روایت مجید انتظامی از ساخت موسیقی فیلم بوی پیراهن یوسف!
الان که میخواهم برای خودم مستقل کار کنم، مشکلات زندگی و نگهداری از پدرم باعث میشود ذهنم درگیر باشد چون برای این کار باید ذهن آزاد باشد و تمام حالتها روی کاغذ بیاید. وقتی کارگردانی من را عصبانی یا اذیت میکرد در کارم اثرگذار بود. چون وقتی زمان کار دلخور باشم، آرامش از من گرفته میشود و نمیتوانم با آرامش کامل کار کنم. من یک بار روی ایده تصویر موسیقی کار نمیکنم. ١۵، ٢٠ بار این کار را انجام میدادم. حتی در «بوی پیراهن یوسف» صحنه تونل را یکی، دو هفته بود که کار میکردم و ماکتی درست کرده بودم؛ آقای حاتمیکیا دیدند و گفتند خیلی عالی است؛ همین را میخواهم. گفتم این در استودیو یک دنیا فرق میکند؛ چیزهایی اینجا ضبط شده و چیزهایی در ذهنم است که پیاده کنم. گفت چرا بیخودی پولت را خرج میکنی؛ همین خوب است. وقتی آن را ضبط کردم و شنید، دیگر سراغ قبلی را نگرفت. در آن تونل میخواهم بگویم یوسف زنده است و ملائک او را دربر گرفتهاند، تعداد یوسفها را زیاد میکردم، چند تا شدند، یوسفها بودند. برای خودم تخیلاتی میساختم. بیشتر اوقات شبها یا صبحهای خیلی زود کار میکردم. مثل همیشه هنوز هم سحرخیز هستم. آن زمان چهار صبح شروع به کار میکردم و واقعا گاهی اوقات حس نمیکردم روی زمین هستم. من با یوسف پرواز میکردم. قضیه آنقدر جدی بود که برایم کار نبود. هشت سال بیمار بودم و داروهایی را که موجود نبود به سختی تهیه میکردم. کار تا این حد برایم جدی بود و با کارم زندگی میکردم. الان هم همینطور است. چهار صبح در حالت خوابیده هدفون میگذارم و موسیقی خودم را گوش میکنم. شاید بعضیها بگویند من خودخواه هستم اما در شرایط مختلف، موسیقیهای مختلف گوش میکنم. اما زمانی که موسیقیهای خودم را گوش میکنم، گاهی اوقات حس نمیکنم در تخت هستم. موسیقی وقتی به ذهن شما میآید قالب ندارد. چیزی گسترده و معلق در فضاست و شما با آن پرواز میکنید. وقتی مداد به دست میگیرید، قالب پیدا میکند؛ یعنی تمامش میرود و یک ملودی میماند و باید سعی کنید آن فضا را با سازهای دیگر تا حدودی پیاده کنید. نمیتوانید کاملا پیادهاش کنید به همین خاطر میگویم پرواز میکنم چون هنوز که من آن موسیقی را میشنوم، آن را در آن حالت میشنوم.
منبع: در گفتگو با روزنامه شرق، شماره 2967، چهارشنبه 1396/6/29