ماجرای کپی بودن موسیقی به یادماندنی کارتون بچه های آلپ!

آنچه میخوانید بخشی از گفتگوی مجید انتظامی با روزنامه شرق است:

شنیده‌ام مدتی است محکوم شده‌اید به کپی کردن موسیقی آن هم به خاطر موسیقی کارتن بچه‌های کوه‌های آلپ، دوست دارم قبل از هر چیز ماجرای آن را بگویید…

خودم هم شوکه شدم. داستان به این صورت بود که درست در بحبوحه‌‌ زمانی که بی‌کار شده بودم و کاری نداشتم، تازه از آلمان آمده بودم و به‌خاطر درگیری با رهبر ارکستر اخراج شده بودم. آن زمان هم مثل الان همه‌چیز باندی بود. بعد از اخراج از ارکستر، از هنرستان و دانشگاه هم بیرونم کردند. بنابراین یک آدم تحصیل‌کرده بی‌کار شدم. از خانواده‌ام هم بیرون آمده بودم و می‌خواستم ازدواج کنم. همسرم در همان ارکستر نوازندگی می‌کرد. خلاصه برای امرارمعاش خیلی کارها کردم. در فیلم ابوائیست هم که به‌تازگی براساس زندگی من ساخته شده، توضیح داده‌ام. مسافرکشی می‌کردم. مدتی در ماشینم می‌خوابیدم، چون جایی نداشتم. روی برگشت به خانه را هم نداشتم. کمی همسرم کمک می‌کرد. البته آن زمان هنوز همسرم نبود؛ مثلا دو‌هزار تومان حقوق می‌گرفت و کمی به من پول می‌داد و من از این راه پول درمی‌آوردم. در میدان امام‌حسین از طریق خانم نقاشی که می‌شناختم اتاقی اجاره کرده بودم؛ از همان خانه‌های قمرخانم که دورتادور، اتاق است و یک دستشویی در حیاط دارند. یکی، دو ماه در این خانه زندگی کردم. تصمیم گرفته بودم به آلمان برگردم. از طرفی با همسرم آشنا و درگیر شده بودم. تصمیم‌های عجیب‌وغریبی گرفتم. زمانی که ماشینم خراب شده بود و بی‌هدف راه می‌رفتم، دیدم جلو کانون پرورش فکری کودکان هستم. رئیس کانون احمدرضا احمدی بود که با پدرم و خودم رفاقت داشت. به دیدن ایشان رفتم. گفت چرا قیافه‌ات این‌طور شده؟ گفتم مشکل دارم و پولی برای زندگی ندارم. روی میزش دو، سه کاست بود. گفت یکی از اینها را بردار و آهنگ بساز. گفتم من جایی برای خوابیدن ندارم و وسیله‌ای هم برای نواختن ندارم. گفت ساعت چهار دنبالم بیا. قبول کردم. با هم به تخت طاووس آن زمان نرسیده به بزرگراه رفتیم، چنددقیقه در ماشینم منتظرش ماندم و ایشان به آن‌سوی خیابان رفت و بعد از دقایقی برگشت. روبه‌روی پارک ساعی رستورانی بود که ساعت چهار، پنج برای خوردن ناهار رفتیم. حدود پنج و شش عصر بود که خواست او را به منزلش در قیطریه برسانم. از من درخواست کرد به منزلش بروم. چای درست کرد. کاراکتر خیلی جالبی بود. ادای چند نفر از آدم‌های معروف را درمی‌آورد و برای من خیلی جالب بود. تا اینکه سه‌، چهار نفر پیانویی را به منزلش آوردند. فهمیدم زمانی که منتظرش بودم و به آن‌سوی خیابان رفته بود پیانو یاماها خریده بود. پیانو را در یک اتاق گذاشت و به من گفت برو کار کن. اولین کاری که برداشته بودم روی اشعار فروغ فرخزاد بود. کاری که انجام دادم، مقبول واقع شد و مدام می‌پرسیدند این کار را چه کسی انجام داده. چون کاملا متفاوت از موزیک‌های آن زمان بود. موزیک‌های آن‌موقع همه شاد و ریتمیک بودند و خواننده‌ها می‌خواندند. یکهو یک موسیقی غمگین با نت‌های کشیده و صدای فروغ فرخزاد خیلی اثرگذار شده بود و مسئولان آن زمان که این محل را می‌گرداندند خیلی خوششان آمده بود و خواسته بودند بیشتر کار کنم.

چه سالی بود؟

سال ۵٣. دو کار دیگر «صدای شاعر» یدالله رویایی و نصرت رحمانی را انجام دادم. آن زمان آقای روشن‌روان، شهبازیان و اسماعیل تهرانی با کانون کار می‌کردند. تا اینکه یک روز آقایی که کارگردان مستند انیمیشن «زال و سیمرغ» بود، گفت خیلی مایل هستم که روی این کار موسیقی کار کنید. اولین‌بار یک تصویر به من داد که براساس آن موسیقی بسازم و من این کار را کردم. خیلی هم خوب روی فیلم نشسته بود. داستان در مورد زال و سیمرغ بود که سیمرغ، زال را بزرگ می‌کند و زال برای خودش یلی می‌شود.

کارگردان چه کسی بود؟

علی‌اکبر صادقی، بسیار مرد محترمی بود و واقعا لذت بردم. تمام مدتی که در استودیو بودم، پابه‌پای من در استودیو بود و برایم غذا می‌خرید و از من مواظبت می‌کرد. ما خانوادگی موسیقی ضبط می‌کردیم. آذر و گلنوش و سروش می‌آمدند و همه به استودیو می‌رفتیم تا کارم تمام شود، به‌خصوص زمانی که موشک‌باران بود همه با هم بودیم. مدتی گذشت. گلنوش بچه‌های آلپ را در تلویزیون تماشا می‌کرد و خیلی دوست داشت. من هم با هدفون موسیقی کار می‌کردم و صدای تلویزیون را نمی‌شنیدم. یک‌بار که فیلم شروع شد، برای ریختن چای بلند شدم و موسیقی را شنیدم و تعجب کردم که چطور از تلویزیون پخش می‌شود. حتی کار به جایی رسید که کانون از تلویزیون شکایت کرد.

موسیقی‌ کدام کارتان بود؟

موسیقی زال و سیمرغ بود. نمی‌دانم چه کسی به آرشیو تلویزیون برده بود. اتفاقا دو قسمت از این موسیقی استفاده شد؛ یک قسمت را که ترومپت‌ها می‌زدند، روی انیمیشن مارکوپولو گذاشته بودند و یک قسمت هم که روی بچه‌های آلپ گذاشته بودند. همه‌جا هم می‌شنیدم که از این موسیقی تعریف می‌شد و نامی از من برده نمی‌شد، من هم نمی‌توانستم بگویم موسیقی متعلق به من است. به هر کسی هم می‌گفتم می‌خندید. این موسیقی در این سریال جا افتاد به نام کارتن بچه‌های آلپ و هنوز کسی آن را به اسم زال و سیمرغ نمی‌شناسد.

انیمیشن زال و سیمرغ با همان موسیقی پخش شد؟

بله. این بخش از موسیقی مربوط به صحنه‌ای بود که زال متولد شد و به خاطر اینکه سفید است، می‌گویند در فلان کوه بگذارید و نشان می‌دهد که اسب‌سوارها تاخت می‌کنند و صدای پای اسب‌هاست و ویلنسل ناله این بچه است که سعی کردم هم ریتم فیلم را حفظ کنم و هم غم را نشان دهم که روی کارتن هم به‌خوبی نشسته بود به‌‌ویژه جایی که بچه‌ها در حال دویدن بودند. چند نسل با این موسیقی بزرگ شدند بدون اینکه بدانند مربوط به چه کسی است.

خیلی‌ها متوجه شدند، اما چرا از موسیقی خود انیمیشن استفاده نشده بود؟

چون خانمی آواز می‌خواند و چنین موسیقی‌ای را پخش نمی‌کردند. اینکه چه کسی و چطور این موسیقی را انتخاب کرد نمی‌دانم.

منبع: روزنامه شرق، شماره 2967، چهارشنبه 1396/6/29

تاریخ درج مطلب: چهارشنبه، ۲۹ شهریور، ۱۳۹۶ ۳:۵۳ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات فرهنگی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *