ماجرای انتشار عکسهای خصوصی آیت الله فلسفی توسط ساواک

 

 

حجت الاسلام شجونی در برنامه اینترنتی دید در شب به ماجرای انتشار عکسهایی علیه آیت الله فلسفی و خودش پرداخت که توسط ساواک انجام شده بود. بر همین اساس به خاطرات آیت الله فلسفی می پردازیم که این ماجرا از کجا نشات گرفت که منجر به تقابل ساواک با آیت الله فلسفی و دست زدن به چنین اقدامی شد:

ششم
اردیبهشت ماه سال 48، رژیم عراق به دلیل شدت گرفتن اختلافات مرزی با ایران، دستور به اخراج ایرانیان از عراق را صادر کرد. بلافاصله رژیم عراق٬نزدیک به نیم میلیون ایرانی را سوار بر کامیون و ماشین حمل زباله٬ به مرزهای خروجی کشورش رساند و این اقدام حکومت عراق٬ واکنش علما را در ایران برانگیخت.

حجت الاسلام فلسفی یکی از وعاظ تهران در مسجد سید عزیزالله به شدت به این اقدام واکنش نشان داد. در آن زمان با توجه به بالا گرفتن تنش‌های ایران و عراق٬ رژیم با حذف بخش‌هایی٬ این سخنرانی را در رادیو پخش کرد تا به طرف مقابل بفهماند که تنها دولت ایران نیست که به عراق پرخاش می‌کند٬ ملت ایران هم مخالف رژیم عراق است. پس از این سخنرانی، جمشید اعلم، یکی از سناتورهای مجلس سنا سعی کرد از این اتفاقات فضایی را علیه امام خمینی (ره) ایجاد کند و برای این هدف در مجلس‌ سنا  پشت‌ تریبون‌ رفت‌ و مطالبی‌ به‌ این‌ مضمون‌ گفت‌: «ما به‌ این‌ روحانیونی‌ که‌ با ما در بیان‌ فجایع‌ عمال‌ بعثی‌  عراق‌ هم‌صدا شده‌اند، افتخار می‌کنیم‌؛ ولی‌ آن‌ آقا ـ منظور وی‌ آیت‌الله العظمی‌  امام‌ خمینی‌ بود ـ در عراق‌ نشسته‌ و هیچ‌ نمی‌گوید…» بعد علامه وحیدی‌( نماینده دیگر مجلس سنا) در دنباله سخنان‌ جمشید  اعلم‌ گفت‌: «آن‌ آقا اصلاً ایرانی‌ نیست‌.»!

پس از این اظهارنظر٬ حجت الاسلام فلسفی با شریف‌ امامی‌ (رییس‌ مجلس‌ سنا) ، تماس می‌گیرد و می‌گوید: «مجلس‌ سنا مجلس‌ شیوخ‌ است‌. فکر می‌کردیم‌ پیرمردهای‌ پخته‌، دنیا دیده‌ و کارآزموده‌ در آن‌جا اجتماع‌ می‌کنند. این‌ چه‌ حادثه‌ای‌ بود؟ آیا قبیح‌ نیست‌ که‌ در مجلس‌ سنای‌  مملکت‌ یک‌ چنین‌ دروغی‌ بگویند؟ اگر آیت‌الله خمینی‌ این‌ مرجع‌ محترم‌ بیش‌ از سایر مراجع‌ عمل‌ نکرده‌ باشد، کمتر عمل‌ نکرده‌ است‌ و بعد برای‌ نمونه‌، دو مورد را ذکر کردم‌. اول‌ اینکه‌ افراد موثق‌ برایم‌ نقل‌ کردند که‌ ایشان‌ تلگرامی‌ از  نجف‌ به‌  بغداد به‌ عنوان‌ حسن‌البکر  مخابره‌ کرده‌اند. دوم‌ اینکه‌ اگر خبر ندارید، بدانید تنها برای‌ این‌ آقای‌ بزرگ‌ و مرجع‌ معظم‌ مجلس‌ الاَن‌  عراق‌، که‌ نمی‌دانم‌ چه‌ مجلسی‌ است‌، تصویبنامه‌ای‌ صادر کرده‌ که‌ ایشان‌ حق‌ دارد در  عراق‌ بماند و باید بماند ولی‌ مأمور عراقی‌ که‌ به‌ منزل‌ ایشان‌  آمد تا ابلاغ‌ کند که‌ شما می‌توانید در  عراق‌ بمانید؛ ایشان‌ ورقه‌ تصویبنامه‌ را پرت‌ کرده‌اند و گفته‌اند: بگذارید من‌ بروم‌؛ اگر نگذارید، من‌ در خانه‌ را به‌ روی‌ خود می‌بندم‌ و به‌دنیا اعلام‌ می‌کنم‌ که‌ در  عراق‌ زندانی‌ هستم‌. این‌ دو نمونه‌ را تلفنی‌ به‌ رئیس‌ مجلس‌ سنا  گفتم‌ و یادآور شدم‌ که‌ جمشید اعلم‌  حرفی‌ ناروا و یاوه‌ زده‌ است‌.  بعد هم‌ سخن‌ نامربوط‌ علامه‌ وحیدی‌ را یادآور شدم‌ و گفتم‌: من‌ به‌ شما بگویم‌ مصلحت‌ است‌ که‌ این‌ کار را قطعاً جبران‌ کنید و بعد هم‌ در روزنامه‌ها منعکس‌ شود؛ زیرا عوارض‌ شدیدی‌ دارد.»

 سخنرانی‌ فلسفی در مجلس‌ ختم‌ مرحوم‌ آیت‌الله چهل‌ ستونی‌

در همین ایام حاج‌ میرزا عبدالله چهل‌ ستونی‌  امام‌ جماعت‌ مسجد چهل‌ ستون‌، یعنی‌  مسجد جامع‌  تهران‌ از دنیا رفت و برای مراسم وی از حجت الاسلام فلسفی دعوت به عمل آمد. حجت الاسلام فلسفی در کتاب خاطراتش که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است می‌گوید:” من‌ به‌ بعضی‌ از بازاری‌ها و تجار محرمانه‌ گفتم‌ که‌ قضیه‌ سنا را در این‌ منبر خواهم‌ گفت‌ و آن‌ اسائه‌ ادب‌ را جبران‌ خواهم‌ کرد. خودتان‌ بدانید و به‌ دوستان‌ محرم‌ خود هم‌ بگویید. برای‌ اینکه‌ اگر خبر پخش‌ می‌شد شاید  ساواک‌ به‌ نحوی‌ ایجاد مزاحمت‌ می‌کرد و جلوی‌ منبر مرا می‌گرفت‌.»

مجلس برگزار می‌شود و حجت الاسلام فلسفی در میانه نطق خود به ماجرای سنا اشاره می‌کند: «در اینجا ناچارم‌ مطلبی‌ را در خصوص‌ احترام‌ به‌ دین‌، احترام‌ به‌ خدا و احترام‌ به‌ روحانیت‌، بگویم‌؛ اما قبلا این‌ نکته‌ را عرض‌ کنم‌ که‌ اصولاً در منبر خود از آقایان‌ مراجع‌  تهران‌، قم‌ ،  نجف‌ و مشهد  اسم‌ نمی‌برم‌؛ زیرا برای‌ تمام‌ آنها احترام‌ قائلم‌. همه‌ را آقا و بزرگ‌ می‌دانم‌. می‌ترسم‌ که‌ اگر نام‌ یکی‌ از آنها به‌ مناسبتی‌ برده‌ شود؛ مبادا استشمام‌ کوچکترین‌ اسائه‌ ادب‌ به‌ دیگری‌ شود. اما گاهی‌ شرایطی‌ پیش‌ می‌آید که‌ ناچارم‌ اسم‌ ببرم‌. امروز هم‌ وضع‌ همین‌ طور است‌. پیش‌ آمدی‌ شد که‌ از مردن‌ سنگین‌تر است‌ و آن‌ معلول‌ عمل‌ خام‌ و حساب‌ نشده‌  مجلس‌ سنا است‌. یک‌ نفر سناتور مطالب‌ غیر واقع‌ گفته‌ و سناتور دیگر، آن‌ گفته‌های‌ ناروا را تأیید کرده‌ و نسبت‌ به‌ عالم‌ بزرگوار، مرجع‌ عالیقدر حضرت‌ آیت‌الله خمینی‌ ـ در اینجا جمعیت‌ با صدای‌ بلند صلوات‌ فرستادند ـ دامت‌ برکاته‌ بر خلاف‌ ادب‌ صحبت‌ کرده‌ است‌. این‌ گفتارها دروغ‌ دارد. تهمت‌ دارد. اهانت‌ دارد. حق‌ کشی‌ دارد. و طبعاً خلاف‌ ادب‌ هم‌ دارد. اینها را که‌ می‌گویم‌ مو به‌ مو درست‌ است‌. موقعی‌ که‌ این‌ مطالب‌ را در سنا گفته‌ بودند روزنامه‌ کیهان‌ آن‌ را به‌ صورت‌ مختصر منتشر کرد و روزنامه‌ اطلاعات‌  ویژه‌ شهرستانها هم‌ تمام‌ مطالب‌ را نوشت‌، ولی‌ اطلاعات‌  تهران‌ چیزی‌ ننوشته‌ بود. به‌ من‌ گفتند که‌ به‌ خاطر این‌ نوشته‌ها قم‌  طوفانی‌ شد؛ طلبه‌ها قیام‌ کردند و درس‌ حوزه‌ تعطیل‌ گردید. آن‌ قدر این‌ سخنان‌ قبیح‌ و وقیح‌ و بی‌حیا و نارواست‌ که‌ نباید منبر مقدس‌ در مسجد مطهر به‌ این‌ سخنان‌ آلوده‌ شود. فقط‌ دو سه‌ عبارت‌ را که‌ می‌شود گفت‌، در این‌ جا می‌گویم‌؛ جمله‌ای‌ در آن‌ گفتارها باجی‌ به‌ روحانیون‌ است‌، ولی‌ گوینده‌ در واقع‌ این‌ باج‌ به‌ آقایان‌ را به‌ قیمت‌ بدگویی‌ به‌ معظم‌ له‌ پرداخت‌ کرده‌ است‌. این‌ سناتور گفته‌ است‌: «ما به‌ روحانیونی‌ که‌ با ما در بیان‌ فجایع‌ عمال‌ بعثی‌  عراق‌ هم‌ صدا شده‌اند افتخار می‌کنیم‌». آقای‌ سناتور محترم‌! چه‌ کسی‌ به‌ شما گفته‌ است‌ که‌ روحانیت‌ به‌ منظور هم‌ صدایی‌ با شما حرکت‌ کرده‌؟ شما چه‌ کسی‌ هستید؟ شما خیال‌ می‌کنید چون‌ پشت‌ تریبون‌ مجلس‌  هستید و سرنیزه‌ از شما حمایت‌ می‌کند، کسی‌ هستید؟»

در این‌جا صحبت های‌ خود را در اعتراض‌ به‌ اسائه‌ ادب‌ نسبت‌ به‌ امام‌  و بیان‌ دو نمونه‌ از اقدام‌ معترضانه‌ ایشان‌ علیه‌ دولت‌ بعث‌  عراق‌ را که‌ تلفنی‌ به‌  شریف‌ امامی‌ رئیس‌ مجلس‌ سنا  گفته‌ بودم‌، برای‌ مردم‌ نیز شرح‌ دادم‌. سپس‌ گفتم‌: «چرا آن‌ سناتور خلاف‌ واقع‌ سخن‌ گفت‌؟ با اینکه‌ مردم‌ به‌ گفته‌های‌ شورا  و  سنا بی‌تفاوت‌اند، چرا در روزنامه‌ها آن‌ مطالب‌ را نشر دادید؟ این‌ اقدام‌ شما درسها را در حوزه‌ علمیه‌ قم‌  تعطیل‌ کرد. طلبه‌ها با چشمان‌ گریان‌ و با بغضی‌ که‌ در گلو جمع‌ شده‌ بود، به‌ خیابانها ریختند. حرف‌ زدند. برای‌ آقا و بزرگ‌ خود شعار دادند. چرا طلبه‌ها را زدید؟ چرا نادانی‌ کردید؟ هنوز دارید در رادیو تعزیه‌  عراق‌ را می‌خوانید. هنوز دارید از ظلم‌ و ستم‌  عراق‌ می‌گوئید. هنوز دارید از این‌ خرمن‌ محصول‌ می‌گیرید. اقلا صبر می‌کردید قصه‌  عراق‌ تمام‌ شود بعد این‌ کارها را انجام‌ می‌دادید. خیال‌ کردید که‌ این‌ کارها ارزان‌ تمام‌ می‌شود؟ مگر مردم‌ کور هستند؟! می‌خواهید بگویید اگر پاسبان‌ عراقی‌ طلاب‌ را در  حوزه‌ علمیه‌ نجف‌ بزند، گناه‌ کرده‌ است‌ اما پاسبان‌ ایرانی‌ که‌ در  حوزه‌ علمیه‌ قم‌ طلاب‌ را می‌زند ثواب‌ کرده‌ است‌؟! می‌خواهید بگویید اگر پاسبان‌ عراقی‌ در  نجف‌ اشرف‌ طلاب‌ را بزند، دلیل‌ وحشی‌گری‌ و خیانت‌ است‌؛ اما اگر در  قم‌ طلاب‌ را بزنند، دلیل‌ بر تمدن‌ و عین‌ سعادت‌ ملت‌ و دولت‌ است‌! می‌خواهید بگویید اگر پاسبان‌ عراقی‌ طلبه‌ را زد، طلبه‌ بگوید: پاسبان‌ عراقی‌! ای‌ جنایت‌کار! دستت‌ بشکند! اما اگر در قم‌  پاسبان‌ طلبه‌ را زد، بگوید: پاسبان‌! ای‌ انسان‌ شریف‌ و پرهیزکار! دستت‌ درد نکند!! می‌خواهید بگویید اگر پاسبان‌ عراقی‌ طلبه‌ را در  عراق‌ زد، گناهش‌ مثل‌ گناه‌ کشتن‌ یک‌ پیغمبر  است‌؛ اما اگر پاسبان‌ ایرانی‌ در  حوزه‌ علمیه‌ قم‌ طلبه‌ را زد، ثواب‌ نود حج‌ و نود عمره‌ دارد! شما خیال‌ می‌کنید با این‌ کارها می‌توانید بر دل‌ها راه‌ پیدا کنید؟ محال‌ است‌!»

 بعد گفتم‌: «برای‌ اینکه‌ از این‌ مجلس‌ نتیجه‌ بگیریم‌ و کاملاً ثابت‌ و معلوم‌ شود که‌ اگر گفتم‌ ما از عمل‌ مجلس‌ سنا  متأثریم‌، نگویند که‌ مردم‌ پای‌ منبر ساکت‌ نشسته‌ بودند و حرفهای‌ تو مربوط‌ به‌ مردم‌ نیست‌؛ بنابراین‌ من‌ عین‌ تنفرم‌ را از مجلس‌ سنا باز می‌گویم‌ و همه‌ شما اگر موافقید سه‌ بار «صحیح‌ است‌» بگوئید. ما اعلام‌ می‌کنیم‌ که‌ جامعه مؤمنین‌، روحانیون‌ و مردم‌ مسلمان‌ از نطق‌ آلوده‌، خلاف‌ انصاف‌، خلاف‌ فضیلت‌، آلوده‌ به‌ دروغ‌ و آلوده‌ به‌ تهمت‌ سناتور جمشید اعلم‌ در مجلس‌ سنا  و تأییدی‌ که‌ سناتور دیگری‌ از او کرده‌؛ از آن‌ نطق‌ و از این‌ تأیید، منزجر و متنفرند.» (مردم‌ سه‌ بار گفتند صحیح‌ است‌).

 بعد از ذکر مصیبت‌ از منبر پائین‌ آمدم‌. اولین‌ کسی‌ که‌ نزدیک‌ منبر بود و مرا در برگرفت‌، مرحوم‌ شهید مطهری‌  بود. خیلی‌ مرا بوسید. آن‌ مجلس‌ اثر فوق‌العاده‌ عمیقی‌ در زوایای‌ افکار مردم‌ گذاشت‌  ، یعنی‌ دستگاه‌ که‌ به‌ خیال‌ خود از سخنرانی‌  مسجد سید عزیزالله سوءاستفاده‌ کرده‌ بود، کاملاً وارونه‌ و به‌ ننگ‌ و ضرر آن‌ تمام‌ شد. علت‌ اینکه‌ با آن‌ شدت‌ و حدت‌ علیه‌ دستگاه‌ صحبت‌ کردم‌، دفاع‌ از مقام‌ و موقعیت‌  امام‌ بود؛ چون‌ فکر می‌کردم‌ که‌ اگر دولت‌ اجازه‌ نمی‌دهد اسم‌ امام‌ برده‌ شود، فتوای‌ امام‌ ذکر شود، اما متصور نیست‌ که‌ کسی‌ در یک‌ جایگاه‌ رسمی‌ جسارتی‌ به‌ امام‌  نماید. این‌ جسارت‌، خشت‌ اول‌ خیانت‌ بود و اگر بی‌تفاوت‌ از آن‌ می‌گذشتیم‌ معلوم‌ نبود که‌ وقایع‌ بعد از آن‌ چه‌ می‌شد، ولی‌ پس‌ از آن‌ سخنرانی‌، معلوم‌ شد که‌ محیط‌  تهران‌ و  ایران‌، هرگز اجازه‌ کمترین‌ اسائه‌ ادب‌ به‌ امام‌ را در یک‌ جایگاه‌ رسمی‌ و علنی‌ نمی‌دهد.

 در آن‌ زمان‌، حساسیت‌ رژیم‌ به‌ امام‌  تا آن‌ حد بود که‌ کسی‌ در مجالس‌ و منابر جرأت‌ نمی‌کرد از ایشان‌ نامی‌ ببرد. حتی‌ اگر فردی‌ رساله‌ ایشان‌ را داشت‌، تحت‌ تعقیب‌ قرار می‌گرفت‌ و به‌ زندان‌ می‌افتاد، لذا در آن‌ جو خفقان‌آور، نام‌ امام‌ را در منبر مسجد جامع‌ بردن‌ و از معظم‌ له‌ دفاع‌ کردن‌، کاری‌ فوق‌العاده‌ بود.

 اقدام‌ پلید ساواک‌

 دستگاه‌ از منبر مجلس‌ ترحیم‌ مرحوم‌ آیت‌الله چهل‌ ستونی‌  غافلگیر شد. مأموران‌ ساواک‌ به‌ دلیل‌ غافلگیری‌، گزارش‌ دقیقی‌ از آن‌ منبر نداشتند و مسئولان‌ آنها نمی‌توانستند خوب‌ بفهمند که‌ من‌ در آن‌ منبر چه‌ گفته‌ام‌. به‌ خاطر دارم‌ که‌ همان‌ موقع‌ کلانتری‌ بازار و  ساواک‌ همه‌ جا را گشتند تا اگر نوار آن‌ سخنرانی‌ وجود دارد، آن‌ را جمع‌ آوری‌ کنند. رژیم‌ تا سر حد جنون‌ به‌ خشم‌ آمده‌ بود و لذا  ساواک‌ دست‌ به‌ اقدام‌ پلیدی‌ علیه‌ من‌ زد؛ کاری‌ که‌ سه‌ سال‌ قبل‌ از آن‌، نصیری‌ مرا به‌ آن‌ تهدید نمود! موضوع‌ از این‌ قرار بود:” بعد از اینکه‌  ساواک‌ در سال‌ 1344 موفق‌ به‌ ترور جانی‌ من‌ نشد، نقشه‌ پلیدی‌ کشید و به‌ فکر افتاد به‌ جای‌ ترور جانی‌، مرا ترور شخصیت‌ کند تا به‌ خیال‌ آنها در افکار عمومی‌ بد نام‌ شوم‌! این‌ موضوع‌ را برای‌ اولین‌ بار است‌ که‌ می‌گویم‌، زیرا در زمان‌ رژیم‌  شاه‌ گفتنش‌ مقتضی‌ نبود و پس‌ از انقلاب‌ هم‌ با آگاهی‌ عمومی‌ مردم‌ از ترفندهای‌ مختلف‌ ساواک‌، دیگر ضرورت‌ و تناسب‌ نداشت‌ که‌ یکی‌ از موارد بی‌شمار سیاهکاری‌ آن‌ در مورد شخص‌ خود را شرح‌ دهم‌.

 در سال‌ 1347 یک‌ روز قبل‌ از ظهر، که‌ در تقویم‌ جیبی‌ خود آن‌ روز را 12 مرداد یادداشت‌ کرده‌ام‌، از  ساواک‌ به‌ من‌ تلفن‌ شد. صدای‌ تلفن‌ کننده‌ برایم‌ آشنا بود، چون‌ همیشه‌ عناصر معینی‌ برای‌ چنین‌ گرفتاری هایی‌ از  ساواک‌ تلفن‌ می‌زدند. او گفت‌: «بعد از ظهر امروز در منزل‌ باشید، اتومبیل‌ به‌ دنبال‌ شما می‌آید، زیرا قرار است‌ که‌ ملاقات‌ خصوصی‌ بین‌ شما و تیمسار نصیری‌  صورت‌ گیرد».

 بعد از ظهر بود که‌ ماشین‌ آمد و سوار شدم‌. ماشین‌ وارد  خیابان‌ زعفرانیه‌ شمیران‌ شد، از آن‌جا به‌ خیابانی‌ که‌ به‌ سعدآباد  منتهی‌ می‌گردید، آمد. کمی‌ که‌ جلو رفت‌ به‌ چهارراه‌ رسید. دست‌ چپ‌، داخل‌ خیابانی‌ پیچید که‌ نسبتاً کوتاه‌ و بن‌ بست‌ بود. تا انتهای‌ این‌ خیابان‌ رفت‌. در آن‌جا وارد منزلی‌ باغچه‌ مانند شد که‌ دری‌ بزرگ‌ داشت‌. اتومبیل‌ داخل‌ رفت‌ و ما جلوی‌ یک‌ راهرو پیاده‌ شدیم‌. شاید عرض‌ راهرو 5/2 متر بود. دیدیم‌ طرف‌ دست‌ راست‌ دری‌ هست‌ و مقابل‌ این‌ در، طرف‌ دست‌ چپ‌، چند نفر ـ که‌ از هشت‌ نفر کمتر نبودند ـ ایستاده‌اند. من‌ که‌ رسیدم‌، یک‌ نفر آمد در را باز کرد و من‌ داخل‌ رفتم‌. اتاق‌ نسبتاً وسیع‌ و تالار مانندی‌ بود. در آن‌جا  نصیری‌ روی‌ یک‌ مبل‌ نشسته‌ بود. میز کوچک‌ کوتاهی‌ به‌ اندازه‌ چای‌ گذاشتن‌، با ظرف‌ میوه‌ای‌ جلوی‌ مبل‌ بود. دو سه‌ تا مبل‌ دیگر هم‌ بود.

 من‌ روی مبل‌ مقابل‌ نشستم‌. در آن‌جا نصیری‌  تنها بود. اول‌ شروع‌ به‌ گله‌ گذاری‌ کرد و گفت: «خلاصه‌ از شما گله‌مند هستیم‌!  اعلیحضرت‌ گله‌مند است‌؛ دستگاه‌ گله‌مند است‌ و لذا امروز شما را به‌ اینجا خواسته‌ام‌ که‌ قدری‌ خصوصی‌ با شما صحبت‌ کنم‌».

 صحبت‌ من‌ این‌ است‌ که‌ با زبان‌ ملایم‌ به‌ شما می‌گویم‌: «تغییر روش‌ بدهید و دست‌ از انتقاد بردارید. منبر بروید، ولی‌ عادی‌. اگر قبول‌ می‌کنید و به‌ ما قول‌ می‌دهید، خیلی‌ خوب‌؛ ولی‌ اگر قبول‌ نکنید، عکسی‌ تهیه‌ شده‌ است‌ که‌ حیثیت‌ شما را بر باد می‌دهد». بعد او عکس‌ را درآورد و به‌ من‌ نشان‌ داد. عکس‌، سر و صورت‌ من‌ را که‌ به‌ بدن‌ مردی‌ مونتاژ شده‌ بود، در کنار یک‌ زن‌ نشان‌ می‌داد. نصیری‌  گفت‌: «از این‌ عکس‌ تعداد کثیری‌ تهیه‌ شده‌ است‌. اگر شرایط‌ ما را قبول‌ نکردید، آنها را در سراسر مملکت‌ پخش‌ خواهیم‌ کرد و ضربه‌ غیرقابل‌ جبرانی‌ به‌ شما وارد خواهیم‌ ساخت‌. برای‌ اینکه‌ اتمام‌ حجت‌ کرده‌ باشم‌، خواستم‌ قبل‌ از پخش‌ عکس‌، با شما ملاقات‌ کنم‌ و این‌ مطلب‌ را بگویم‌».

* جواب کوبنده آیت‌الله فلسفی به رئیس وقت ساواک

 وقتی‌ نصیری‌  عکس‌ را نشان‌ داد، من‌ با کمال‌ خونسردی‌ گفتم‌: خیلی‌ خوب‌، شما این‌ عکس‌ ساختگی‌ را تهیه‌ کرده‌اید؛ اما من‌ هم‌ دوسه‌ جمله‌ برای‌ آگاهی‌ شما می‌گویم‌: اولاً، انتقادهای‌ من‌ یک‌ فریضه‌ دینی‌ است‌، به‌ نام‌ امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر، من‌ در مقابل‌ گناه‌ و اموری‌ که‌ بر خلاف‌ مصلحت‌ اسلام‌ و مسلمین‌ است‌، انتقاد می‌کنم‌. اگر جلوی‌ منبر مرا بگیرید، دیگر تکلیف‌ خاصی‌ در این‌ مورد ندارم‌، ولی‌ اگر منبر بروم‌، باید حتماً این‌ وظیفه‌ دینی‌ را انجام‌ بدهم‌. مردم‌ هم‌ در انتظار انجام‌ دادن‌ وظیفه‌ دینی‌ من‌ هستند. بنابراین‌ من‌ با وجود این‌ عکس‌ که‌ شما می‌خواهید پخش‌ کنید، دست‌ از وظیفه‌ام‌ بر نمی‌دارم‌. اما این‌ نکته‌ را هم‌ به‌ شما بگویم‌ که‌ ما با نصارا فرق‌هایی‌ داریم‌. یکی‌ از آنها امر ازدواج‌ و نکاح‌ است‌. آنها می‌گویند مسیح‌ ازدواج‌ نکرد؛ بنابراین‌ روحانیون‌ مسیحی‌ ـ فرقه‌ کاتولیک‌ ـ هم‌ باید تارک‌ دنیا باشند و ازدواج‌ نکنند، ولی‌ در اسلام‌، ما خودمان‌ روی‌ منبر گفته‌ پیامبر (ص‌)  را می‌خوانیم‌: «النکاح‌ سنتی‌ فمن‌ رغب‌ عن‌ سنتی‌ فلیس‌ منی‌»  اگر من‌ کشیش‌ نصرانی‌ بودم‌ و جامعه‌ ایرانی‌ هم‌ مسیحی‌ بود، شاید پخش‌ این‌ عکس‌ در افکار مردم‌ اثر می‌گذاشت‌؛ زیرا آنها می‌گفتند: شما خود را تارک‌ دنیا می‌دانید و زن‌ نمی‌گیرید، ولی‌ در عمل‌ و پنهانی‌ ازدواج‌ می‌کنید! اما نه‌، ما روحانیون‌ مسلمان‌ هستیم‌. تمام‌ مجتهدین‌ و علما زن‌ دارند. حالا اگر شما عکس‌ یک‌ روحانی‌ مسلمان‌ را با زن‌ نشان‌ بدهید، چه‌ زیانی‌ به‌ او می‌رسانید! بنابراین‌، پخش‌ این‌ عکس‌ در میان‌ مسلمانان‌ بی‌اثر است‌ و اما از نظر اجتماعی‌، مردمی‌ که‌ بدانند شما این‌ عکس‌ را مونتاژ کرده‌اید و پخش‌ نموده‌اید، تنفر آنها از شما دو چندان‌ می‌شود. آن‌ وقت‌ خواهید دید که‌ ضرر کرده‌اید و با توجه‌ به‌ اینکه‌ شصت‌ و اندی‌ سال‌ از عمرم‌ می‌گذرد، مردم‌ به‌ سادگی‌ می‌توانند به‌ غیر واقعی‌ بودن‌ این‌ عکس‌ پی‌ ببرند! به‌ همین‌ دلیل‌ هرگز کوچکترین‌ اضطرابی‌ ندارم‌ از این‌ که‌ شما می‌خواهید این‌ عکس‌ را پخش‌ کنید! من‌ در پناه‌ خدا و برای‌ رضای‌ خدا حرفهایم‌ را می‌زنم‌ و شما هم‌ آزاد هستید هر کاری‌ که‌ می‌خواهید بکنید!»

 من‌ حرف ها را با کمال‌ صراحت‌ گفتم‌. نصیری‌  هم‌ خیلی‌ تعجب‌ کرد که‌ من‌ در مقابل‌ دیدن‌ آن‌ عکس‌ کوچکترین‌ اضطراب‌ و ناراحتی‌ از خود نشان‌ ندادم‌.

 فردای‌ آن‌ روز به‌ آقایان‌ اهل‌ علم‌ که‌ روزها به‌ منزل‌ ما می‌آمدند، اجمالاً گفتم‌: «ممکن‌ است‌ برای‌ من‌ یک‌ عکس‌ ساختگی‌ پخش‌ کنند. الآن‌ ذهنتان‌ را متوجه‌ می‌کنم‌ که‌ این‌ کار ساواک‌ است‌ و پخش‌ آن‌ را هم‌ خود  ساواک‌ به‌ عهده‌ دارد». اما از ملاقات‌ با  نصیری‌ چیزی‌ نگفتم‌. هنوز مدت‌ زیادی‌ از این‌ ملاقات‌ نگذشته‌ بود که‌ آنها برای‌ اینکه‌ نشان‌ بدهند در تصمیم‌ خود جدی‌ هستند، یک‌ روز که‌ برای‌ سخنرانی‌ به‌  مسجد مجد رفته‌ بودم‌، این‌ عکس‌ را به‌ راننده‌ام‌ دادند و عکسی‌ را نیز برای‌ مرحوم‌ حاج‌ میرزا عباسعلی‌ اسلامی‌  ـ متصدی‌  مسجد سیدعزیزالله ـ فرستادند. آن‌ بیچاره‌ها این‌ عکس‌ مونتاژ را آخرین‌ تیر در ترکش‌ خود، برای‌ به‌ سکوت‌ کشاندن‌ من‌ به‌ حساب‌ می‌آوردند و نمی‌خواستند آن‌ را به‌ آسانی‌ خرج‌ کنند؛ تا در موقع‌ مناسب‌ آن‌ را برای‌ ضربه‌ زدن‌ به‌ من‌ به‌ کار گیرند.

* واکنش‌ مردم‌ به اقدام مذبوحانه ساواک

 از نظر  ساواک‌، بعد از سخنرانی‌ تند  مسجد جامع‌  تهران‌، دیگر زمان‌ آن‌ رسیده‌ بود که‌ تهدید مذکور عملی‌ شود و آنها مرا ترور شخصیت‌ کنند، تا به‌ خیال‌ خودشان‌ هم‌ به‌ من‌ ضربه‌ بزنند و هم‌ اثر منبرم‌ را در مردم‌ از بین‌ ببرند، لذا به‌ سرعت‌ و به‌ طور گسترده‌ آن‌ عکس‌ ساختگی‌ را در سراسر کشور پخش‌ کردند.

  بعضی‌ از اشخاص‌ که‌ آن‌ را دیده‌ بودند، به‌ من‌ تلفن‌ می‌کردند و از این‌ حرکت‌ مذبوحانه‌ اظهار تأسف‌ می‌نمودند و من‌ جواب‌ می‌دادم‌: «این‌ مسأله‌ برای‌ من‌ مهم‌ نیست‌؛ اما از آن‌جا که‌ حاکی‌ از شرف‌سوزی‌ و فضیلت‌سوزی‌ است‌، باعث‌ می‌شود که‌ در این‌ مملکت‌ هیچ‌کس‌ احساس‌ امنیت‌ خاطر نکند و امنیت‌ از مردم‌ سلب‌ شود و آنها همیشه‌ در نگرانی‌ به‌ سر ببرند».

 اصولاً از بین‌ بردن‌ شخصیت‌ یک‌ انسان‌ ـ ترور شخصیت‌ ـ به‌ مراتب‌ ناگوارتر و سخت‌تر از نابود کردن‌ جسم‌ و جان‌ اوست‌، زیرا از بین‌ بردن‌ شخصیت‌، یک‌ عمل‌ ممتد است‌ و عوارض‌ و تبعات‌ منفی‌ آن‌ تا مدت‌های‌ طولانی‌ ادامه‌ دارد. از بین‌ بردن‌ یک‌ منبری‌ ـ که‌ راهنمای‌ افکار مردم‌ و مبلغ‌ اوامر الهی‌ است‌ ـ نابودی‌ یک‌ فرد نیست‌، بلکه‌ یک‌ مملکت‌ را از آزادی‌ و توجه‌ به‌ وظایف‌ دینی‌ خود باز می‌دارد.

 خدا شاهد است‌ که‌ پس‌ از پخش‌ عکس‌ مزبور، حتی‌ یک‌ تلفن‌ هم‌ به‌ من‌ نشد که‌ اسائه‌ ادبی‌ صورت‌ گیرد یا چیز ناروایی‌ گفته‌ شود، بلکه‌ بر عکس‌، همه‌ احساس‌ همدردی‌ با من‌ و نفرت‌ و انزجار از اقدام‌ ضد انسانی‌  ساواک‌ می‌کردند.   لذا این‌ قضیه‌ برای‌  ساواک‌ نتیجه‌ معکوس‌ داشت‌.

 مردی‌ مسلمان‌ و آزاده‌ و فهیم‌ که‌ بسیار اهل‌ درک‌ بود و گاهی‌ در مجالس‌ با هم‌ برخورد می‌کردیم‌ و سلام‌ و علیکی‌ داشتیم‌، با اینکه‌ هرگز منزل‌ من‌ نیامده‌ بود، تلفن‌ کرد و گفت‌: «می‌خواهم‌ چند دقیقه‌ منزل‌ شما بیایم‌ و شما را ببینم‌». آمد و گفت‌: «از این‌ عکس‌ که‌ پخش‌ کرده‌اند، به‌ من‌ هم‌ داده‌اند». عکس‌ را نشان‌ داد و جلوی‌ من‌ پاره‌ کرد و دور ریخت‌. گفت‌: «آمده‌ام‌ به‌ شما تبریک‌ بگویم‌. می‌دانستم‌ و می‌دیدم‌ که‌ شما از اعمال‌ دستگاه‌ انتقاد می‌کنید، اما فکر نمی‌کردم‌ که‌ انتقادهای‌ شما اینقدر روی‌ دستگاه‌ اثر گذاشته‌ و آنها را تا این‌ اندازه‌ در فشار سیاسی‌ قرار داده‌ باشد که‌ دست‌ به‌ چنین‌ کاری‌ بزنند! وقتی‌ که‌  ساواک‌ این‌ عکس‌ را منتشر کرد، فهمیدیم‌ انتقادات‌ شما برای‌ اینها کشنده‌ است‌ که‌ به‌ این‌ فکر پلید افتاده‌اند و اقدام‌ به‌ چنین‌ سیاهکاری‌ نموده‌اند».

 نکته‌ دیگر اینکه‌ من‌ در مجالس‌ فواتح‌، یا صبح‌ منبر می‌رفتم‌ یا عصر و یا اینکه‌ هم‌ صبح‌ و هم‌ عصر منبر می‌رفتم‌. در بعضی‌ از مساجد وقت‌ نبود و لذا هر چند ساعت‌، دو مجلس‌ می‌گرفتند.

 روزی‌ ساعت‌ 1 تا 3 بعد از ظهر به‌ مسجدالجواد  و عده‌ داده‌ بودم‌، تا بعد از آن‌ برای‌ استراحت‌ به‌ منزل‌ بروم‌، اما برای‌ مجلس‌ دیگری‌ که‌ از ساعت‌ 3 تا 5 بود، نیز مرا دعوت‌ کردند. گفتم‌: «نمی‌توانم‌ دو منبر متوالی‌ بروم‌. منبر اول‌ را ـ در ساعت‌ قبل‌ از آن‌ ـ وعده‌ داده‌ام‌؛ اگر می‌توانید اولی‌ را موافق‌ کنید که‌ از من‌ صرفنظر کند، می‌آیم‌ و گرنه‌ نمی‌شود». شخص‌ دعوت‌ کننده‌ گفت‌: «غیر ممکن‌ است‌ و باید بیایید»! تعجب‌ کردم‌ که‌ چرا وی‌ این‌ همه‌ اصرار می‌کند. بعد گفت‌: «انتقادهای‌ شما از دستگاه‌ باعث‌ پخش‌ عکس‌ از طرف‌ ساواک‌ شده‌است‌. من‌ می‌خواهم‌ شما در مجلس‌ ختم‌ ما منبر بروید تا ثواب‌ این‌ انتقادها برای‌ روح‌ مادر من‌ باشد که‌ از دنیا رفته‌ است‌!» من‌ هم‌ ناچار دعوت‌ او را پذیرفتم‌.

 بنابراین‌، پخش‌ آن‌ عکس‌ نه‌ تنها به‌ شخصیت‌ من‌ ضربه‌ نزد، بلکه‌ بر عکس‌، عوارضی‌ پیدا کرد که‌ دستگاه‌ را از عمل‌ خود پشیمان‌ نمود.

 در آن‌ زمان‌ هم‌ گاهی‌ می‌شنیدم‌  ساواک‌ به‌ این‌ نتیجه‌ رسیده‌ است‌ که‌ پخش‌ عکس‌ ساختگی‌ در بین‌ مردم‌ بی‌اثر بوده‌   و احتمالاً فلانی‌ انتقاداتش‌ را شدت‌ خواهد داد، لذا تصمیم‌ گرفتند اصولاً مانع‌ منبر رفتنم‌ شوند.

به گزارش پایگاه پژوهشی مرکز اسناد انقلاب اسلامی٬ در تصویر مونتاژی ساواک٬ حجت الاسلام فلسفی را در کنار زنی نیمه عریان نشان می داد.  ساواک دستور داده بود از این عکس به تعداد زیاد تکثیر و از طریق ساواک مرکز و شهرستانها میان اشخاص معروف و متنفذ دولتی و غیر دولتی مانند رؤسا و نمایندگان مجلسین، استادان دانشگاه ها، مدیران نشریات، ائمه جماعات و روحانیون سرشناس، بازاریان و غیره توزیع کرد.  برای اطمینان از وصول این عکس ها به مقصد، مدیر کل سوم ساواک سه روز پس از سخنرانی حجه الاسلام فلسفى (50.10.28) در نامه‌ای «خیلی فوری» و «سری» به کلیه ساواکهای سراسر کشور، ضمن اینکه آنها را در جریان اقدام ساواک مرکز گذارد، دستور داد که عکس ها را سانسور نکرده و مانع ارسال آنها نشوند و عکس العمل دریافت کنندگان را اعلام دارند.

منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی

تاریخ درج مطلب: دوشنبه، ۱۴ دی، ۱۳۹۴ ۳:۱۵ ق.ظ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *