پیشنهاد لیبی به ایران برای پیگیری پرونده امام موسی صدر چه بود؟ چرا پرونده به نتیجه نرسید؟

در سال 1359 بعد از پنج شش بار سفر به لیبی هنوز به سفارتمان سر نزده بودم. تا اینکه در یکی از این سفرها آقای خرم خبردار شد و با اعضای سفارت به استقبال ما آمدند. وقتی از پله های هواپیما پایین آمدم، یکی آمد جلو و گفت: «آقای رفیق دوست کیست؟» قبلا ایشان را ندیده بودم؛ ولی فهمیدم که سفیر است. گفتم: «آخر آن سفیری که رفیق دوست را نشناسد، که به درد نمی خورد!» [خنده] بالاخره با هم به سفارت رفتیم. خرم گفت: «این ها اصلا مرا تحویل نمی گیرند و هیچ کجا مرا راه نمی دهند.» پرسیدم: «تو چه کار کردی؟» گفت: «هیچ کار. وزیر امور خارجه شان که وقت ملاقات نداد. سراغ دو معاونش رفتم؛ یکی عیسی بعبع و یکی هم موسی کوسه. با موسی کوسه ملاقات کردم. رفتم داخل اتاق و گفتم بالاخره تکلیف امام موسی صدر چه می شود؟ او هم در اتاق را نشانم داد. هر چه حرف زدم، گفت: در اتاق آنجا است.» [خنده] گفتم: «مرد حسابی! در اولین ملاقات که نباید این حرف را میزدی. چند بار میرفتی، بعد این مسئله را مطرح می کردی.»

حاج آقا شما چطور؟ مسئلهٔ امام موسی صدر را از آنها پیگیری کردید؟

بله. ولی نه در ملاقات اول. بعد از اینکه خیلی قاتی شدیم، به این صورت مطرح کردم که داستانی اتفاق افتاده و من نیامدم شما را متهم بکنم. بلکه دوستتان آمده و به شما میگوید که به نفع شما است که تکلیف این معماروشن بشود.

به چه کسی گفتید؟

اول به جلود و بعد در ملاقاتی دیگر به قذافی گفتم. بیشتر به پایین تری ها می گفتم. چند بار به جلود گفتم.

جواب چه بود؟

گفتند آن هایی که ما را متهم می کنند، دلیل بیاورند که ما این کار را کرده ایم. ما مدرک ارائه می کنیم که ایشان با هواپیمای الیتالیا از لیبی خارج شده.

دلیل و مدرک داشتند؟

بله، داشتند. دوم اینکه میگفتند: «موسی صدر مهمان ما بوده و ما خودمان ایشان را دعوت کردیم. سوم، استدلال می کردند که ایشان دشمنان معروفی در دنیا داشت، که بزرگترین آنها اسرائیل بود. فالانژهای دست نشاندهٔ اسرائیل در لبنان همجنین بخشی از گروه های افراطی مسلمان هم با او دشمنی می کردند. چرا ما او را بکشیم؟» قذافی همیشه از ما می خواست بین او و حزب الله رابطه برقرار کنیم تا به حزب الله کمک کند. شاید فکر میکرد ما نمیخواهیم. حتی از جانب یکی اطرافیانش پیشنهاد داد که هیئتی پنج جانبه مرکب از سوریه، لبنان، ایران، خانوادهٔ صدر، و لیبی تشکیل بشود و از اول سفر امام موسی صدر و ورود به طرابلس تا آخرش را تحقیق بکنند. می گفت: «اگر اکثریت رای بدهند که ایشان در لیبی سربه نیست شده، هر جه حکم بدهند، ما تمکین می کنیم.»

شما برای اجرای این پیشنهاد کاری نکردید؟

من این پیغام را به بزرگان مملکت رساندم؛ ولی پیگیری نشد. در فروردین 1364 قذافی از من خواست که این موضوع را به امام بگویم. من هم به امام عرض کردم: «آقای قذافی خیلی مایل است علیه اسرائیلی با حزب الله لبنان همکاری بکند؛ ولی داستان امام موسی صدر مانع این کار است. ایشان ختی پشنهاد میکند که ما آمادهٔ همکاری هستیم تا دولت ایران پیشقدم بشود و مشکل امام موسی صدر را حل بکند.» امام به احمد آقا دستور دادند که این موضوع را پیگیری کند. حاج احمد آقا هم این وظیفه را به من محول کردند. من هم به این منظور به سوریه و لبنان رفتم. موقعیتی که امام مورمنی صادر در لبنان داشت، موقعیت خاصی بود. در مذاکراتی که داشتم، متوجه شدم هیچ کس حاضر نیست به دلیل روابطی که با لیبی داشتند، دربارهٔ مسئلهٔ امام موسی صدر مصالحه بکند؛ حقی هم همین بود. در نتیجه من هم موفق نشدم کاری بکنم.

راوی: محسن رفیق دوست

منبع: خاطرات محسن رفیق دوست برای تاریخ می گویم، سعید علامیان، انتشارات سوره مهر، چاپ سوم، سال ۱۳۹۳، ج۲، ص 148-150

تاریخ درج مطلب: چهارشنبه، ۸ شهریور، ۱۳۹۶ ۹:۱۱ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات سیاسی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *