حراجی شهید مطهری در دانشکده الهیات

وحیدی: در آن روزهای اول که به دانشکده [الهیات دانشگاه تهران] رفتم، به عنوان کارگر روز مزد کار می کردم. مدرک تحصیلی هم نداشتم. حقوقم بسیار ناچیز بود. کرایه خانه و کرایه ماشین هم می دادم و استاد [مطهری] از وضع زندگی من جویا شدند و فرمودند: شما با این حقوق ناچیز چگونه زندکی می کنید؟
این موضوع گذشت تا روزی استاد شهید مطهری مقداری از کتابهایشان را که تازه از چاپ خارج شده بود به دانشکده آوردند و فرمودند: آقای وحیدی! من اینجا اعلامیه می زنم که کتاب ها با تخفیف فروخته می شود، هر که خواست شما بفروشید. من قبول کردم و خیال کردم که منظور استاد فقط فروش کتاب است. ولی بعدا متوجه شدم که منظور استاد چیز دیگری است. چون از وضع زندگی من مطلع شده بود، نخواستند مستقیما به من کمک شود و غرور جوانی ام بشکند و یا شخصیتم تحقیر شود؛ لذا پیشنهاد نمودند که کتاب هایشان را بقروشم و از این طریق به وضع زندگی من کمکی کرده باشند، در صورتی که می دانستم کتاب های استاد را کتاب فروشی ها می فروشند و نیازی به دانشکده نیست. فروش کتاب هر روز به صد تومان و صد و پنجاه تومان، گاهی هم به دویست تومان می رسید و نصف قیمت را استاد خودشان برمی داشتند و بقیه را به من می دادند. من هر چه اصرار می کردم که نگیرم استاد می فرمود: نمی شود و قبول نمی کردند.

منبع: گنج خاطره، انتشارات صدرا، سال ۱۳۹۱، ص 69 و 70

تاریخ درج مطلب: دوشنبه، ۱۱ اردیبهشت، ۱۳۹۶ ۵:۳۶ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات اجتماعی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *