پورشه و پوشک
صبح جمعه ششم اسفند 1395 قصد کردم مرد خوبی باشم و نان تازه برای خانواده بگیرم. نانوایی سنگکی محل ساعت هفت و نیم صبح هم هنوز خلوت بود و کمتر از پانزده دقیقه برای گرفتن سه نان سنگک در صف ماندم. نانها را خرد کردم و در پارچهای پیچیدم، در ماشین را که باز کردم، پیرزنی کنارم ایستاد و گفت «مادرت را تا بلوکهای بالای شهرک میرسانی؟» پیرزن بیشتر از شصت ساله به نظر میآمد، و از اینکه سربالایی را طی کرده بود خسته و نفسزنان به نظر میآمد.
پیرزن همین که نشست، پرسیدم این موقع روز اینجا چه میکنید؟ پاسخ داد برای کار به اینجا میآیم. شماره یکی از بلوکهای شهرک را گفت و اینکه هر روز از ساعت 8 تا شانزده در اینجا کار میکند. پرسیدم تنها هستید که مجبورید کار کنید؟ گفت نه، شوهرم کارگر سادهای بود که اول سکته کرد و الان سرطان گرفته است. پرسیدم بیمه هستید؟ گفت نه. پرسیدم الان چه میکند؟ گفت در خانه افتاده است. توان حرکت ندارد، هر روز صبح او را پوشک میکنم تا بعد از ظهر که به خانه برگردم. دو هفتهای بود که هزینه خرید پوشک نداشتم، از پارچههای خانه استفاده کردم، پاهایش سوخته بود، امروز کمی روغن به پاهایش زدم و آمدم. پرسیدم فرزندی ندارید که شما را کمک کند؟ جواب داد چهار دختر دارم که شوهر یکی معتاد است، شوهر دیگری فوت کرده و شش بچه یتیم دارد. فرصت نکرد درباره دو دختر دیگرش توضیح بدهد، جلوی بلوک رسیده بودیم و میخواست پیاده شود.
پیرزن پیاده شد و در حالی که مرا دعا میگفت، عرض خیابان را طی کرد و به سمت بلوک رفت. توان جابهجایی دنده ماشین هم از من گرفته شده بود. من با خودم به گفته یکی از دوستان که با محاسبه سرانگشتی میگفت بودجه رفاهی کشور نزدیک به 200 هزار میلیارد تومان است (چیزی بالغ بر 50 میلیارد دلار) فکر میکردم، و سالیانه 45 هزار میلیارد تومان که در قالب یارانه به همگان پرداخت میشود. نظام رفاهی که ناکارآمد باشد، مردمانی سکته میکنند و سرطان میگیرند، بیپناه و درمانده؛ و ثروتمندانی دو دفترچه درمانی خواهند داشت، پول یارانه میگیرند و از مواهب طرح تحول سلامت هم بهرهمند میشوند بدون سطحبندی خدمات و آزمون وسع. جامعهای رو به عدالت و توسعهیافتگی میرود که حداقل در توزیع یارانه، فرق میان آنها که پول برای پورشه دارند، و آنها که پول برای پوشک هم ندارند، خوب میفهمد.
راوی: محمد فاضلی
منبع: کانال تلگرام دغدغه ایران، @fazeli_mohammad