قیام ۳۰ تیر به روایت وزیر دکتر مصدق
دکتر سیدعلی شایگان از اعضای برجسته جبهه ملی ایران و وزیر دولت دکتر مصدق در خاطرات خود روایت جالبی از حوادث 30 تیر 1331 و قیام مردم دارد. شایگان در خاطرات روزانهاش مینویسد: «هجوم مردم از خیابانهای شاهآباد و اکباتان و صفیعلیشاه و نظامیه به سمت مجلس از ساعت هشت صبح شروع شد. پلیس هم در نهایت قساوت، مردم بیاسلحه و بیپناه را به مسلسل بست. شهرت داشت که رییس ستاد و حاکم نظامی و رییس مجلس دستور تیراندازی دادهاند. در مجلس گروهی از اعضای جبهه ملی به رییس ستاد و حاکم نظامی مکرر تلفن کردند که به مردم بیاسلحه -که فقط ابراز احساسات میکنند و به کسی آسیب نمیرسانند- تیراندازی نکنند و از برادرکشی دست بردارند.
خود من با هیچیک از این اعقاب شمر و یزید و بازماندگان آتیلا و چنگیز، حضوری یا تلفنی گفتوگویی نکردم ولی دوستان که صحبت کرده بودند، جواب میزنیم و میکشیم شنیده بودند». روزنامه کیهان در شماره دوشنبه 30 تیر 1331 در تشریح وقایع میدان بهارستان و اطراف مجلس در صبح این روز مینویسد: «صدای شلیک تیر که بلند شد، آقایان نادعلی کریمی، صدر حاج سید جوادی، فرزانه و اقبال به پشت نردهها آمده و فریاد کردند: مردم را نزنید! اما کسی گوش نکرد، آنها هم خسته شده و به داخل مجلس بازگشتند. ساعتی بعد رییس مجلس آقای امام جمعه در مجلس حضور یافت، عدهای از نمایندگان جبهه ملی با ایشان تماس گرفتند تا جریان را به عرض اعلیحضرت برسانند. آقای امام جمعه با تلفن با اعلیحضرت صحبت کردند و جریان را به استحضار ایشان رساندند. اعلیحضرت فرمودند من نظری ندارم هرطور مجلس میداند، عمل کند و اگر آقای قوام مورد اعتماد اکثریت نیست، برود. سپس نایب رییس مجلس تماس گرفت و جریان کشتارها را به اطلاع رساند و اعلیحضرت فرمودند که من دستور جلوگیری دادهام. در این هنگام قوای سرباز و مسلح بر محوطه جلوی مجلس مسلط بود و غوغای عجیبی بر مجلس حاکم و عبورومرور در محوطه مجلس، قطع شده بود. ناگهان دو اتومبیل سواری بدون رعایت مقررات از طرف سرچشمه جلوی در مجلس توقف کردند و بانوی چادر به سری بیرون آمد و با فریادهای دلخراشی میگفت: «من طفلم را میخواهم»! پسر چهارساله این بانو در حوادث امروز به قتل رسیده بود. نالههای زن به حدی تاثربرانگیز بود که همه کارکنان مجلس و نمایندگان که در باغ بهارستان بودند به گریه افتادند. در این موقع سربازان و افسران گارد مجلس نیز از شدت تاثر میگریستند. زن پسر مرده فریاد میزد، میخواهم رییس مجلس را ببینم. بالاخره بر اثر مراجعه رییس گارد به آقای امام جمعه، بانوی داغدیده به نزد رییس مجلس که میخواست به حضور شاه شرفیاب شود، رفت و عبایش را گرفت و مرتبا میگفت «تو اگر سید بودی، نمیگذاشتی امروز مردم را بکشند، باید عرایض مرا به شاه بگویی». در این موقع کارمندان مجلس و افسران گارد نیز دور رییس مجلس را گرفته بودند و در حالی که گریه میکردند با صدای بلند میگفتند: «به شاه عرض کنید که قوام باید کنار برود».
ساعتی بعد نمایندگان جبهه ملی تصمیم میگیرند تا به دیدار شاه رفته و مساله تیراندازی گسترده به مردم را به گوش شاه برسانند. شایگان در خصوص این دیدار میگوید «برای اینکه اتومبیل ما شناخته شود با خط درشت روی کاغذی نوشتیم «نمایندگان جبهه ملی» و به پشت شیشه جلوی ماشین چسباندیم. از صبح آن روز همه نمایندگان نهضت ملی پارچه سیاهی به نشانه عزا به سینه دوخته بودند. در موقع خروج اتومبیل از مجلس مهندس حسیبی، کروات سیاه خود را باز کرده و به عنوان علامت عزا به آنتن ماشین بست و بهاینترتیب با سهولت از میان انبوه مردم عبور کرده و به سمت سعدآباد رفتیم. در آنجا به دو نفر از درباریان از شدت خشم و تاثر پرخاش کرده و مسئولیت آنها را در کتمان حقیقت از شاه گوشزد کردم. در شرفیابی که بلافاصله انجام گرفت، اوضاع شهر تهران و قساوت و سنگدلی ماموران، شکست نهایی دولت غیرقانونی و بیم تزلزل اعتبارات مقام سلطنت به تفضیل بیان شد و قرار شد جواب ظرف چند ساعت به اطلاع نمایندگان ملت برسد». چنانکه شایگان مینویسد، سقوط دولت قوام ساعتی بعد محقق میشود و قیام 30 تیر با پیروزی مردم پایان مییابد: «ساعت پنج بعدازظهر از دربار تلفن شد که به حمدا… کار به نفع ملت خاتمه یافته، قوام مستعفی شده و تا یک ساعت دیگر خبر بهطور رسمی منتشر میشود. چیزی نگذشت که تانکهای شرمن و کامیونهای سرباز و پلیس به سربازخانهها و شهربانی بازگشتند».
منبع: روزنامه قانون، شماره 1252، شنبه 1397/4/30