ناشنیده های هاشمی از حاج آقا مصطفی؛ خاطراتی که از سال 27 آغاز شد!

بخش هایی از مصاحبه رئیس فقید مجمع تشخیص مصلحت نظام درباره شهید آیت الله مصطفی خمینی را منتشر کرد. به گزارش پایگاه اطلاع رسانی أیت الله هاشمی، گزیده این مصاحبه به شرح زیر است:

لطفاً بفرمایید چطور با آیت الله حاج آقا مصطفی(ره) آشنا شدید؟ ‏

‏‏- من در سال 1327 به قم آمدم. یک سال بعد، اخوان مرعشی منزلی مقابل منزل امام(س) خریدند. من هم آنجا زندگی می کردم. آن موقع من پانزده سال داشتم. به دلیل همسایگی با بیت امام(س)، معمولاً رفت و آمد من به مدرسۀ فیضیه با رفت و آمد حاج آقا مصطفی(ره) و یا حتی خود امام(س) مصادف می شد. آن وقتها، در خانۀ امام(س) فرزند ذکور دیگری (غیر از حاج آقا مصطفی(ره)) که بتوانم با او آشنا شوم نبود. ایشان چند سالی بزرگتر از من بود. به طور طبیعی، همین رفت و آمدها موجب آشنایی ما شد. در مسیری که با هم می رفتیم، چیزهای زیادی از ایشان یاد‏ می گرفتم؛ در زمینۀ مسایل ادبی، اخلاقی و به خصوص با مسایل شهر قم آشنا‏‎ ‎‏من شدم (طلبه ها معمولاً سعی می کنند در هر موقعیت مناسبی، از بزرگترها استفاده کنند.) آن موقع ایشان «حاجی» نبود، او را به «آقا مصطفیٰ» می شناختیم؛ آدم پرشور و نشاطی بود. در یکی از همین رفت و آمدها، ایشان برخی از مشکلاتی را که در آن موقع، برای امام(س) پیش آمده بود و ایشان را منزوی کرده بودند، برای من گفت. من چون علاقه ای به ایشان پیدا کرده بودم، بسیار متأثر شدم زیرا معمولاً جوانها حساسترند و زودتر متأثر می شوند. علاقه ای که به امام(س) داشتم با دیدن مظلومیتشان بیشتر شد. آشنایی ما به همین حد خلاصه نمی شد؛ بعدها که بیشتر با هم انس پیدا کردیم، گاهی به منزلشان می رفتم و در جلساتی که داشتند، شرکت می کردم. البته ایشان سطحشان از من بالاتر بود و دوستان فاضلی هم داشتند، ولی من طلبه ای مبتدی بودم. در این جلسات، ما شیفتۀ اخلاق حاج آقا مصطفی(ره) بودیم. در دوران مبارزه، ارتباط ما با یکدیگر بیشتر شد. ‏

‏‏‏‏از روحیات و اخلاقیات در دوران تحصیل، چه چیزی به خاطر دارید؟ ‏

‏‏- به طور کلی، چند خصیصه را در مورد ایشان بیشتر به خاطر دارم: یکی جدّیت نسبت به درس و دیگری با نشاط و اهل تفریح بودن. آن روزها چنین روحیۀ بانشاطی در میان طلبه ها کم بود. از شنبه تا چهارشنبه مشغول درس و بحث بود، پنجشنبه و جمعه را هم به طور جدّی استراحت و تفریح می کرد. هنگام بحث داد و فریاد می کشید. در مدرسۀ فیضیه، همیشه آن گوشۀ مدرسه بر سر بحثهای طلبگی دعوا که می شد، می فهمیدیم حاج آقا مصطفی(ره) آنجاست. زود در بحث داد و بیدادش به هوا می رفت. البته این جور چیزها برای طلبه ها شیرین است. ‏

‏‏ «آزادگی» یکی از خصیصه های ایشان بود. من این ویژگی را در روابط خصوصی با ایشان می فهمیدم که روحیۀ آزادمنشی دارد، اهل ریا و ظاهرسازی که گاهی بعضی از آقایان گرفتار آن می شوند، نبود. همان که واقعیت داشت در رفتارش جلوه‏‎ ‎‏می کرد و این برای ما بسیار زیبا بود، موجب جلب طلبه ها هم به امام(س) می شد. قطعاً این روحیه را از امام(س) به ارث برده بود. ‏

‏‏ از دوران نهضت و ارتباط‏‎ ‎‏هایی که با ایشان داشتید، چه خاطره ای دارید؟ ‏

‏‏- به محض شروع نهضت در جریان لایحۀ انجمنهای ایالتی و ولایتی، ما برخی از ارتباطهای سرّی و محرمانه با ایشان پیدا کردیم. تا آن تاریخ، هر چه بود کارهای علنی دربارۀ بحثهای طلبگی بود. کانون مبارزه منزل امام(س) بود و محرم‏‎ ‎‏ترین فرد برای حضرت امام(س) «حاج آقا مصطفی(ره)». ما هم چون با حاج آقا مصطفی(ره) آشنا بودیم و امام(س) از این طریق ما را شناخته بودند، با دید اطمینان به ‏ما می نگریستند. تقریباً در تمام مسایل مبارزاتی، حاج آقا مصطفی(ره) دست داشت. در دوران پس از آن (در گیریهای مستقیم با شخص شاه) مبارزات سرّی و مخفیانۀ ما بیشتر شد و با ایشان در نهایت رازداری، کار می کردیم. ‏

‏‏نقش حاج آقا مصطفی(ره) موقعی آشکارتر شد که امام(س) را بازداشت کردند. با دستگیری ایشان، تصور همه این بود که بیت ایشان هم بسته می شود و این طبیعی هم به نظر می رسید؛ دست کم، شرایطش فراهم شده بود. بسیار نگران بودیم که اگر بیت امام(س) بسته شود، کانون مبارزات از بین می رود. از کارهای بسیار خوب حاج آقا مصطفی(ره) بازنگهداشتن بیت امام(س) بود که آن روزها بسیار خطرناک می نمود؛ چون اگر رژیم ملاحظاتی نسبت به امام(س) داشت، به دلیل مرجع تقلید بودن ایشان بود، ولی دلیلی نداشت که نسبت به افراد عادی هم چنین ملاحظاتی را داشته باشد. بنابراین، خطر جدّی بود. اما حاج آقا مصطفی(ره) با شجاعت، بیت امام(س) را نگهداشت و رفت و آمدها را حفظ کرد. کسانی که با آن روزهای مبارزه آشنا هستند، می دانند که این کار بسیار سرنوشت ساز بود. این یکی از کارهای ایشان است که حرف درباره آن بسیار است. وقتی حاج آقا مصطفی(ره) را دستگیر و بازداشت کردند، خبرهایی که از درون زندان به ما می رسید، از مردانگی و شجاعت ایشان حکایت می کرد. در مورد امام(س) از پیش چنین تصوری داشتیم و شبهه ای در مقاومتشان نبود، اما در مورد افراد دیگر چنین چیزی عجیب به نظر می رسید. بعدها که خودم به زندان رفتم، در آنجا از مأموران زندان و زندانیان مطالب قابل توجهی از دوران زندان حاج آقا مصطفی(ره) و برخورد ایشان با بازجوها و مسؤولان زندان شنیدم. به هر حال، این از مهمترین دوران ایشان بود که در غیاب امام(س)، مسؤولیت هدایت نهضت را به عهده گرفت، این دورۀ ارزشمندی در تاریخ انقلاب است که باید بیشتر روی آن مطالعه، تحقیق و تحلیل شود. ‏

پس از شهادت حاج آقا مصطفی(ره)، امام(س) از ایشان به عنوان «امید آینده اسلام» تعبیر کردند. به نظر شما، چه ویژگیهایی در ایشان وجود داشت که چنین تعبیری درباره‏‎ ‎‏شان فرمودند؟ ‏

‏‏- در این مقطع، معنای این عبارت واضح است. اگر غربت امام(س) در عراق و فشارهایی را که به ایشان وارد می شد. در نظر بگیریم، نقش حاج آقا مصطفی(ره) در پشتیبانی امام(س) در آنجا کاملاً مشهود است. در آن بحبوحۀ مبارزه، کمتر کسی داوطلب قدم گذاشتن در این راه بود. شجاعتی که حاج آقا مصطفی(ره) پس از دستگیری امام(س) در غیاب ایشان از خود نشان داد یا خدمات ایشان به امام(س) و نهضت در دوران تبعید (از جمله برخی مسایل که به آنها اشاره کردم) همه نشان‏‎ ‎‏می دهد که ایشان نقطه اتکاء نیرومندی برای امام(س) بود تا مسیر نهضت و مبارزه را بپیمایند. امام(س) همه چیز خود را وقف مبارزه کرده بودند و هیچ چیز به اندازۀ  مبارزه فکر ایشان را مشغول نمی کرد. مبارزه برای ایشان تعیین سرنوشت اسلام را به دنبال داشت. در محیطی که ایشان زندگی می کرد و کار و مبارزه خود را صورت‏‎ ‎‏می داد، هیچ کس به اندازۀ حاج آقا مصطفی(ره) در آن مقطع برایشان کارساز نبود. دوستان مبارز زیادی بودند چه در ایران و چه در نجف که از امام(س) حمایت‏‎ ‎‏می کردند، ولی حاج آقا مصطفی(ره) نقش جدّی دیگری داشت. خلاصۀ کلام آن که سرنوشت مبارزه تا حد بسیاری به وجود ایشان بسته بود. به این دلیل بود که از او به عنوان «امید آیندۀ اسلام» یاد کرده اند. ‏

‏‏ساواک در اسناد خود از حاج آقا مصطفی(ره) به «خمینی دوم» تعبیر کرده بود. تحلیل شما از این مطلب چیست؟ ‏

‏‏- ساواک تصور می کرد با کشتن حاج آقا مصطفی(ره)، دست امام(س) بریده‏‎ ‎‏می شود. شاید برخی از مأموران آنها در عراق، چنین تحلیل‏‎ ‎‏هایی کرده بودند و امید داشتند که پس از شهادت ایشان، به دلیل مشکلاتی که امام(س) را احاطه خواهد کرد، ایشان توان ادامۀ راه را از دست بدهد. بخصوص که تحمل داغ جوانی مثل حاج آقا مصطفی(ره) برای ایشان آسان نیست، آن هم با وجود سن بالا، غربت از وطن و محاصرۀ دشمنان. ساواکیها دیده بودند که پس از تبعید امام(س)، حاج آقا مصطفی(ره) بیت ایشان را باز نگاه داشت. لذا، ایشان را تبعید کردند، امّا دیدند ‏ایشان در تبعید هم مشعل انقلاب را روشن نگه داشت. نقش فعّال ایشان را در نهضت دیده بودند و چنین فکر می‏‎ ‎‏کردند. ولی برخلاف آن چه آنها تصورمی کردند، شهادت حاج آقا مصطفی(ره) موجب رشد و تداوم مبارزه شد، در حا

به نظر شما، چرا حضرت امام(س) هیچ گاه دربارۀ حاج آقا مصطفی(ره) مطلبی نفرمودند و اجازۀ برگزاری مراسم سالگرد برای ایشان را هم نمی دادند؟ ‏

‏‏- روحیۀ امام(س) این طور نبود که از فرزندان خود تعریف کنند و بخواهند به نفع آنها کاری انجام دهند. حضرت امام(س) کارهای آنها را به حساب خدا می گذاشتند و از مردم یا حکومت پاداش نمی خواستند. وگرنه من مطمئن هستم که ایشان فوق‏‎ ‎‏العاده به حاج آقا مصطفی(ره) علاقه مند بودند و حتی به ایشان عشق‏‎ ‎‏می ورزیدند. پیش از مسافرتم به نجف، من این مطلب را می دانستم، اما پس از آن برایم روشنتر شد که ایشان چقدر به حاج آقا مصطفی(ره) دلبسته است. شاید یکی از دلایل آن این باشد که می خواستند با «صبر» خود، فداکاری کنند.

منبع: کتاب یادها و یادمان ها

 

تاریخ درج مطلب: شنبه، ۶ آبان، ۱۳۹۶ ۳:۳۷ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات مشاهیر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *