روایت محمد رضا باهنر از کودکی تا نمایندگی مجلس؛ اسم باهنر برای من برند بود.

طبیعی است که همراهی و همسایگی افراد می‌تواند روی هم تأثیر داشته باشد. فاصله سنی من با شهید باهنر ۱۸ سال است و جالب است زمانی که من به دنیا آمدم، شهید باهنر حدود یک سال بعد از کرمان هجرت کردند و به قم رفتند. آن زمان رفت‌و‌آمدها خیلی سخت بود و ایشان هر دو سال یک بار به کرمان می‌آمدند و یک هفته‌ای کرمان بود. تا زمانی که من دیپلم گرفتم، در مجموع شاید دوماه بیشتر شهید باهنر را در تمام عمرم ندیدم. سفرها که سخت بود، ما هم نمی‌توانستیم تهران بیاییم، اما زمانی که من دانشگاه قبول شدم، مستقیم رفتم منزل شهید باهنر. به‌هرحال زندگی‌کردن در یک خانواده مذهبی همراه با برادر شوهر برای همسر ایشان قطعا سخت بود. در تمام‌مدت تحصیلم محل سکونتم خانه شهید باهنر بود. ایشان سنگ تمام گذاشتند و من  یک دین حسابی به همسر برادرم دارم که نمی‌توانم جبران کنم، ولی در هر صورت کمال تشکر را از ایشان دارم. ولی زمان اوج‌گیری انقلاب در یک سال آخر من تقریبا تمام جمعه‌ها می‌آمدم تهران. با وجود اینکه وضعیت مالی چندان مناسبی نداشتم. پنجشنبه عصر راه می‌افتادم و صبح جمعه به  تهران می‌رسیدم. در جلسات شرکت می‌کردم. اعلامیه جمع می‌کردم. کتابی پیدا می‌کردم. رابط و معرف من هم بیشتر در این مسائل شهید باهنر بود. شاید اواخر  ۵۶ تا زمان انقلاب حدود ۵۰ بار آمدم تهران و عملا یک رابط بین انقلابیون تهران و کرمان شده بودم. بعد از اتمام ترم اول و به محض شروع ترم دوم دستگیر شدم. من به دو دلیل دستگیر شدم یکی اینکه خودم اقداماتی را انجام داده بودم و دوم اینکه برادر شهید باهنر بودم. بنابراین ورود من به جریانات سیاسی، قطعا تحت‌تأثیر رفتار، اخلاق، منش و مواضع شهید باهنر بود و تردیدی هم در آن وجود ندارد. بعد از آن هم اگر بخواهید فعالیت سیاسی من را یک «تیک‌آف» حساب کنید حتما این «تیک‌آف» به نام شهید باهنر است، یعنی وقتی من نماینده مجلس شدم و در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی عضو شدم، کسی آقای محمدرضا باهنر را نمی‌شناخت، ولی شهید باهنر را همه می‌شناختند و اسم باهنر برای من «برند» شده بود.

منبع: روزنامه شرق، ۱۳۹۵/۹/۳۰، شماره ۲755، ص ۶

تاریخ درج مطلب: سه شنبه، ۳۰ آذر، ۱۳۹۵ ۸:۴۲ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات مشاهیر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *