گرایش صدام به مذهب در دوران بازجویی

‍جان نیکسون، بازجوی صدام در کتاب خاطراتش می نویسد:

صدام از محافظانش می‌پرسید که ساعت چند است. می‌خواست بداند چه وقت روز است تا نماز روزانه‌اش را اقامه کند. بسیاری از ما فکر می‌کردیم که این نوعی نمایش قدرت است اینکه صدام به دینداری تظاهر می‌کرد تا بتواند به روزمرگی‌اش فائق آید. این حقیقت نداشت.

یکی از نکات جالبی که درباره صدام آموختم این بود که در اواخر عمرش آدمی مذهبی شده بود. او وهابی یا جهادی نبود…فکر می کنم تنها در غروب عمرش بود که مذهب به امری بسیار مهم در زندگی‌اش تبدیل شد. این تصمیمی بسیار شخصی بود. اما وقتی که می‌خواست با بازجویی ما مخالفت کند به مذهب متوسل می‌شد.

اغلب اوقات وقتی روی موضوعاتی دست می‌گذاشتیم که نمی‌خواست درباره‌شان صحبت کند، نگاهی به اطراف می‌انداخت و می‌گفت، نگهبان کجاست؟ فکر می‌کنم وقت نماز است!»

یک روز که صدام سعی داشت از این تاکتیک برای طفره رفتن از پاسخ به پرسش‌ها استفاده کند، اتفاقی خنده‌دار افتاد.

ما داشتیم درباره سلاحهای کشتار جمعی حرف می‌زدیم که ناگهان پرسید ساعت چند است و گفت، فکر می کنم وقت نماز است».

درست‌ مطابق انتظار، ده دقیقه بعد نگهبان به در زد و گفت که وقت نماز است. برای همراهی با صدام -ولی نه آن طور که حس کند می‌تواند زمان‌بندی و خواستش را به جلسه تخلیه اطلاعاتی تحمیل کند به او گفتیم همان موقع کارمان را تمام می‌کنیم و او می‌تواند برود.

طبق رویه‌مان، تلاش کردیم با موضوعی سبک جلسه را به پایان ببریم و درباره موضوعی غیرقابل مناقشه حرف بزنیم.

بروس شروع کرد به گفتن اینکه صدام اشتراکات زیادی با رییس جمهوری شانزدهم ما، آبراهام لینکلن، دارد. در این موقع، گوش‌های صدام تیز شد. پرسید، چطور؟

بروس ادامه داد، خب هر دو شما در دوران جنگ رییس جمهور بودید، هر دو شما از محیطی سطح پایین برخاسته بودید، و هر دو شما پشتوانه نظامی محدودی داشتید اما روزی خود را در جایگاه فرماندهی ارتش‌هایی دیدید که در نبردهای مرگ و زندگی شرکت کردند.

صدام این مقایسه را رویایی یافت تا جایی که وقتی نگهبان در زد تا به او یادآوری کند وقت نماز است، او را دست به سر کرد چون به آنچه بروس گفته بود مشتاق تر بود.

صدام حالا حس کرد که مسئول دستگاه دروغ سنج، احساسات او را درک می کند و ارزش واقعی مردی را که روبرویش نشسته، فهمیده است.

منبع: [restrict] بازجویی از صدام، جان نیکسون، ترجمه هوشنگ جیرانی، انتشارات پارسه، صفحه ۱۰ برای مشاهده این بخش عضو سایت شوید.

[/restrict]

تاریخ درج مطلب: سه شنبه، ۲۰ مهر، ۱۴۰۰ ۳:۰۶ ب.ظ

دسته بندی: خاطرات سیاسی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *