خاطره ای شنیدنی از عنایت حضرت معصومه به گره گشایی از مشکل مالی حوزه علمیه قم

آیت الله شبیری زنجانی: آقای رمضانی –که از رفقای ماست و در مباحثات پیش از ظهرهای ما شرکت می‌کند و از نظر علمی قوی و فردی با تقواست– منشی آقای صدر بود. آقای صدر کتابی به نام لواءالحمد می‌نوشت و چون دستش ناراحتی داشت یا به سبب اینکه خطش خیلی خوب نبود، املا می‌کرد و آقای رمضانی –که خوش خط بود– می‌نوشت. آقای رمضانی می‌گفت، برای اینکه خسته نشویم، گاهی اوقات آقای صدر صحبت‌های دیگری مطرح می‌کرد و می‌گفت: «حالا دیگر خسته شدید، یک خرده صحبت‌های دیگر بکنیم.» از جمله چیزهایی که آقای صدر قدس سره نقل کرد، این قصه است.

آقای صدر آن موقع شخص اول حوزه و اداره حوزه به دست او بود و آقای حجت و آقای خوانساری هر کدام امتیازی داشتند: اولین درس، درسِ آقای حجت بود و نماز جماعت شب‌های فیضیه –که خیلی طلبه‌ها از جمله آقای خمینی و امثال ایشان شرکت می‌کردند و نماز باشکوهی بود– از آنِ آقای خوانساری بود. ولی اداره حوزه به دست آقای صدر بود. آن دو بزرگوار هم شهریه‌ای می‌دادند، ولی در مقابل تقسیمی آقای صدر ناچیز بود. خلاصه آقای صدر حلّال مشکلات طلبه‌ها بود و امور حوزه را اداره می‌کرد.

گاهی جلسات آقایان ثلاث در منزل والد ما تشکیل می‌شد. من دیده بودم که آقای صدر متکلم وحده بود و آقایان دیگر استماع می‌کردند. آقای صدر این جلسه را تشکیل می‌داد تا آقایان دیگر هم از امور باخبر باشند و تنها نباشد. آقای صدر از دو آقای دیگر مسن‌تر بود و بیت ایشان (پدر و جد ایشان) همگی از مراجع درجه اول بودند و خودش در میان مردم خیلی نفوذ داشت.

آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی
آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی

آقای آسید ابوالحسن اصفهانی –مرجع کل– عقیده داشت که حوزه نجف که بیش از هزار سال قدمت دارد، باید محفوظ بماند و حوزه قم فرع نجف باشد. اشخاص با اجازه آسید ابوالحسن به آقای صدر وجوه می‌دادند. ولی در اواخر آقای آسید ابوالحسن «قدس سره» اجازه‌اش را پس می‌گیرد. آقای بروجردی نیز وقتی در بروجرد بودند، آسید ابوالحسن به ایشان ارجاع احتیاط می‌کند. ولی وقتی به قم می‌آید –با اینکه آقای بروجردی را می‌شناخت و از هر جهت او را بر بقیه مقدم می‌دانست– دست نگه داشت. می‌گفت نجف شکست می‌خورد. خلاصه وقتی آسید ابوالحسن اجازه‌اش را پس می‌گیرد، آقای صدر نمی‌تواند حوزه را اداره کند. حوزه قم داشت سقوط می‌کرد. آقای صدر برای حفظ حوزه قم، برای آوردن آقای بروجردی به قم اقدام می‌کند، عالماً به اینکه منزوی خواهد شد.

آقای دوانی «قدس سره» نوشته: معروف است که می‌گویند: تعارف آمد و نیامد دارد. ایشان خیال می‌کرد که آقای صدر تعارف کرده است؛ در حالی‌که ایشان از روی علم به منزوی شدن این کار را انجام داد. چون از خود آقا موسی شنیدم که گفت: غیر از آقای حجت –که جهت دیگری دارد– دو تای دیگر از آقایان با علم به منزوی شدنشان، برای حفظ حوزه آقای بروجردی را آوردند. این‌ها فداکاری کردند و با این بزرگواری‌ها، حوزه را حفظ نمودند. علمای قم یک بار موقعی که آقای حاج شیخ (رحمه الله علیه) آمد، همگی خضوع کردند و یک بار وقتی آقای بروجردی (رحمه الله علیه) آمد.

موضوعی را آقای صدر برای کسی نقل می‌کرد که تأیید می‌کند که آسید ابوالحسن اصفهانی در اواخر، اجازه‌اش را پس گرفته بود. ظاهرا آقای صدر پیش آقای آسید ابوالحسن رفته و به ایشان گفته بود که حوزه قم احتیاج دارد و اگر اجازه ندهید، حوزه قم تعطیل می‌شود. آقای صدر می‌گفت: با آقای آسید ابولحسن صحبت می‌کردیم. ایشان پرسید: حوزه قم چند طلبه به درد خور برای اسلام و مسلمین دارد؟ گفتم که در حدود نصف. ایشان فرمود: همه طلبه‌های نجف به درد اسلام و مسلمین می‌خورند. منظورشان این بود که علت پس گرفتن اجازه این بود که چون همه طلبه‌های حوزه نجف به درد اسلام می‌خورند، باید وجوهات صرف آنجا شود.

به هر حال، وقتی آسید ابوالحسن اجازه را پس می‌گیرند، آقای صدر از اداره حوزه قم عاجز می‌شود. لذا آقای صدر برای اداره حوزه قم چند ماه قرض می‌کند. آقای رمضانی می‌گفت: آقای صدر دوازده هزار تومان مقروض می‌شود. در آن زمان دوازده هزار تومان پول بسیار زیادی بود، تقریباً معادل چند صد میلیون تومانِ الان. پس از چند ماه آقای صدر مجبور می‌شود بگوید که دیگر نمی‌توانیم شهریه بدهیم. آقای صدر گفت:‌‌ همان ایام چند تا طلبه به منزل ما آمدند و گفتند: شنیده‌ایم که شما فرموده‌اید این دفعه شهریه ندهند. گفتم: بله، همین‌جور است. تا حالا هم این چند ماه را قرض کردم و شهریه دادم و قرض کردن حدی دارد و بیشتر از این در قدرت و توان ما نیست. آن طلبه‌ها گریه می‌کنند و می‌گویند که ما با این سختی به حوزه آمده‌ایم و به اقلِّ ضرورت اکتفا کرده‌ایم. الان حتی پول رفتن به وطن خود را نداریم که برگردیم. اگر شهریه ندهید، در این شهر چه کنیم؟ ایشان می‌فرمود: آن‌ها که گریه‌شان گرفت، من هم گریه کردم و گفتم: شما بروید، من شب فکری می‌کنم.
آن‌ها می‌روند. آقای صدر سحر بعد از اینکه نماز صبح را به جماعت می‌خوانند، به حرم می‌روند و به حضرت معصومه علیها السلام خطاب می‌کنند: عمه‌جان، اگر عُرضه دارید، این طلبه‌ها را اداره کنید؛ اگر ندارید، به پدر یا برادر ارجاع بدهید و از آن‌ها کمک بگیرید. این طلبه‌ها که خدمت دین جدّت می‌کنند، آیا باید از گرسنگی بمیرند؟ و الّا من دیگر برای زیارت نمی‌آیم! و بیرون آمدم. ناگهان متوجه شدم که چرا باید چنین تعبیری کنم و این جور خلاف ادب برخورد کنم؟ خیلی ناراحت شدم. ولی کار از کار گذشته بود. خلاصه، از حال طبیعی خارج بودم و چنین حرفی زدم.

آیت الله سید صدرالدین صدر
آیت الله سید صدرالدین صدر

با ناراحتی منزل آمدم و شروع کردم به خواندن قرآن؛ ولی دیدم که چشمم قرآن را درست نمی‌بیند. در آن هنگام مشهدی محمد خادم آمد و گفت که یک شخص کلاهی کیف به دست آمده و می‌گوید که می‌خواهم آقا را ببینم. چون آن وقتِ صبح وقتِ ملاقات نبود و گاهی برای دستگیری افراد در آن وقت می‌آمدند، خادم به تردید می‌افتد و احتیاط می‌کند و می‌گوید که آقا حرم رفته بودند، بروم ببینم آیا تشریف آورده‌اند یا نه که اگر قرار باشد آقا مخفی بشوند، فرصت باشد. آقای صدر می‌فرمود: گفتم که برو بگو بیاید، بلکه ما راحت بشویم! خادم می‌رود و به کلاهی اجازه ورود می‌دهد. آن شخص کلاهش را روی زمین گذاشت و دست آقا را بوسید و گفت: «من می‌دانم که الان وقتی نیست که خدمت آقا برسیم و مزاحم شویم، ولی من از شیراز می‌آمدم. به تپه سلام قم که رسیدم، به ذهنم آمد که من الان دارم می‌روم. اگر در این راه‌های مخوف که پر از چاله بود و با این ماشین‌های ناجور بمیرم، حقوق شرعی خودم را نداده و مدیون از این دنیا رفته‌ام. لذا به راننده‌ام گفتم که نیم ساعت به من وقت بدهید. شما بروید و زیارت کنید و در این مدت من هم کاری دارم، انجام می‌دهم و می‌آیم. راننده هم موافقت کرد. لذا وقت دیگری نبود؛ از این رو، الان مزاحم شدم.»
کیف را باز کرد. چمدانش پر از پول بود. تمام قرض‌های ما و شهریه یک سال حوزه را پرداخت کرد و رفت. آقای صدر می‌گفت: بعد از آن رفتم حرم و از حضرت معصومه (س) عذرخواهی کردم و عرض کردم که شما عُرضه دارید و خوب هم عُرضه دارید!
………………..
پی‌نوشت: این روایت از کتاب «جرعه‌ای از دریا»، مجموعه مقالات آیت الله شبیری زنجانی گلچین شده است.

منبع: پایگاه موسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر

تاریخ درج مطلب: جمعه، ۳ دی، ۱۳۹۵ ۱۱:۴۷ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات مذهبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *