خاطرات مردی که از دل رکود پایه های صنعتی شدن ایران را بنا نهاد؛ رضا نیازمند.
بنیانگذار سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران روز گذشته چهره در نقاب خاک کشید.
«در اواخر سال 1336، من مدیرعامل شرکت سیمان بودم. رکود باعث شده بود که هیچ کس حتی یک کیلو سیمان هم نمیخرید. تبعات این رکود به حدی بود که حتی تاجری که از نظر مالی وضعیت خوبی داشت حاضر نبود برای تعمیر سقف یا کف خانه خود که دچار خرابی و آسیب شده بود، پولی هزینه کند. رکود به اندازهای عمیق شد که اعلام کردند کشور در حال متلاشی شدن است. در آن زمان دکتر عالیخانی از بهترین دانشگاه فرانسه با رتبه شاگرد اولی فارغالتحصیل شده بود، 36 سال بیشتر نداشت و به عنوان وزیر اقتصاد برای از بین بردن رکود انتخاب شد. سپس، دکتر عالیخانی من را که ۲۰ ســال در حوزه صنعت و معدن سابقه کار داشتم، برای بخش صنعت و معدن انتخاب کرد.»
رضا نیازمند سال گذشته در حالی که نیمه طاس شده و کنارههای سرش را موهایی سراسر سپید پوشانده بود، در روزهای 95 سالگی چنین از رکود دهه 40 برای آینده نگر، ماهنامه اتاق بازرگانی تهران روایت کرده بود. او از دل رکود آن روزها، پایههای صنعتی شدن ایران را بنیان گذاشت و در روزگاری که تاجران به پستوی امن حجرههایشان دل خوش کرده بودند، آنها را به سمت فعالیتهای مولد اقتصادی هدایت کرد.
نیازمند خود گفته بود: «ما حقیقتاً بار بزرگ و ســنگینی به دوش داشــتیم. بویژه من که باید تلاش میکردم تجار را راضی کنم که پولهای مخفی کــرده خود را از زیر خاک درآورند و برای خرید کارخانه سرمایهگذاری کنند. من باید تاجر را به هر نحوی که بود راضی میکردم که سرمایهاش را به اقتصاد کشور تزریق کند و به جای اینکه کالایی را وارد و عرضه کند، خودش با سرمایه خودش تولید کند. هر روز کار من از صبح تا شب همین بود. شخصی به نام حاج آقا مقدم پارچه فاستونی کت و شلواری از لندن وارد میکرد. من از او خواستم کارخانه را از انگلیسیها خریداری کند و پارچه ساخت ایران را تولید کند تا هم پارچه گران نخرد و هم اینکه اگر روزی انگلیسیها نخواستند پارچه به ایران بفروشند دچار مشکل نشوند. حاج آقا مقدم و آقای برخوردار هردو نفر به توصیههای من گوش کردند و کارخانه تلویزیون و پارچه را خریداری کردند و به ایران آوردند.» او به همین ترتیب شخصی به نام خیامی را برای وارد کردن صنعت خودروسازی به ایران چند بار به آلمان و انگلستان فرستاد تا در نهایت، کارخانه ایران ناسیونال را که به ایران خودروی فعلی تبدیل شده است، با سرمایه 2 میلیون تومانی خیامی و وامی که نیازمند از دولت در اختیارش گذاشت، به راه انداخت.
رضا نیازمند، سال گذشته از پارلمان بخش خصوصی نشان اقتصادی «امین الضرب» را دریافت کرد و کمتراز یک سال بعد، صبح روز 19 آذر 96، نیازمند همپا با تقویم و دقیقاً در سن 96 سالگی، در بیمارستان شریعتی تهران چهره در نقاب خاک کشید. او سازمان گسترش و نوسازی صنایع (ایدرو) را با 21 کارمند در ساختمانی در خیابان طالقانی راهاندازی کرده بود که در آن سالها محصول فعالیتهای سازمان گسترش تأسیس چهار کارخانه ماشینسازی اراک، ماشینسازی تبریز، تراکتورسازی تبریز و آلومینیوم اراک بود. نیازمند حتی توانسته بود برای 17 سال از نیروگاه اتمی بوشهر، سوخت هستهای خریداری کند. او در میانههای دهه 50، بعد از حدود 30 سال کار و فعالیت مستمر صنعتی و مدیریتی دیگر علاقه چندانی به شغلها و موقعیتهای دولتی نداشت و بیشتر ترجیح میداد که جذب بخش خصوصی شود یا کاری شخصی راه بیندازد. بهدنبال کار میگشت تا اینکه از طریق دوستش دکتر اعتماد در سازمان انرژی اتمی پیشنهادی به او داده شد.
خود در این باره میگوید: «دکتر اعتماد گفت ما تا حالا سه میلیارد دلار برای نیروگاه بوشهر خرج کردهایم ولی یک کیلو اورانیوم هم نداریم. پیشنهاد کرد من شرکتی برای تأمین سوخت نیروگاه چه از طریق خرید اورانیوم و چه از طریق اکتشافات در ایران و خارج تشکیل بدهم و طبق قراردادی مأموریت تأمین سوخت نیروگاههای اتمی را به عهده بگیرم.» پس از این بود که نیازمند شرکت یوریران را تأسیس کرد و توانست با قراردادی که با شرکت معدن راسینگ به امضا رساند سوخت 17 سال نیروگاه بوشهر را
تأمین کند.
نیازمند همچنین در خاطرهای از دوران اوج صنعت ایران چنین میگوید: «زمانی من برای گفتوگو در مورد کارخانه ماشینسازی اراک به مســکو رفته بودم. از هتل تا ادارهای که باید میرفتیم ۱۰ دقیقه راه بود. یک مهندس روس هر روز با من همراه بود. یک روز سهشنبه در مسیر هتل تا اداره دیدم یک صف طولانی در کنار خیابان تشکیل شده. از مهندس روس سؤال کردم این صف بابت چه چیزی تشکیل شده؟ مهندس گفت روزهای سهشنبه شرکت کفش ملی با هواپیما کفش به مسکو میآورد و در این مغاره میفروشد. این صف برای خرید کفش ملی ایران تشکیل شده. جای تأسف دارد که این صنعت امروز از رونق
افتاده است.»
رضا نیازمند که یک بار در دورهای رکود زده از تاریخ ایران، چرخ کارخانهها را چرخانده و صنعتی پررونق را بنیان گذاشته بود، تا آخرین روزهای زندگیاش نیز به صنعت ایران امید و دل در گروی کار و مشاوره داشت. زمانی که خبر از آخرین نفسهای برندهای نوستالژیک رسیده بود، گفته بود: «من به وزیر صنعت نامه نوشتهام و ناراحتی خود را از تعطیلی ارج و کفش ملی ابراز کردهام. از وزیر خواستم دستور فوری صادر کند تا سازمان گسترش و نوسازی ایران این دو صنعت را نجات دهد. سن من ۹۵ سال است اما برای نجات ارج و کفش ملی که در بین صنایع ما از همه بهتر بودند، حاضرم هر کمکی بکنم. به نظر من این صنایع هنوز نمردهاند و قابل احیا هستند.»
نویسنده: ریحانه یاسینی
منبع: روزنامه ایران، شماره 6662، یکشنبه 1396/9/19