خاطرات کرونایی/ روز چهارم

چهارمین روز خاطرات کرونایی سید محمدعلی ابطحی به حال احوال با دوستانش و یادآوری ایام سال 88 می گذرد. (خاطرات روزهای گذشته را اینجا بخوانید)

چهار شنبه ۱۴ اسفند

• تا دوهفته پیش می شد فکر کرد که حتی از دیدن ساده یکدیگر هم محروم میشویم؟ بغل کردن ها. بوسیدن ها. کافی شاپ رفتن ها. گشت زدن توی خیابان ها. حرم و مسجد رفتن ها. ولی شد.
• حتی اگر خود خواسته باشد، ماندن در یک خانه اعصاب کش است. حصر ده ساله به یادم آمد. تا حسین کروبی بیرون بود هر هفته احوال آقای کروبی را از او می پرسیدم. امروز به حاج خانم زنگ زدم. حسین که هنوز توی زندان است. خواستم به حاج آقا سلامم را بررساند. دل پر سوزی داشت حاج خانم!
• یکی از دوستانم از وقتی تو این سالهای طولانی می داند که پاسپورت ندارم، هر وقت به خارج می رود، سر به سرم میگذارد. دیشب می گفت نفرین کردی ما را. خارج که بماند. تا خانه مادرمان هم نمی توانیم بریم. دق دلی همه آن سر به سر گذاشتن ها را سرش خالی کردم که بله. اینیم ما.
• از وقتی دیشب بی بی سی اسم من را جزو کرونایی ها نوشت، خیلی که تکذیب من را ندیده بودند امروز تماس گرفتند. ولی احوالپرسی آقای موسوی خویینی بیشتر چسبید چون از بی بی سی خبر نداشت.
• فضای کررونایی دنیا، آخرالزمانی شده. خبرهای جهانی مثل فیلم های ترسناک است. کی باور میکردیم ما واقعا بازیگر واقعی این دوران باشیم.
• تلویزیون ایران سریالهای قدیمی را نشان می دهد. کار خوبی است. شمس العماره را دیدم. در زندان شبها با صفایی فراهانی و شریعتی و رمضان زاده و عطریان در سال گند ۸۸ می دیدیمش.
• شعر همه رفتند و کسی دور وبرم نیست را با عکس مربوطه برای من هم فرستاده اند. نکنید این کارها را.
• فیلم پرسونا با کارگردانی اینگمار برگمان و محصول ۱۹۶۶ را امروز دیدم.
• فردا تولد امام جواد است. دست به دامنش برای رفع مشکل عمومی و سلامت بشویم.
تا فردا.

تاریخ درج مطلب: پنجشنبه، ۱۵ اسفند، ۱۳۹۸ ۱۰:۴۷ ق.ظ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *