روایت محسن صفایی فراهانی از سفر پرماجرا به آمریکا برای بازی دوستانه
*کمتر از یک هفته به تاریخ انجام سفر تیم ملی فوتبال ایران به امریکا در پاییز ۷۸ مانده بود. از دفتر رئیسجمهور با من تماس گرفتند. آن سوی خط آقای رئیسجمهور بود. او با اشاره به سفر قریبالوقوع تیم ملی ایران به امریکا گفت: بهتر است این سفر لغو شود. من هم گفتم: این سفر قابل لغو شدن از سوی ما نیست. یادآور شدم که برای انجام این سفر قرارداد بستهایم و این قرارداد روند خود را زیر نظر شما و مقامات ارشد دولتی در وزارت خارجه و وزارت اطلاعات طی کرده است. رئیسجمهور گفت: اما الآن نظر بر این است که این بازی انجام نشود؛ بهخصوص به این دلیل که ممکن است شما در این بازی ببازید و به اعتقاد برخی، این باخت میتواند حلاوت برد ایران در جام جهانی برابر امریکا را از بین ببرد. آقای خاتمی گفت که منتقدان میگویند چهبسا امریکاییها برای باخت ما زمینهچینی کنند. من هم پاسخ دادم: برد و باخت در فوتبال طبیعی است اما هیچ تیمی برای باخت به میدان نمیرود و تیم ملی بازی خودش را خواهد کرد و تمام تلاش کادر فنی تیم ملی و بازیکنان برای تکرار برد در برابر امریکاست. آقای رئیسجمهور از من پرسید: آیا شما مطمئنید که تیم ملی در این بازی برنده خواهد شد؟ گفتم: نهتنها من بلکه هیچکس در فوتبال نمیتواند چنین تضمینی را بدهد اما من مطمئنم که بچهها تمام تلاش خود را خواهند کرد
*چیزی از استقرار تیم در هتل نگذشته بود که با مسئلۀ غریبی مواجه شدم. اطلاع دادند که فردی که خود را یکی از ایرانیان مقیم امریکا معرفی میکند، با اتاق بازیکنان تیم ملی، منصور پورحیدری سرمربی تیم ملی و جلال طالبی سرپرست تیم تماس گرفته و از آنها خواسته با تیم امریکا بازی نکنند. آن فرد به اعضای تیم ملی گفته بود که من حاضرم چند برابر مبلغی که شما قرار است از امریکاییها برای این دیدار بگیرید به شما بدهم تا شما وارد این بازی نشوید. منصور پورحیدری سرمربی تیم ملی این مسئله را به من اطلاع داد. او به آن فرد گفته بود که این مسائل به بازیکنان و کادر فنی تیم ربطی ندارد و رئیس فدراسیون فوتبال در این سفر تیم را همراهی میکند و مسئولیت تیم با اوست. به دنبال این اتفاق دستور دادم هیچ تلفنی به اتاق بچههای تیم وصل نشود. گفتم که اگر خانوادۀ بچهها از ایران تماس گرفتند هم این موضوع با من هماهنگ شود. ساعتی بعد آن آقا که خودش را موسوی معرفی میکرد به اتاق من تلفن کرد. خود را یکی از علاقهمندان ایران و جمهوری اسلامی معرفی میکرد. میگفت اطلاع دارد که اتفاقات بدی در انتظار تیم ملی ایران در این بازی است. اعلام آمادگی میکرد مبلغ یک تا دو میلیون دلار به ما بپردازد تا به مصاف امریکا نرویم. به او هم گفتم این کار ممکن نیست و این تصمیم در ردههای بالای مدیریتی در ایران گرفته شده و لغو دیدار، دلبخواهی نیست و بهتر است مزاحم تیم ملی نشود. اما آقای موسوی دستبردار نبود. مرتب تأکید میکرد که وضعیت بدی در انتظار شماست. میگفت که من هم خسارت امریکاییها را میدهم و هم به شما پول پرداخت میکنم. این تماسها باز هم تکرار شد. هرچه به روز بازی نزدیک میشدیم مزاحمتها شدت هم پیدا میکرد. فرد مزاحم در ساعتهای مختلف شب، حتی دیروقت مثلاً ساعت سه نیمهشب، با من تماس میگرفت. کارمان به ناسزاگویی کشید. او میگفت شما بیغیرتید و حمیت ملی ندارید. میگفت که آمدهاید اینجا تا به امریکاییها ببازید! ادعای مذهبی بودن میکرد و معتقد بود انجام این بازی به جهان اسلام ضرر میزند. میگفت که انجام این بازی یعنی مراوده کردن با شیطان بزرگ. در ادامه کار به تهدید جانی کشید و گفت: آقای صفایی شما یا به تهران نمیرسی یا اگر برسی پای پلکان هواپیما بازداشت خواهی شد.
منبع: ماهنامه اندیشه پویا، شماره ۲۶، خرداد سال 1394