ناگفته های سردار دهقان از احمدی نژاد
سردار حسین دهقان در گفتگو با سالنامه نشریه مثلث می گوید:
شما از چه زمانی ذات احمدینژاد را شناختید؟
آقای احمدینژاد هیچگاه جدای از آقای ثمرههاشمی نبود. این دو همیشه با هم بودند. بچهها جمع میشدند جلوی دانشگاه علم و صنعت و ثمرههاشمی میرفت بالای سردر دانشگاه سخنرانی میکرد. اینها همه با هم رفتند کردستان و شدند استاندار و آمدند. آقای احمدینژاد شهردار تهران شد. شهردار شدن آقای احمدینژاد از موضع جامعه مهندسین بود. بعدا هم ایشان از اولی که رفت شهرداری تهران، دنبال ریاستجمهوری بود و حتی خودش را رئیسجمهور میدانست. یک لحظه در این زمینه تردید نمیکرد. هیچ کس باور نمیکرد آقای احمدینژاد رای بیاورد، هیچ کس باور نمیکرد، ولی ایشان اطمینان کامل داشت که رئیسجمهور است. من بنیاد بودم، دو هفته یک بار با ایشان در شهرداری برای مسائل ایثارگران جلسه داشتیم. آمریکا به عراق حمله کرده بود. ما با هم جلسه داشتیم؛ گفت آقای دهقان تو فکر میکنی چرا آمریکا آمده و عراق را گرفته؟ گفتم آقای دکتر شما تحلیلتان را بفرمایید. گفت آمریکاییها چون میدانند مقر حکومت امامزمان(عج) در بغداد خواهد بود، آمدهاند آنجا را گرفتهاند که مانع ظهور شوند. گفتم آقای احمدینژاد حضرت مأذون به ظهور نیستند، اگر بودند، میآمدند. آمریکا میتواند مانع اراده خداوند هم بشود؛ نمیتواند. این گذشت؛ ایشان انتخاب شد. در همین محل مجلس قدیم مستقر بودند. ما روی همان برنامههای دوشنبه با ایشان دوباره قرارمان برقرار بود. با آقای بوربور که معاون من بود رفتیم. (یکی از عناصر اصلی ستاد آقای احمدینژاد هم آقای بوربور بود.) آنجا من یک گزارش از بنیاد شهید به ایشان دادم که این کار را کردیم، این کار را میخواهیم بکنیم، این کار را میخواستیم ادامه دهیم؛ شما ممکن است مرا بهعنوان همکار به کار نگیرید. شما رئیسجمهور این کشور هستی و اگر قرار باشد من بهعنوان یک خادم مردم رفتگری اتاق شما را بکنم، حتما خواهم کرد. ایشان خیلی تعریف کرد که ما از شما بهتر چه کسی را بیاوریم و برو کارت را انجام بده و از این حرفها. من گفتم آقای احمدینژاد فقط یک چیزی را باید شما خوب از حالا درک کنی. تیمی که انتخاب میکنی و سطحی که با موضوعات برخورد میکنی را دیگر خودت میدانی اما تیم اقتصادی شما تعیینکننده است. باید یک تیم منسجم، هماهنگ و با برنامه باشند و بدانند چه کاری میکنند. آن چیزی که برای شما ایجاد پایگاه اجتماعی میکند و پاسخی به همه این خواستههای مردم میدهد، جنبه اقتصادی است. آقای احمدینژاد از همان اول شخصیتش روشن بود.
چطور آقای فیروزآبادی گفته است موسوی، احمدینژاد را میشناخت؟
نمیدانم شما چقدر با آقای میرحسین آشنا هستید. به هر حال آقای موسوی یکی از اعضای مرکزیت حزب جمهوری اسلامی بود. آقای موسوی و خانم رهنورد روابط بسیار وسیعی با مرحوم آقای اردبیلی داشتند. قبل از انقلاب خانم رهنورد دو کتاب نوشت؛ من این کتابها را خواندم. کتابهای خوبی هم بود. بعد همین روزنامه جمهوری اسلامی ایران را که آقا مدیرمسئولش بود، موسوی سردبیرش بود. آقای موسوی در مواضع فرهنگی، سیاست خارجی و اقتصادی با آقا حتی این اواخر خیلی نزدیک بود. در بحث اقتصادی اختلاف اندکی داشتند. نمیدانم حالا اگر بعضی جاها هم آقای موسوی سر کار بود، باز اقتصاد دولتی را دنبال میکرد یا نمیکرد؛ من این را نمیدانم. جایی هم ما دیدگاهی از ایشان ندیدیم که بگوییم چگونه است. آنوقت آقای موسوی میشناخت آدمها را؛ آدم تیزهوشی بود. شاید بعضی وقتها تیزهوشی آدمها دردسر برایشان ایجاد میکند. خودش احمدینژاد را میشناخت.