وقتی مامور ساواک خود را به بعثیها نفروخت
حمید قزوینی محقق و نویسنده تاریخ شفاهی در یادداشتی نوشت: مدتی قبل در جریان مصاحبه با حجتالاسلام والمسلمین سید محمود دعایی، ذیل یکی از پروژههای تاریخ شفاهی، او حکایتی از مسئول ایستگاه ساواک در بغداد نقل کرد که اشاره به آن در این روزها خالی از حُسن نیست.
آقای دعایی میگفت: «نمایندگان ساواک در سفارتخانههای ایران از جایگاه مهمی برخوردار بودند و به یک معنی دیگران تابع او بودند. طبیعتا نماینده ساواک در عراق عالیترین نماینده امنیتی ایران در آن کشور بود و ارتباط نزدیکی با مقامات عراقی داشت. در زمستان سال ۱۳۵۷ عراقیها به او پیشنهاد میدهند که با توجه به قطعی بودن سقوط رژیم شاه و احتمال برخورد دولت انقلاب با اعضای ساواک، به پاس خدماتی که به ما داشتی و رابط ما و ایران بودی، آماده اعطای پناهندگی به تو با حقوق و زندگی خوب هستیم. این مقام امنیتی خواستار فرصت برای فکر کردن میشود و به سفارت بازمیگردد. او بلافاصله مسئولان سفارت را جمع کرده خبر را به آنها میدهد و میگوید که من بعثیها را میشناسم، آنها هیچ اصول انسانی و اعتقادی ندارند و خبیثتر از آن هستند که ما میدانیم. او تأکید میکند که من ترجیح میدهم در وطنم به دست هموطنانم قطعهقطعه شوم اما مزدور این بیشرفها نباشم. به همین دلیل سریع به ایران باز میگردد.»
آقای دعایی با اشاره به دوران مسئولیت خود در سفارت ایران در بغداد گفت: «من در جریان حرکت آن مقام امنیتی بودم و زمانی که به سفارت ایران در عراق رفتم، متوجه شدم او با هوشمندی بیشتر اسناد را به ایران منتقل کرده بود. در یکی از مناسبتها پس از بازگشت به ایران، مصاحبهای کردم و ماجرای آن مسئول امنیتی را گفتم. در آن مصاحبه تاکید کردم که من به عنوان یک کارگزار وابسته به انقلاب به وجود چنین انسانی افتخار میکنم و به ایشان درود میفرستم. روز دوم یا سوم ورود به روزنامه اطلاعات، این فرد به دیدنم آمد و گفت مصاحبه شما موجب نجات من شد. چون به دلیل شرایط حاکم بر کشور نمیتوانستم با آشنایان و فامیل در ارتباط باشم و آنها هم از من به دلیل وابستگی به ساواک پرهیز میکردند. وقتی شما این مصاحبه را کردید همه چیز عوض شد.»
آقای دعایی افزود: «ایشان را به آقای خسرو تهرانی مسئول اطلاعات نخستوزیری معرفی کردم. این فرد در زمینه امواج و شنود تخصص داشت و زبان عربی هم میدانست و هنگام جنگ در بخشهای مربوطه بیشترین خدمات را کرد.»