30 تیر 1331 و آخرین روز زندگی احمد قوام!

از آنجا که شاه از قوام‌السلطنه دل خوشی نداشت، زمانی که متوجه شد اعضای جبهه ملی می‌خواهند در روز 30 تیر تظاهرات برپا کنند، کینه قدیمی‌اش دوباره جان گرفت. شاه همه‌چیز را به دست علوی‌مقدم (معاون فرمانداری نظامی) سپرد که فقط از کاخ سلطنتی خود و خواهران و برادرانش محافظت کند و به مردم کاری نداشته باشد و این پیغام را به آیت‌الله کاشانی نیز دادند. از آنجا که در یکی، دو روز قبل رادیو در دست قوام بود، این‌بار اعلامیه جبهه ملی پخش شد. علوی‌مقدم شخصا اعلامیه 31 نماینده عضو جبهه ملی را به رادیو برد و در این اعلامیه مردم را به «متانت و آرامش بدون تجمع و تظاهر و اجتناب از هرگونه تصادم با مأموران انتظامی» دعوت کرد تا به دست دشمنان ایران بهانه ندهند. این اعلامیه را افرادی همچون ضیاءالدین حاج‌سیدجوادی، علی شایگان، حسین مکی، محمدعلی گنجی، احمد صفایی، ابراهیم شاهپوری، علی‌اصغر مدرسی، محمدرضا اقبال، جواد خلخالی، یوسف مشار، ابراهیم میلانی، خسرو قشقایی، شمس قنات‌آبادی و… امضا کرده بودند. قوام در روز 29 تیر در باغ معتمدالسلطنه، جلسه‌ای مشورتی تشکیل داد و افرادی همچون دکتر امامی (رئیس مجلس)، دکتر اقبال و اسدالله علم (نوکران شاه و دربار)، حسن ارسنجانی (روزنامه‌نگار، وکیل مجلس و دوست قوام‌السلطنه)، سردار فاخر حکمت (رئیس سابق مجلس) و عده‌ای دیگر او را در بر گرفته بودند و مشاوره می‌دادند. در انتها قوام‌السلطنه برای محمدرضاشاه پیام فرستاد که پایداری خواهد کرد و با دادن اختیارات ویژه ازجمله انحلال مجلس به او کمک کند.
قوام در این اندیشه به سر می‌برد که شاه صددرصد پشتش است و ازاین‌رو، در روز 30 تیر برای خود استراحت می‌کرد و منتظر اخبار بود که به دروغ به وی می‌گفتند خبری نیست. گویی درصدد آن بودند که این پیرمرد 77 ساله را رسوا کنند. تا اینکه یکسری افراد که در میان آنها رضا آشتیانی‌زاده و نیکپور بودند، اخبار راست را برملا کردند و گفتند شهر در مرز انفجار است و مأموران هیچ کاری نمی‌کنند و حتی در دو، سه منطقه پاسبانان با مردم شعار «مرده‌باد قوام» را سر می‌دهند. قوام با عصبانیت، علوی‌مقدم را احضار کرد و یاران قوام، او را «زن» خواندند که هیچ کاری نمی‌کند. اسدالله علم نیز مرتب به قوام پیغام می‌فرستاد که آیت‌الله کاشانی را دستگیر کند تا این غائله خوابانده شود اما قوام زرنگ‌تر از این حرف‌ها بود زیرا می‌دانست با دستگیری کاشانی در این روز، حیثیت سیاسی‌اش را به باد خواهد داد و شهر در معرض انقلاب قرار می‌گیرد. قوام‌السلطنه با سفیر آمریکا، هندرسون تلفنی صحبت کرد تا شاه را قانع کند که درخواست‌هایش را قبول کند اما در این اوضاع، توده‌ای‌ها هم به خیابان‌ها آمده و فریاد «مرده‌باد شاه» سر دادند و فورا شاه به یارانش امر کرد که به قوام دستور دهد از دولت کناره‌گیری کند. طبق اسناد، گفته می‌شود ارسنجانی به «جناب اشرف» پیشنهاد استعفا داد.

توده‌ای‌ها کار را سخت کردند

شاه که درصدد بود این غائله بدون خونریزی تمام شود و قوام استعفا دهد اما بیرون‌ریختن حزب توده و شعار «مرده‌باد شاه» نظر وی را تغییر داد. در اطراف بهارستان سرهنگ قربانی از فرمانداری نظامی، اسلحه را بیرون کشیده و مردم را مورد هدف قرار داد. عوامل سازمان دیده و منظم حزب توده، صحنه را باوجود مقابله پان‌ایرانیست‌ها، سومکائی‌ها و زحمتکشان در کنترل داشتند. خبر رسید که مردم به خانه قوام حمله کرده‌اند. قوام، این مرد سیاست کهنه‌کار روحیه‌اش را باخت و اطرافیانش با تأسف پیرمرد را که در عرض چند ساعت از پا افتاده بود، پنهانی به خانه علی اقبال (نماینده مجلس) بردند و در همین هنگام در رادیو این خبر پخش شد که حسین علاء اعلام کرده قوام‌السلطنه استعفا داده است. دکتر شیخ (پزشک مخصوص قوام) به او داروی آرامبخش داد تا به خواب برود و درواقع این آخرین روز زندگی سیاسی قوام، مردی که مهم‌ترین فرمان قاجاری، فرمان مشروطه به قلمش نگاشته شده، بود.
شب جنازه‌ها از این‌سو به آن‌سو می‌رفت، پسر آیت‌الله کاشانی، مصطفی کاشانی از مردمی که جلوی منزل آیت‌الله کاشانی تجمع کرده بودند، خواست متفرق شوند. دیوارها پر بود از شعارهای «یا مرگ یا مصدق» و ماشین‌های آتش‌نشانی به شستن خون‌های کف خیابان مشغول بودند.
حسین علاء به دکتر مصدق زنگ زد تا فردا صبح به کاخ برود. مصدق بر سر حکومت برگشت؛ کاری که بدون حمایت آیت‌الله کاشانی ممکن نبود و شاه انتقام خود را بعد از سال‌ها از قوام گرفت و سرانجام توده‌ای‌ها در این روز خود را به مردم نشان دادند.

منبع: وقایع اتفاقیه

تاریخ درج مطلب: شنبه، ۳۱ تیر، ۱۳۹۶ ۴:۰۵ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات تاریخ معاصر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *