ماجرای شنیده نشده نجات جلال آل احمد از حکم ارتداد!
اکبر ثبوت نوشت:
من به دلیل خویشاوندی دوری که با مرحوم آل احمد داشتم، در ضمن گفتوگوهای اقوام و خویشان شنیده بودم که در دورهٔ جوانی جلال، پارهای از محافل مذهبی او را به جرم اهانت به پیامبر -صلى الله علیه و آله – مرتد شناخته و محکوم به اعدام کرده بودند، اما چند و چون قضیه برایم روشن نبود و بعدها هم در شگفت بودم که جلال با آن پیشینه چگونه در دهه آخر زندگی به مبارزه با غربزدگی و حکومت دستنشانده غرب و دفاع از سنتهای دینی و ستایش از پیشوایان اسلام برخاسته و در این راه ناسزاهای غربزدگان و فشارهای گوناگون زورمندان روزگار را بر خود هموار ساخته و آنان را بر مخالفان پیشین خود -چپها- افزوده است؟ این پرسشها بود تا وقتی که محضر حکیم و فقیه بزرگ، محمد تقى آملى -طاب ثراه- را دریافتم و سالی چند در صف نعال شاگردان ایشان جا گرفتم و ایشان که پدر زن برادر جلال، سیدمحمد تقی بودند یک بار برایم توضیح دادند که جلال در جوانی کتابی از فرانسه ترجمه کرد و به چاپ رسانید مشتمل بر اهانت بسیار به مقدسات و از جمله نسبت ناروای صرع به پیامبر (ص). چاپ این کتاب -که البته نسخههایش را پیش از انتشار از بین بردند- مردم را به حمله به چاپخانه برای کشتن جلال برانگیخت و سیدمحمد تقی که نماینده مراجع شیعه در مدینه بود به ایران آمد تا جلال را برای کشتن تحویل بدهد. اما مرحوم آقای آملی گفتند که این راهش نیست. باید به جلال تأمین جانی بدهید تا بیاید و با هم حرف بزنیم و بعد هم یکی دیگر از علما پادرمیانی کرد و جلال پس از مدتی گفتوگو اظهار ندامت کرد و در آینده آن جلالی شد که میشناسیم.