش بدهد.
حضرتعالی دلایل این موفقیت و محبوبیت امام صدر را در چه میدانید؟
استاد: دلایل متعدد دارد. ایشان خوشبیان و خوشقیافه بود. این خیلی موثر است. مرحوم امام خمینی هم کسی نبود که اگر مرد و زنی از کنارش رد شوند، به این قیافه نگاه نکنند. ایشان آن موقع که کمی جوان بودند، محاسن و شاربشان را میگرفتند. ناخنهایشان همیشه تمیز بود و عمامهشان نه بزرگ و نه کوچک. راه که میرفتند عبایشان را پهن نمیکردند، بلکه به دست میگرفتند. امام موسی صدر هم همینطور، رشید و پاکیزه بودند. از طرفی حرفهای ایشان، حرفهای امروزی بود. ایشان تحصیلکرده امروز بود. مثلا یک کشیش چه میخواهد بگوید؟ ایشان میگفت که گاهی اوقات راجع به جایگاه حضرت مریم و حضرت مسیح در قرآن صحبت میکنم و میبینم که اینها اشک در چشمشان جمع میشود. قرآن ولادت حضرت مسیح را به قدری زیبا بیان میکند که واقعا هر مسلمانی بخواند منقلب میشود. در هر حال ایشان برای سخنرانی به خانه دوشیزگان مسلمان رفتند و ما هم با کاظم آقا رفتیم. غروب به خانه جوانان مسلمان آمدیم. یک ساختمان ۳ طبقه بود. پشتبام طبقه اول، حیاط طبقه دوم بود و همینطور طبقات سوم و چهارم. این ساختمان در کنار دریای مدیترانه قرار گرفته بود و همه جا منظره دریا بود. زمین والیبالی هم برایشان درست کرده بود و امکانات شنا هم داشتند. آقای صدر گفت: این موقع روز، دانشجویان خودمان، یعنی شیعیان، و جوانان سنی و مسیحی که از خارج شهر میآیند، اغلب سری به ما میزنند؛ من هم با زبان خودشان با آنها صحبت میکنم. گفت که ما ۷ الی ۸ نوع غذا درست میکنیم تا هر طبعی و هر میلی غذای خودش را ببیند. ارزان هم هست و هر غذایی ۱۵ ریال شما تمام میشود. گفت به آشپز گفتم که میهمانی نویسنده دارم. از همه نوع غذا یک نمونه بیاور. اتفاقا آوردند و خیلی جالب بود. نخودها را میکوبیدند و سرخ میکردند؛ بادمجان را با چیزی مخلوط میکردند و…؛ مواد سالم و سادهای که هر کسی میتوانست با پولی اندک، غذا صرف کند. گفت این جوانها میآیند اینجا شنا میکنند، والیبال بازی میکنند، تنیس بازی میکنند و…؛ بعد هم میآیند شام میخورند و من برایشان صحبت میکنم و در آخر خیلی با نشاط برمیگردند به خانه. هرکس برای برادرش تعریف میکند، برای پسرعمویش تعریف میکند و همینطور بیشتر میشوند.
امام صدر دیگر چه موسساتی برای شیعیان درست کرده بودند؟
استاد: آقای صدر محلی را درست کرده بود به نام نادی الامام الصادق یا باشگاه امام صادق (ع) که مردم در مواقع تفریح در آنجا جمع میشدند، قهوه و چای میخوردند، قلیان میکشیدند و مذاکره و مشاوره میکردند. به اتفاق ایشان به آنجا رفتیم. بسیاری از شخصیتهای ادبی و سیاسی لبنان آمده بودند. ایشان افراد را به من معرفی کرد. برخی از شعرا، سیاسیون، کارمندان و حتی غیر لبنانیها مثل پاکستانیها و… حضور داشتند. خود ایشان در بالای مجلس نشسته بود و به سبک ایران، قلیان گرفته بود و میکشید و با همان لهجه قشنگ لبنانی با آنها صحبت میکرد. خیلی مجلس باحالی بود. حس کردم که شیعه و سنی همه احترام ایشان را خوب نگه میدارند. یکی دیگر از موسسات ایشان الکلیه الجعفریهای بود که توسط مرحوم شرفالدین تاسیس شده و زیر نظر ایشان اداره میشد…
منبع: پایگاه موسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر