یک داستان واقعی از جاسوسی در زمان جنگ؛ دیدار خانواده های اسرا با فرزندانشان از طریق وابسته اطلاعاتی صدام!

اکبر خوش کوشک، از عناصر امنیتی وزارت اطلاعات بود که بعد از ماجرای قتلهای زنجیره ای نامش بر سرزبانها افتاد. خوش کوشک مدتی چهره ای رسانه ای بود تا اینکه بعد از سالها خاموشی اخیرا به مناسبت سالگرد قتلهای زنجیره ای با پایگاه انصاف نیوز گفتگویی کرده است. آنچه میخوانید بخشی از این گفتگوست که به یک ماجرای جاسوسی عراق از ایران در زمان جنگ می پردازد:

از نظر داخلی هم که کشور امارات دارد بیشترین کار را روی کشور ما می‌کند. بعد از آن کشور عربستان است، یعنی اگر شما بیایید و الان بگویید که دشمن شما‌ره‌ی یک ما آمریکا و اسراییل است، آنها آنقدر دسترسی‌هایشان مثل عربستان و امارات نیست. ما رفت و آمدهای خاصی را، چه توسط مردم –در قالب توریست– و چه دولتی‌ها، داریم. مثلا من یادم است که رفته بودم باشگاه ایرانیان، یک شب دوستان دعوت کردند که آن‌جا بخوابیم و صبح از آن‌جا برویم آفریقا؛ آن‌جا مدیرش منبع خبری سرویس اطلاعاتی امارات بود، رابط وی هم در آن‌جا بود؛ ما خیلی از امارات لطمات خاصی را خوردیم.
داستانی را برای شما تعریف کنم، این داستان هرچند برای ۳۰ سال پیش است اما خیلی آموزنده خواهد بود که لازم است مردم این کشور آن‌را بدانند. اینکه آن‌چه مرحوم امام و مقام عظمای ولایت، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای راجع به سربازان گمنام امام زمان می‌گویند، چیز پرتی نیست. یک چیزهایی می‌بینند و می‌بینند که جز امام زمان کسی دیگر نمی‌تواند به این شکل کمکی کند.
یک آقایی بود به نام «ابوعلی مولا»، ایشان شیعه بود و وابسته اطلاعاتی صدام بود در استانبول. او با کمک منافقین، کسانی را که خانواده‌های اسرا بودند را می‌آورد به ترکیه؛ این آقا در ترکیه با یک پاسپورت دیگری این‌ها را به عراق می‌برد، بچه‌هایشان را ملاقات می‌کردند و به ترکیه باز می‌گشتند و پس از آن می‌آمدند ایران. ضدجاسوسی ما یک آقایی هست که، شاید اسمش را خودش صلاح نداند که من بگویم، «شهید ستاری» یک‌وقت به او گفته بود که باید مجسمه شما را با طلا ساخت، سر یک موضوعات دیگر؛ مثلا «آقا بهزاد»، فقط می‌توانم بگویم آقا بهزاد، ایشان در بخش ضد جاسوسی بودند، می‌آیند و در می‌آورند که این آدم، آدمی است که دارد هم خانواده‌های اسرای ما را به آن‌سو می‌برد و اطلاعاتشان را می‌گیرد و هم این‌ها را منبع کرده است در داخل کشور و به آنها می‌گفت که اگر خواستی دفعه‌‍‌ی دیگر بیایی و بچه‌ات را ملاقات کنی، دنبال این چیزها باش. مثلا اگر اقوام ارتشی داری، اقوام اطلاعاتی داری، اقوام سیاسی، امور خارجه‌ای داری، این اطلاعات را جمع کن و بیاور.
یکی از مدیران ارشد ضدجاسوسی ما بلند می‌شود و به عنوان یک مهندس می‌رود به سرکنسولگری عراق در ترکیه و می‌گوید که من یک همچین اطلاعاتی دارم؛ آن آدم را شناسایی می‌کند و این پروژه‌ای بود که آن موقع امام و مسوولان کشور از آن حمایت کردند. این موضوع مثل توپ ترکید که مدیرکل ارشد ضد جاسوسی وزارت، بلند می‌شود و می‌رود و وصل شود به افسر اطلاعاتی ارشد عراقی. با آن پروژه، دیگر نه تنها جلوی آن کار گرفته شد؛ بلکه بالعکس شد. یعنی خانواده‌های شناسایی شده که برای ملاقات بچه‌هایشان به ترکیه و بعد بغداد و یا موصل می‌رفتند، یک کار دوبل کردند و از این کار به بعد سیستم اطلاعاتی عراق واقعا دچار شکست اطلاعاتی شد. چون‌که ما اعتقاد نداشتیم که کاری با این آدم داشته باشیم، تا دقیقه آخر هم این آدم حضور داشت. بعد رفت پاکستان و بعد هم به ایران آمد و رفت. جنگ خلیج فارس که شد، آمد ایران و رفت و ما هم کاری با او نداشتیم. اما ببینید! اطلاعات یعنی این. ببینید ضدجاسوسی ما چقدر قوی بود.

منبع: در گفتگو با انصاف نیوز

تاریخ درج مطلب: پنجشنبه، ۲ آذر، ۱۳۹۶ ۸:۵۴ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات سیاسی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *