ناراحتی مجید انصاری از وضعیت زندانهای دادستانی

علی‌رغم‌ تعطیلی‌ مجلس‌، صبح‌ زود به‌ مجلس‌ رفتم‌. قرار است‌ به‌ خاطر ملاقاتها، هفته‌ای‌ دو روزبه‌ دفترم‌ بروم‌. آقای‌ [محمد جواد] عاصمی‌ پور، رئیس‌ سازمان‌ غله‌ و همکارانش‌ آمدند و گزارش‌ کاملی‌  [از عملکرد سازمان‌] دادند. همه‌ سیلوها پر از گندم‌اند؛ ذخیره‌ چهار ماه‌ موجود است‌. خریدگندم‌  [از کشاورزان‌] هم‌ خوب‌ است‌. از برنامه‌ توسعه‌ [مراکز تولید] نان‌ ماشینی‌ برای‌ کاهش‌ضایعات‌ [نان‌] گفتند. سرهنگ‌ مشکات‌، رئیس‌ راهنمائی‌ و رانندگی‌ و همکارانش‌ آمدند. گزارشی‌ از وضع‌ راهنمایی‌ و رانندگی‌، کثرت‌ اتومبیل‌، وسعت‌ فضای‌ تهران‌، خسارات‌، ضایعات‌ اتومبیل‌ و نیاز به‌ مترو و…گفتند. گروه‌ تولید برنامه‌ «استعمار و تبعیضات‌ نژادی‌» از صداوسیما آمدند و برای‌ تهیه‌ برنامه‌، کمک‌ می‌خواستند. نظراتی‌ ارائه‌ کردم‌. دکتر شهیدی‌ برای‌ معاینه‌ چشمم‌ آمد. پیشنهاد کرد که‌ به‌مطب‌ بروم‌؛ پذیرفتم‌. قرار شد شب‌ بروم‌. عفت‌ را هم‌ خبر کردم‌ که‌ بیاید.
آقای‌ مجید انصاری‌ [رئیس‌ شورای‌ سرپرستی‌ سازمان‌ زندانها] آمد. گزارشی‌ از وضع‌ زندانهای‌ دادستانی‌ انقلاب‌ تهران‌ داد؛ از تنبیه‌ها، تعزیرها، سخت‌گیری‌ها و آزاد نکردن‌ عده‌ای‌ که‌ مدت‌ محکومیت‌ آنها تمام‌ شده‌، ناراحت‌ بود. قرار شده‌ زندان‌ها را از دست‌ دادستانی‌  [انقلاب‌] بگیرند و به‌ شورای‌ سرپرستی‌ [زندانها] واگذار نمایند.
محمد تقی‌ ـ کارگرمان‌ از نوق‌ [رفسنجان‌] ـ آمده‌ بود. مقداری‌ پسته‌ تازه‌ و نان‌ و لبنیات‌ آورد وگزارشی‌ از وضع‌ آنجا داد.  [آقای‌ رضا امراللهی‌] رئیس‌ سازمان‌ انرژی‌ اتمی‌ آمد و گفت‌ آلمان‌ها در انجام‌ کار نیروگاه‌  [اتمی‌] بوشهر، مسامحه‌ می‌کنند و می‌خواهند تا بعد از جنگ‌ جدی‌ نباشند. کمک‌ می‌خواست‌ که‌ از بالا به‌ آلمان‌ها فشار بیاید. [آقای‌ قادری‌] نماینده‌ پیرانشهر آمد. مسائل‌کردستان‌ را مطرح‌ کرد و اتومبیل‌ امن‌ برای‌ منطقه‌ می‌خواست‌.
عصر، در جلسه‌ حزب‌ [جمهوری‌ اسلامی‌] شرکت‌ نکردم‌. در دفترم‌ گزارشها را خواندم‌. شب‌، در راه‌ منزل‌ با عفت‌ و بچه‌ها به‌ مطب‌ دکتر شهیدی‌ رفتیم‌. [پس‌ از معاینه‌ چشمم‌]، نسخه‌ برای‌ عینک‌ گرفتم‌. چشم‌ راست‌ ۱/۵ و چپ‌ ۱/۲۵ بود و آستیگمات‌ و چشم‌ راست‌ آفت‌ خورشید زدگی‌ هم‌ دارد؛ گویا در جوانی‌ هنگام‌ خورشید گرفتگی‌، بدون‌ حفاظ به‌ خورشید نگاه‌ کرده‌ام‌؛ در مجموع‌ [وضع‌ چشمهایم‌] در این‌ سن‌  [پنجاه‌ سالگی‌]، بد نیست‌.

منبع: کارنامه و خاطرات آیت الله هاشمی رفسنجانی سال 1363، نشر معارف انقلاب، خاطره روز 4 شهریور

تاریخ درج مطلب: شنبه، ۶ شهریور، ۱۳۹۵ ۱:۰۷ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات اجتماعی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *