خاطرات کرونایی؛ ناراحتی ابتکار از انتشار خبر مبتلا شدن به کرونا/ روز پنجم
خاطرات کرونایی سید محمدعلی ابطحی در روزهای قبل را اینجا بخوانید.
پنجشنبه ۱۵ اسفند
• نصف قوم و خویشام مشهدن و نصف دیگه هم قم.
• هی باید احوالپرسی کرد. با یکی از دوستان مشهدی تماس داشتم. اصرار داشت که این روزها خیلی حرم خلوت است. وقت زیارته و زود بیاین مشهد.
• هر چه قمیها سفت گرفتند، مشهدیها گویا بیخیالند. همش که نباید با آقای علمالهدی کَل انداخت. این بار حرف خوبی زده که امام رضا شفا میدهد نه ضریح. خدا نکنه خطر برسه بغل گوش آدم. علم الهدی هم باشی یهو این جوری حرف میزنی. مکه و مدینه هم بی زائر شده.
• کاش فیلم و یا کتاب کوری ساراماگو را ندیده و نخوانده باشید. از نطر روانی خیلی شرایط مشابهی شده. تاریک و بدون آیندهی معلوم.
• صبحی به خانم ابتکار زنگ زدم. دوران قرنطینه کرونا را میگذراند. وقتی هنوز خبر ورود کرونا به ایران هنوز اعلام نشده بود به گیلان و اسلامشهر رفته بود. منشاش احتمالا اونجاها بوده. خدا زودتر شفایش دهد. از خبری شدن ابتلایش ناراحت بود.
• داشتم فکر میکردم چهارده ساله مسئول نیستم. موقع کرونا که شد، ما شدیم مسئول مملکتی تو بیبیسی! اون هم کرونای نگرفته.
• اول فکر کردم به مدیران بیبیسی که در صفحههای مجازی هستند پیام بدهم که من کرونا نگرفتم. پیامهای سالومهای من و تو که منتشر شد، خدا را شکر کردم تماسی با آنها نداشتم. والا به مولا. پلیس فتا حواسش به همه چیز هست!
• آمار مبتلاها و فوتیها خیلی سرعتش زیاد شده. خدا رحم کند. لامصبا برید از این کشور دیگه!
• به کرونا مربوط نیست ولی در ایام جنگ ایران و عراق، آقای «خاویر پرز دکوئیار» دبیر کل سازمان ملل بود و مدام اسم سخنش در اخبار تکرار میشد. امروز مُرد.
• بیشتر شما یادتان نمیآید. جوک ساخته بودند که صدام گفته اگر یکی از مسئولان طراز اول آن موقع که لهجه غلیظی داشت سه بار بیغلط بگوید «خاویر پرز دکوئیار» جنگ را تمام می کند.
• شب جمعه است. دعا هم خیلی باعث آرامش میشه. خدایا بسمونه. دعا کنیم هم دیگر را.