شهیدی بهشتی: “انقلاب” مثل توفان است و خسارت هایی همراه دارد.

آنچه میخوانید بخشی از گفتگوی علیرضا بهشتی با روزنامه اعتماد است:

یکی از دوستان و آشنایان که قبل از انقلاب، فوق لیسانس حقوق داشت و وکیل حقوقی بود، تدریس هم می کرد و در کلاس های حسینیه ارشاد هم شرکت می‌کرد، وقتی انقلاب می‌شود برای کمک به دادگاه‌های انقلاب می رود. می دانید که بلافاصله اولین مساله [بعد از پیروزی انقلاب]، دادگاه‌های انقلاب است. شما می‌دانید که دادگاه‌های انقلاب در آن زمان نه سازمان داشت، نه مرکزیت. هر کسی در گوشه‌ای برای خودش دادگاه دارد. نظام در جهت سامان دادن به این قضیه، حرکت می‌کند، ولی با هزینه‌های بسیار بالا. افرادی که اسم نمی‌برم و سرخود خیلی کارها می‌کردند و برای خودشان هم حق قائل بودند که این کار را به عنوان پیشقراولان انقلاب بکنند. این آشنای ما می‌گفت پیش آقای بهشتی رفتیم، گفتیم بالاخره ما چه چیز را باید به عنوان اسلام بفهمیم؟ آن چیزی که شما و آقای گلزاده غفوری، آقای باهنر و دیگران می گفتید و می‌گویند، یا اینکه این آقایان می‌گویند؟ کدامش اسلام است؟ آقای بهشتی، این جمله‌اش برایم مهم است که می‌گوید ببینید، انقلاب مثل توفان است و خسارت هایی همراه دارد. منتها این هم درست است که مردم نمی‌توانند برای همیشه در توفان زندگی کنند. این نکته به نظرم نشان دهنده تفکری است که آقای بهشتی دارد. یعنی اینکه زودتر باید همه چیز سر و سامان بگیرد و انقلاب، از مرحله انتقالی عبور کند.

به نوعی بازرگان هم همین را می‌گوید.

بله. بلکه همه شورای انقلاب و دولت موقت هم همین نظر را داشتند. اختلاف دیدگاه آقای بهشتی و آقای بازرگان، سر چیزی است که آقای طالقانی هم با آقای بازرگان دارد و آن این بود که از پتانسیل‌های به وجود آمده استفاده کنیم. این حجم مطالبات بالا را با این سیستم بورکراتیک کند فاسدی که از همان قبل از انقلاب هم کند و فاسد بود، نمی‌شود جواب داد. یعنی در جاهایی باید آن کار را با آن سیستم پیش ببرید، اما در جاهای دیگر باید کارهای فوق‌العاده‌ انجام دهید. اختلاف سر شیوه اداره کار است، نه سر نگاهی که به مسائل داشتند. به هر حال این اختلاف دیدگاه ها بعدها به چیزهای دیگر تعبیر شد. مثلا می‌گویند آقایان روحانیون می‌خواستند غیر روحانیون را از قدرت بیرون بیندازند یا دعوا سر قدرت بود و…، اینها به نظرم تفسیرهای واقع‌بینانه نیست. اینها تفسیرهای معطوف به اثبات مدعای مفسر است. یعنی از ماجرا که می‌گذرد می‌گویند خب پس معلوم شد اینها از اول هم سر قدرت دعوا داشتند. اینها متناسب با شناخت نسبت به شرایط آن روز نیست. به خصوص توجه داشته باشید که نکته مهم این است که مرحوم آقای بهشتی به وجود طبقه‌ای به نام روحانیت اعتقاد نداشتند. رسما آقای بهشتی این را نوشته‌اند. آن ایام مثلا سر انتخابات ریاست جمهوری هم همین چیزها پیش ‌آمد. یک وقت شما می‌گویید یک نفر توانایی انجام فلان کار را دارد، اگر روحانی باشد، اشکالی دارد که این کار را بکند؟ یک وقت می‌گویید چون روحانی است، باید بر مصدر امر قرار گیرد. به نظر من از اواسط دهه ۶٠ به بعد، دومی اتفاق افتاد. یعنی صرف روحانی بودن برای تصدی امور موضوعیت پیدا کرد. در حالی که چنین چیزی اصلا در ابتدای انقلاب مطرح نبود، بلکه عکسش مطرح بود. …

آقای بهشتی هم همیشه معلم بوده است. می‌دانید که آقای بهشتی هیچ‌گاه از وجوهات، نه در دوران طلبگی و نه بعد از آن استفاده نکرده است. آموزش و پرورشی بوده، دبیر زبان انگلیسی بوده، بعد هم مدیر شده و دست آخر کارشناس تالیف کتاب‌های تعلیمات دینی شده است. آقای بهشتی همه جا برای خودش نقش تربیتی قایل بود. این نقش تربیتی حتی در رفتار روزمره‌شان هم آشکار است. نه اینکه بخواهد همه جا چیزی یاد بدهد، نه. ولی این برایش مهم است.

اختلاف دیدگاه آقای بهشتی و آقای بازرگان، سر چیزی است که آقای طالقانی هم با آقای بازرگان دارد و آن این بود که از پتانسیل‌های به وجود آمده استفاده کنیم. این حجم مطالبات بالا را با این سیستم بورکراتیک کند فاسدی که از همان قبل از انقلاب هم کند و فاسد بود، نمی‌شود جواب داد. یعنی در جاهایی باید آن کار را با آن سیستم پیش ببرید، اما در جاهای دیگر باید کارهای فوق العاده‌ انجام دهید. اختلاف سر شیوه اداره کار است، نه سر نگاهی که به مسائل داشتند.

منبع: روزنامه اعتماد، شماره 4038، چهارشنبه 1396/12/9

تاریخ درج مطلب: چهارشنبه، ۹ اسفند، ۱۳۹۶ ۸:۴۱ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات سیاسی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *