ماجرای مباحثه یک دانشجوی سنی فلسطینی با یک دانشجوی ایرانی به خاطر قمه زنی شیعیان!
نیلوفر شادمهری دانشجوی مقطع دکترای طراحی صنعتی در فرانسه در بخشی از کتاب خاطرات دوران تحصیل اش درباره آشنایی و اولین مواجهه با جمعی از دانشجویان سنی اینگونه می گوید:
… به هر کدوم سلام کردم و جمله ای گفتم که بفهمن از آشنایی با هر کدوم خوشبختم و خوشوقتم و خوشحالم و … و خلاصه هر جمله ای رو که توش« خوش» داشت و بلد بودم استفاده کردم. به عمر، برای اینکه فلسطینی بود و موضع کشور ما درباره فلسطین خیلی ویژه ست، چندتا «خوش» اضافه تر گفتم. اما عمر عجب آدمی بود! همون اول که گفتم ایرانی ام چپ چپ نگاهم کرد و اولین چیزی که گفت این بود «تو شیعه ای؟» چشمتون روز بد نبینه! هنوز «آره» از دهنم در نیومده بود که شروع کرد: «واسه چی شماها می گید {حضرت} علی(ع) باید به جای پیامبر مبعوث می شد؟ این چه بساطیه توی عراق و کربلا راه انداختید؟ واسه چی جشن عاشورا را کردید عزا؟ خجالت بکشید! راه می افتید توی خیابون خودتون رو کتک می زنید که چی بشه؟ هان؟ … کجای اسلام این جوری گفته که شماها این کارا رو می کنید؟» همه اون کلمات کلیدی رو هم با لهجه غلیظ عربی فریاد می زد و ادا می کرد. خیلی ترسیدم به جان خودم! خلاصه کلی بدو بیراه گفت.
می بینید تو رو خدا! مثلا روز اول بود -مثلا من مسلمون بودم و اونا هم مسلمون بودن- این هم خوشامد گوییشون بود؛ اون هم جلوی اون همه مسیحی و لاییک و هندو و … تازه بدتر از همه اینکه اونا همه یا فرانکوفن بودن یا خیلی به فرانسه مسلط بودن و من باید می گشتم بعضی کلمات خیلی تخصصی روپیدا می کردم یا کلی توضیح حاشیه ای می دادم تا حالی شون بشه چی می خوام بگم. اما چاره ای نبود. بالاخره باید جواب می دادم. گفتم: «اصلا این طور نیست که شما می گید. کی گفته شیعه ها این طور فکر می کنند؟» و توضیح دادم که از نظر شیعه اصلا قرار نبوده کسی غیر از پیامبر(ص)جای ایشون باشه. گفت: «درباره خلیفه ها چی فکر می کنید؟» گفتم: «ما معتقدیم که خلیفه اول ابوبکره، خلیفه دوم عمره، خلیفه سوم عثمانه، و امام اول علی(ع) و بعد تا می تونستم توضیح دادم مهم اینه که ما همه مسلمونیم. من وقتی مسلمونا رو می بینم خیلی ذوق می کنم و اولین چیزی که به ذهنم می رسه اینه که ما چقدر تشابهات فکری داریم. اما باعث تاسفه که هربار پیش اهل تسنن بودم اولین چیزی که به ذهنشون رسیده این بوده که اختلافات رو بکشن وسط. غالبا هم اطلاعات درستی از اهل تسنن ندارن و بر اساس اطلاعات مبهمی که از منابع غیر معتبر بهشون رسیده خیلی قطعی تصمیم می گیرن. «صدمه به خود» در مذهب من حرامه. علمای ما بارها مردم رو از این مسائل نهی کرده ان. شما از من ایرانی می پرسین چرا عراقیا این رفتارارو دارن -خب من هم درباره خیلی از رفتارای مردم ژاپن سوال دارم؛ باید از شما بپرسم؟! اگر درباره عراقیا سوال دلرید، برید از خودشون بپرسید؛ هم زبون همدیگه هم که هستید من که نه هم زبونشونم نه حتی یه بار پام به عراق رسیده. بعد به عمر گفتم: «من تا شما گفتید فلسطینی هستید چه عکس العملی نشون دادم؟ گفتم که از آشنایی باهاتون خیلی خوشبختم. گفتم که فلسطین برای ما کشور عزیزیه و مردم ما شما رو خیلی دوست دارن. گفتم که رهبر ما گفته که فلسطین پاره تن اسلامه. اما شما چطور با من بر خورد کردید؟»
تقریبا کسی حرف نمی زد. نائل و ویدد، دوتا دختر الجزایری، سر تکون می دادن. بقیه هم گوش می دادن. عمر با لحنی آروم تر گفت: «خب، اگه اون خودزنیا توی مذهب شما نیست، پس چرا توی ماه محرم یه سری شیعه قمه می زنن؟» نمی دونید چقدر از این سوال بدم می آد! گفتم: «به همون دلیل که پوشش برای زن واجبه و رعایت نکردنش حرامه؛ ولی اغلب زنای اهل تسننی که من دارم توی فرانسه می بینم متاسفانه از فرانسویا بدتر لباس می پوشن. یه ماه و دو ماه هم نداره. تمام طول سال وضعشون اینه»
آشپزخونه کلا ساکت شد صدام توش می پیچید. کلی کیف داد! دیدم حالا که چند جفت گوش مفت گیر آورده م چرا استفاده نکنم؛ واسه تمرین فرانسه هم خوب بود. پس ادامه دادم؛«توی عربستان هم یادمه با وهابیون مشکل داشتیم. اونا هم یه سری تصورات رو به عنوان عقاید شیعه واسه خودشون ساخته بودن و تا می تونستن به ماها بدو بیراه گفتن. اما من هیچ وقت نمی گم چون سنیای عربستان فلان جورن، پس کلا اهل تسنن این جوری ان. با نحوه عملکرد و تفکری که از وهابیا دیدم باید دید خیلی بدی به اهل تسنن پیدا می کردم؛ اما می دونم که وهابیا با شما فرق دارن. این رفتارای شما هم مال عدم آگاهی تونه؛ همین! اما بدونید که تکرار این رفتارا فقط از اعتبار حرفای خودتون کم می کنه و من دلم نمی خواد این اتفاق بیفته. چون شماها مثل خواهرا و برادرای مایید. من دوست دارم جایگاه خوبی داشته باشید. چون همه مون مسلمونیم».