رابطه شریعتی و شهید مطهری به روایت علی مطهری
آنچه میخوانید بخشی از گفتگوی علی مطهری با روزنامه اعتماد است:
روحیه تحمل مخالف را چقدر میتوان در سلوک عملی شهید مطهری سراغ داشت؟ اینکه فارغ از مباحث نظری در عمل ایشان چقدر در تحمل مخالف موفق بودند؟
بله، تحمل مخالف از ویژگیهای ایشان بود. چنانکه شما میبینید در انجمن اسلامی پزشکان یا انجمن اسلامی مهندسان با اینکه مخاطبان تخصصی در علوم اسلامی ندارند، سوالاتی را جسورانه مطرح میکنند. اما شهید مطهری انتقادها را با روی گشاده میشنوند و با سعهصدر جواب میدهند. حتی این سعه صدر را در نوع برخورد با گروه فرقان هم میتوان دید. بارها از این گروه دعوت کردند که بیایید با هم صحبت کنیم. نصایحی که مشفقانه و پدرانه به آنها میگفتند نشان از روحیه تحمل مخالف ایشان داشت. حتی در مقدمه چاپ هشتم کتاب «علل گرایش به مادیگری» به همین گروه فرقان ـ بدون آنکه نامشان را بیاورند ـ میگویند من هنوز معتقدم هیچ قصد و عمدی در برداشتهای شما نیست و اشتباهاتتان سهوی است اما اگر بعد از این تذکرات به راه خودتان ادامه دهید ممکن است نظر ما عوض شود. نمونه دیگر را میتوان در نوع برخورد ایشان با دکتر شریعتی دانست که از او برای سخنرانی در حسینیه ارشاد دعوت کردند.
اما به نظر میرسد شهید مطهری از یک جایی به بعد دیگر تحمل حضور دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد را نداشتند.
نه، اینطور نیست. آن مساله اصلا ارتباطی با دکتر شریعتی نداشت بلکه مربوط به مدیریت حسینیه ارشاد بود.
خب اختلاف اصلی استاد مطهری با مرحوم میناچی (عضو هیاتمدیره حسینیه ارشاد) به سخنرانیهای دکتر شریعتی مربوط میشد.
نه، این مساله اصلا به دکتر شریعتی ربط نداشت.
پس اشکال کار آقای میناچی از نظر شهید مطهری چه بود؟
اشکال کار ایشان تکرویهایی بود که در مدیریت حسینیه اعمال میکرد و کارهای خودسرانه انجام میداد. مثلا مصاحبهای را با تلویزیون شاه – آن هم بدون اطلاع شهید مطهری- انجام داده بود یا کلاسهایی را که مناسب نبود بدون اطلاع شهید مطهری برگزار میکرد. شهید مطهری بارها تذکر داده بودند اما آقای میناچی به راه خود ادامه میداد. در نهایت شهید مطهری استعفا دادند. خلاصه استعفای استاد مطهری از حسینیه ارشاد ربطی به دکتر شریعتی نداشت. اما بعد که آثار دکتر شریعتی منتشر شد، شهید مطهری به برخی افکار و برداشتهای ایشان انتقاد داشت. از طرف دیگر معاشرت و مصاحبت شهید مطهری با روشنفکران مسلمان و افرادی مثل مهندس بازرگان از این نظر قابلتامل است. همانطور که میدانید شهید مطهری دارای نگاه انتقادی قابلتوجهی به آرای مهندس بازرگان در تفسیر اصول عقاید مثل توحید، نبوت و معاد بود که ایشان در کتابهایی مثل «راه طی شده» و «ذره بیانتها» آورده است. ایشان معتقد بود نوعی علمزدگی در تفکر آقای بازرگان وجود دارد که عدم آشنایی ایشان با فلسفه باعث شده به تمام مسائل دینی با نگاهی تجربی نگاه کند و دچار برخی اشکالات بشود. اما در عین حال میبینیم که شهید مطهری خیلی راحت با تیپهایی مثل مهندس بازرگان نشست و برخاست میکردند. از این گذشته با تمام انتقادات فکری که به مهندس بازرگان داشتند ایشان را به عنوان نخستوزیر دولت موقت به امام معرفی میکنند. یعنی در عین اینکه معتقد بودند افکار مهندس بازرگان در برخی عقاید دینی دارای اشکال است اما باز هم ایشان را برای اداره کشور در دولت موقت مناسب میدانستند و اینطور نبود که مسائل را با هم مخلوط کنند. در واقع شهید مطهری نوعی صداقت در مورد مهندس بازرگان احساس میکرد و معتقد بود که فکر ایشان همان چیزی است که میگوید. یعنی معتقد بود بازرگان با تفکر و تلاشهای علمی به این نتایج رسیده و دنبال حقیقت بوده است و نفاق ندارد. البته همانطور که گفتم از نظر شهید مطهری عدم آشنایی مهندس بازرگان با فلسفه الهی و انس با روش تجربی، ایشان را به چنین نتایجی رسانده بود ولی معتقد بودند که او صادق و متشرع است. اما در مواردی که احساس میکردند صداقتی در کار نیست و نوعی نفاق مشاهده میکردند البته محکم میایستادند؛ مثل رفتاری که در برخورد با مجاهدین خلق در ایشان سراغ داریم. چون ایشان معتقد بود که سران مجاهدین خلق در حقیقت مارکسیست هستند منتها اگر بخواهند مارکسیسم را خالص و عریان عرضه کنند خیلی نمیتوانند در جذب نیرو موفق باشند. برای همین، افکار خودشان را در قالب آیات قرآن و روایات مطرح میکنند. در این موارد شهید مطهری البته کوتاه نمیآمدند.
در مورد نامهای که استاد مطهری به امام مینویسند آن هم بعد از فوت دکتر شریعتی چطور؟ همان نامهای که در آن انگار از امام میخواهند در محکومیت شریعتی چیزی بگویند…
چنین درخواستی در آن نامه وجود ندارد. موضع خود امام نسبت به دکتر شریعتی از موضع شهید مطهری تندتر بود. چنان که بعد از فوت دکتر شریعتی خیلیها نزد امام رفتند و خواستند از ایشان چیزی در تجلیل از دکتر شریعتی بگیرند ولی ایشان حاضر نشدند. حتی دکتر یزدی از امریکا به نجف نامهای فرستاد و در آن اصرار کرد که امام از دکتر شریعتی تجلیل کنند و انتظار داشت که امام لفظ «شهید» را به کار ببرند اما امام حتی حاضر نشدند کلمه «مرحوم» را برای او به کار ببرند. تنها خطاب به دکتر یزدی نوشتند که نامه شما در «فقد» آقای علی شریعتی رسید و بعد وارد مسائل نهضت اسلامی شدند و گفتند در این نهضت باید وحدت داشته باشیم و… بنابراین نظر خود امام از شهید مطهری درباره دکتر شریعتی تندتر بود؛ کمااینکه خود من یک بار از پدرم سوال کردم که نظر امام در مورد دکتر شریعتی چیست؟ ایشان گفتند: «نظر امام از من (شهید مطهری) تندتر است.» در آن نامه هم فقط بحث دکتر شریعتی نبود. شهید مطهری در سال ۵۶ گزارشی از اوضاع کشور برای امام میفرستد و میگوید که چهار جریان در حال فعالیت هستند که عبارتند از کمونیستها، مجاهدین خلق، «شریعتی»ها و در نهایت هم خود ساواک و حکومت شاه. این نامهای خصوصی بود که با هدف در جریان قرار گرفتن امام از اوضاع و احوال کشور نوشته شد. اتفاقا آقای سید حمید روحانی (موسس و رییس سابق مرکز اسناد انقلاب اسلامی) نقل میکند که هنگامی این نامه به دست امام میرسد او در نجف بود و امام نامه را در اختیارش قرار میدهد برای اینکه حفظ شود. آقای حمید روحانی به من میگفت آن زمان طرفدار دکتر شریعتی بودم. نامه را خواندم ولی چون اسم نداشت نفهمیدم از کیست. با خودم گفتم این چه کسی است که اینقدر جسورانه نوشته است و… (خنده). اما بعدا متوجه میشود که نامه از استاد مطهری بوده و بعدها هم به این نتیجه میرسد که همه حرفهای شهید مطهری درست بوده است.
البته آقای حمید روحانی بعدها شریعتی را به همکاری با ساواک هم متهم کرد…
بله و اسنادی را ارایه میدهد.
نظر شهید مطهری هم این بود که شریعتی با ساواک همکاری داشته است؟
در این مورد که شهید مطهری صحبتی نکردهاند.
در فضای خصوصی با خود شما چطور؟
خیر. ولی یادم میآید ایشان معتقد بود آن مقالاتی که در سالهای ۵۶-۵۵ تحت عنوان «انسان، اسلام، مارکسیسم» از دکتر شریعتی در روزنامه کیهان چاپ میشد با موافقت خود دکتر شریعتی است و ساواک با اطلاع خود او اقدام به این کار کرده و خلاصه توافقی شده است. همچنین شهید مطهری ظاهرا معتقد بود که ساواک به این نتیجه رسیده که چاپ آثار دکتر شریعتی به نفع رژیم شاه است چون روحانیت و در نتیجه نهضت امام خمینی را تضعیف میکند.
البته دورهای را که شما به آن اشاره میکنید مربوط به وقتی است که شریعتی، منتقد جدی مارکسیسم هم شده بود و در همان مقالات چاپ کیهان نیز سویههای انتقادی جدی نسبت به مارکسیسم نیز وجود داشت.
بله انتقاداتی به مارکسیسم داشت اما محتوای اصلی افکار او از مارکسیسم بود. چنان که تعبیر شریعتی از «زر و زور و تزویر» برگرفته از همان تعبیر مارکسیستی «دین و دولت و سرمایه» بود که معتقد بودند این سه عنصر همواره خلقها را استثمار کرده و میکنند. این تیپ حرفهای شریعتی مثل «ملِک و مالک و مُلا» یا «تیغ و طلا و تسبیح» برگرفته از مارکسیسم بود و ظاهرا خود ساواک هم به این نتیجه رسیده بود که این حرفها فعلا به نفع او خواهد بود و شاید نشر وسیع آثار شریعتی بعد از فوتش و همزمان با اوج گرفتن نهضت اسلامی به خاطر همان نگاه ساواک باشد. حالا این نتیجهگیری ساواک چقدر درست بود، بحث دیگری است. شاید هم در این مورد اشتباه کرده باشد.
اعلامیهای هم ظاهرا آقای مطهری با امضای خودشان و مهندس بازرگان در مورد دکتر شریعتی امضا و منتشر میکنند که البته بعدا ظاهرا مهندس بازرگان امضای خودش را پس میگیرد.
اما بعدا مهندس بازرگان گفت من امضای خود را پس نگرفتم. این اعلامیه در سال ۵۶ منتشر شد. شهید مطهری نگران افکار جوانان بود و میگفت خیلی از برداشتهای دکتر شریعتی متاثر از مارکسیسم است و ممکن است خیلی از جوانان را به سمت مارکسیسم سوق دهد. خود دکتر شریعتی هم البته برخی از این انتقادات را قبول داشت و مثلا میگفت من گاهی خودم هم نمیدانستم قرار است در مورد چه چیزی سخنرانی کنم. حتی گفته بود گاهی در فاصله اینکه از روی صندلی بلند شوم و پشت تریبون بروم موضوع سخنرانیام را انتخاب میکردم. بنابراین خود دکتر شریعتی هم قبول داشت که آثارش باید بازبینی و اصلاح شود.
و البته خود دکتر شریعتی هم به افرادی از جمله شهید مطهری پیشنهاد کرده بود آثارش را مورد بررسی قرار دهند و اگر اشکالاتی داشت اصلاح کنند.
بله ظاهرا دکتر شریعتی اول گفته بود آقای محمدرضا حکیمی آثارش را ببینند و… البته نقلقولها مختلف است اما ظاهرا بعدا گفته بود که آقای مطهری و آقای جعفری نیز بر آن صحه بگذارند.
اما چرا هیچوقت استاد مطهری این کار را انجام نداد؟
چرا، در خیلی از موارد این کار را انجام دادند و به کتابهای دکتر شریعتی حاشیههایی زدند و ما هم در انتشارات صدرا برخی از آنها را تاکنون چاپ کردهایم ولی شرایط برای یک کار اساسی مهیا نبود.
منظور شما احتمالا جلد دوم کتاب «حماسه حسینی» شهید مطهری است که نقدی بر کتاب «حسین وارث آدم» دکتر شریعتی نوشتهاند؟
علاوه بر آن، کتابی با عنوان «حاشیههای استاد مطهری بر آثار دکتر شریعتی» است که الان جلد اول آن چاپ شده است و ٢ جلد دیگر آن هم منتشر خواهد شد.
اما با وجود تمام انتقاداتی که شهید مطهری به برخی افکار دکتر شریعتی داشت، گفته میشود که دکتر شریعتی همیشه احترام استاد مطهری را داشته و هیچوقت از ایشان جسارتی نسبت به مرحوم مطهری دیده یا شنیده نشده است.
درست است. اصلا دکتر شریعتی خودش را همردیف شهید مطهری نمیدانست و در واقع خودش را شاگرد ایشان میدانست. خب دکتر شریعتی طبعا تسلط شهید مطهری بر معارف اسلامی را قبول داشت و حتی در جایی گفته است که آقای مطهری پهلوان علوم اسلامی است. از نظر سنی هم که ١۴، ١۵ سال از شهید مطهری کوچکتر بود. طبعا این ملاحظات را داشت.
نکتهای که در سخنان شما بود اینکه شهید مطهری با دکتر شریعتی مشکلی نداشت بلکه انتقاداتی را به آثار و افکار ایشان داشته است. اما شما به خوبی میدانید وقتی بحث از آزادی بیان و تحمل مخالف میشود لزوما مربوط به مخالفان شخصی نیست بلکه اتفاقا بیشتر ناظر به اختلافات فکری، عقیدتی و ایدئولوژیک است. در اینجاها به نظر نمیرسد سعهصدر شهید مطهری به وسعتی باشد که شما در مورد آن توضیح دادید…
مگر جایی شهید مطهری محدودیتی را برای آثار دکتر شریعتی به وجود آورده یا حرفی در این مورد زده است؟
خب در همان اطلاعیهای که اشاره شد که ایشان میگویند شریعتی نباید بت شود و…
نه، شهید مطهری میگوید برخی میخواهند از شریعتی بت بسازند که کسی جرات انتقاد از او را نداشته باشد. خب این درست است و واقعا هم همین طور بود. اتفاقا قضیه درست عکس نتیجهگیری شماست. یعنی شهید مطهری میگوید باید آزادی بیان وجود داشته باشد نه اینکه از کسی بت ساخته شود تا دیگران جرات انتقاد از او را نداشته باشند.
منبع: روزنامه اعتماد، شماره 4077، دوشنبه 1397/2/10