زلزله مهیبی که حس می کنیم!

یاسر عرب در صفحه تلگرام اش نوشت:
سرشب تهران بود. سه جوان در روشنایی شب! تو ی پیاده روی خیابان ولیعصر. در مقابل چشم همه مردم فاصله صد متری را بالا و پایین می رفتند و به هر دختری که رد می شد بدترین متلک ها، زشت ترین و رکیک ترین الفاظ جنسی، و شنیع ترین توهین های جنسی را نسبت داده و چند قدمی همراه دختر راه رفته و خودشان را به او می چسباندند! تا اینکه آن دختران فرار کرده و دختر دیگری از راه می رسید!
صدایشان آنقدر بلند بود که من از خیابان شنیدم و با اینکه وسط گفتگوی تلفنی بودم وقتی بی خیالی رهگذارن دیگر را دیدم مکالمه ام را قطع کردم و رفتم سمت شان. نمی دانم این رفتار من از کدام نیت سرچشمه می گرفت؟ نگاه دینی من به زندگی؟ احساس مسئولیت انسانی؟ بچه شهرستانی ماندنم؟ یا … به هرحال رفتم کنار شلوغ کنشان و زدم روی شانه اش که «داری چکار میکنی؟» اول انکار کرد و بعد دوست دیگرش درامد که «داریم حال می کنیم! و به توچه؟» خدا کمکم کرد و توانستم خودم را کنترل کنم و به امید آنکه بشود اینها را با وجدانشان روبرو کرد گفتم «وقتی راضی نمی شوی شخصی با خواهر خودت چنین برخوردی کند چرا …» صحبتم را قطع کرد و گفت «من اگر کسی با خواهرم اینکار را کند صورتش را هم ماچ می کنم!» و آن یکی شان گفت «اتفاقا کار تو زشت است که آمدی زدی روی شانه ی من و جلوی من را گرفتی!»
تمام سعی ام را کردم که درگیری فیزیکی پیش نیاید برای همین گفتم «من برای شما و این نوع نگاهت متاسفم! فکر نمی کردم هنوز از آدمهایی که روش دختر بازی انها اینقدر چیپ است کسی باقی مانده باشد! گویا شما جایی در زمان متوقف شده اید و متوجه مناسبات 1396 هم نیستید!»
احساس کردم که اگر بمانم و این گفتگو به طول بینجامد قطعا کار به ضرب و شتم کشیده خواهد شد. پس سرم را انداختم پایین و عبور کردم. چند قدمی که رفتم یکی شان بلند گفت «ولی من یک نصیحت بهت میکنم! یک “دختر” هیچ وقت ارزش درگیر شدن رو نداره!»
از دیشب بیشترین چیزی که ذهنم را درگیر کرده و به شدت آزارم می دهد “این منطق” پایانی آنهاست!
این منطق نشان از عمق جهل، عمق فاجعه، عمق فساد فکری و عمق بی تربیتی جنسی است. نشان از خانواده ای داغان و والدینی گنگ! و رشد در محیطی به شدت بی تربیت است!

پ.ن: دفتری که به آن رفت و آمد دارم در کوچه بن بستی از خیابان رشت (بالاتر از چهار راه ولیعصر) است و خیلی ها کانون زبان بسیار معروف این خیابان را می شناسند! اکثر ساعات نوجوانان ژیگول با لباسهای شیک از خانواده هایی برخوردار، در زنگ های تفریح شان در این کوچه به صورت جمعی سیگار می کشند و رپ گوش می دهند و متاسفانه در کوچه ادرار می کنند و به آموزشگاه زبان خارجه شان بر می گردند!. چندین بار همسایه ها با این بچه ها دعوا گرفته اند و جر بحث کرده اند.

پ.ن2: بعضی وقتها که از کنار جوانها رد می شوم می شنوم که در مورد کشیدن شیشه صحبت می کنند مثل شما توی پارکها می بینمشان که مشغول مصرف مواد مخدر هستند و یا در پیاده رو ها با هم در خصوص فلان دختری که با زرنگ بازی با او رابطه جنسی داشته و بعد رهایش کردند گفتگو می کنند!
چه کسی این زلزله در حال وقوع را می بیند؟
اینها می خواهند پدر و مادر های نسل آینده شوند!
نوجوانان و جوانان ما حالشان خوب نیست! هدف ندارند. مگر نه اینکه می بینیم برای کمک به مردم زلزله زده ی نقطه ای از کشور همه چشم امیدها به “یاری مردم” است؟
برای نجات نوجوانان و جوانان چرا چشم امید به ساختار داشته باشیم؟
دوستان ارزشی، رفقای دغدغه مند، که می دانند نهاد و ساختار آموزشی همان بهتر است که کاری نکند! کاش وجه سیاسی فعالیتهایشان را کم رنگ کرده (و از فعالیتهای به ظاهر فرهنگی که باطن کاملا سیاسی دارد هم در پیشگاه خدا توبه کنند) و مثل دهه های پیش که پول بی برکت سپاه و وزارت ارشاد و سایر نهادها، کارشان را خراب نمی کرد! و تمرکزشان بیشتر در مساجد و کانونهای فرهنگی بود، دوباره کار تربیتی و فرهنگی را در محله ها از سر بگیرند!

منبع: کانال تلگرام یاسر عرب، @RESANEYE_MA

تاریخ درج مطلب: چهارشنبه، ۲۴ آبان، ۱۳۹۶ ۵:۰۷ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات اجتماعی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *